حسين شيخرضايي
محسن آزموده| مطالعه نسلي (generation Study) گونهاي از پژوهش و تحقيق است كه محور خود را بر مبناي مفهوم «نسل» (generation) استوار ميكند. كلمه generate از ريشه لاتين « generāre» به معناي «به وجود آوردن» و «توليد كردن» آمده است. كلمه «نسل» در علوم اجتماعي به گروهي اطلاق ميشود كه در يك بازه زماني مشابه به دنيا آمده و زندگي ميكنند، اكثر آنها سن و سال تقريبا يكساني دارند و ايدهها، انديشهها و گرايشهاي فكري و فرهنگي و سبك زندگيشان شبيه به يكديگر است. بر اين اساس مطالعه نسلي در علوم اجتماعي، به ويژگيها و خصايص مشابه و تقريبا يكسان افرادي ميپردازد كه يك نسل را تشكيل و تفاوتهاي نسلها را از اين جهت مورد مطالعه قرار ميدهند. سابقه مطالعه نسلي جوامع انساني، به قرن نوزدهم ميلادي ميرسد، اگرچه از ميانه سده بيستم، با افزايش سرعت تحولات اجتماعي و سياسي و فرهنگي جوامع، اين شكل از تحقيق پيرامون جوامع انساني اهميت و جذابيت بيشتري يافته است، به خصوص كه بازههاي زماني كه افراد را در يك نسل قرار ميدهند، كوتاهتر شده است، يعني اگر قبلا به علت تغييرات كند و بطئي در جوامع هر 25 سال را يك نسل ميخواندند، امروز بازههاي زماني يك نسل، به 15 سال و 10 سال كاهش يافته است. در ايران هم مطالعه نسلي همسو با پويا شدن تحولات نسلها، رونق بيشتري پيدا كرده است، به ويژه كه نه فقط پدران و مادران ديگر زبان مشتركي براي گفتوگو با فرزندانشان نمييابند كه گاه خواهرها و برادرهايي با چند سال فاصله سني تصور ميكنند، به جهانهاي متفاوتي تعلق دارند.
در وقايع و رويدادهاي اخير در ايران، مطالعه نسلي يكي از پربسامدترين تحليلها بود. همه از اهميت تفاوتهاي نسلي و ويژگيهاي خاص و متمايز دهه هشتاديها و تمايزهاي ايشان به ويژه با دهه شصتيها سخن ميگفتند، اما بيشتر اين اظهارنظرها مبتني بر مشاهدات و تجربيات شخصي بود. در ايران كمتر پيمايشهاي روشمند علمي و تحقيقات مستند در اين باره صورت گرفته است. حسين شيخرضايي، پژوهشگر فلسفه و تاريخ علم و فعال حوزه مطالعات كودكان و نوجوانان، در گفتار حاضر كه در انجمن نويسندگان كودك و نوجوان ارايه شده، به مرور چند مطالعه بينالمللي درباره نسل Z ميپردازد و ميكوشد مشابهتهاي نسل Zها با دهه هشتاديهاي ايران را نشان دهد. اين گفتار، اطلاعات بسيار جذاب و تاملبرانگيزي درباره نسل نوجوان و جوان در بر دارد و نشان ميدهد كه دهه هشتاديها يا همان نسل Z امروز بيش از هر نسلي «جهاني» (global) هستند و دغدغهها و ايدهها و آرزومنديهاي مشابهي دارند. نشناختن اين ويژگيها و عدم درك اين مشابهتها، موجب ميشود كه نسلهاي پيشين كه عمدتا تصميمگيرندگان اصلي جامعه هستند، دچار خطا شوند و انرژي خود و پتانسيل شگفتانگيز نسل جوان و نوجوان را هدر دهند.
در زمانهاي زندگي ميكنيم كه مساله نو/جوان و پيوندش با سياست مهم شده است. اتفاقات مهمي در كشور ما رخ داده و اكثريت تصور ميكنند يكي از نيروهاي پيشبرنده اين اتفاقات نو/جوانان بودهاند. جانهايي از دست رفته و افرادي به درجات مختلف لطماتي ديدهاند. جالب است كه اكثريت ما در مواجهه با اين نسل و اتفاقات اخير دچار نوعي غافلگيري شدهايم. از اين حيث، تمركز بيشتر براي شناخت اين نسل اهميت دارد. من شخصا متخصص اين حوزه نيستم و در اين زمينه كار ميداني نكردهام. بنابراين به عنوان علاقهمند به اين بحث، ميخواهم عمدتا بر چند مطالعه بينالمللي كه در اين زمينه صورت گرفته متمركز شوم و در انتها هم نكاتي را درباره كشور خودمان بگويم.
چارچوب مفهومي
ما در اينجا از رابطه ميان تكنولوژي و تحولات اجتماعي صحبت ميكنيم، يعني از يكسو تغيير و تحولاتي در عرصه فناوري و ارتباطات صورت گرفته و از سوي ديگر دگرگونيهايي اجتماعي، مشابه آنچه در ماههاي اخير ديدهايم، رخ داده است. ارتباط ميان اين دو امر، يكي امر مصنوع و ديگري امر اجتماعي، چگونه است و چطور ميتوان ميان آنها ارتباط برقرار كرد؟ ايده رايج و غالب موجبيت (دترمينيسم) تكنولوژي و اثرگذاري يكطرفه تكنولوژي است. اين ديدگاه سابقهاي نسبتا طولاني دارد و به خصوص ميان انسانشناسان رواج زيادي دارد. اين ديدگاه موتور محرك و اصلي تغييرات فرهنگي و مناسبات اجتماعي را تغييرات تكنولوژيك ميداند. نامگذاري دورههاي تاريخي بر اساس دستاوردهاي تكنولوژيك، مثل دوره مفرغ و دوره آهن و ...، رواج و غلبه اين ديدگاه را ميان مورخان و انسانشناسان نشان ميدهد. در روزگار جديد، متفكراني از اين ديدگاه دفاع كردهاند؛ مثلا محققي به نام لين وايت معتقد است تكنولوژي ركاب اسب مهمترين عامل در تشكيل جامعه فئودالي بوده، چون باعث شده جنگها خيلي خشنتر و عميقتر شوند و بنابراين سازمانها و نهادهايي پديد آيند كه جنگجو تربيت كنند ... يا مثلا ادعا شده نقش سيم خاردار در تمدن امريكا بيشتر از هر عامل ديگري است، زيرا باعث شده دامپروران بتوانند دامهاي خود را جايي محصور كنند. همچنين نقلقولي از ماركس هست كه ميگويد اگر آسياب دستي داشته باشيد، جامعهاي فئودالي خواهيد داشت و اگر آسياب بخاري داشته باشيد، جامعهاي صنعتي. در هر صورت، اين تصور هست كه تكنولوژي موتور محرك تحولات اجتماعي است؛ تكنولوژي منطق تحول درونزايي دارد و اثرگذاري آن بر جامعه يكسويه دارد، يعني اگر تكنولوژي بنا به منطق دروني خود تحول پيدا كند، جامعه نيز تحول مييابد.
اين ديدگاه ساده و تكعاملي است. مثلا ميگويد بچههاي نسل جديد به علت وجود اينترنت چنين شدهاند و... ويژگي ديگر آن سلب مسووليت اجتماعي از افراد است. براي مثال، اين تصور و اميد در بسياري پديد آمده بود كه نسل نو/جوان تكليف همهچيز را روشن ميكند و لازم نيست نسلهاي ديگر تلاش بيشتري صورت دهند. عامليت نسل جديد هم صرفا محصول تكنولوژي است. گويي موتوري به نام تكنولوژي ديجيتال روشن است و آدمها به صورت خودبهخودي كارشان را تحتتاثير آن انجام ميدهند و ما نسلهاي قبلي هم از اين قطار پياده هستيم.
در نقطه مقابل، ديدگاه مهندسي قرار دارد كه تكنولوژي را خنثي ميداند. اين نگاه هم تا حدي در گفتار روزمره رايج است. مثل اينكه گفته ميشود از چاقو ميتوان هم در جراحي و هم در دزدي استفاده كرد. اينجا گويي فرض بر اين است كه خود تكنولوژي مقتضياتي ندارد و همهچيز توسط نيات كاربران معلوم ميشود. هر دو اين ديدگاهها قابل نقد است ولي ما فعلا مجال بررسي تفصيلي آنها را نداريم. مهم اين است كه بدانيم جز اين دو موضع، مواضع ديگري هم در ميانه طيف در دسترس است. يكي از پيشنهادها كه توسط متفكري به نام وينر در مقالهاي مشهور با عنوان «آيا مصنوعات سياست دارند؟» طرح شده، اين است كه همه تكنولوژيها را نميتوان با يك نگاه تحليل كرد. برخي تكنولوژيها ذاتا سياسي هستند و برخي ذاتا چنين نيستند. مثلا از ديد وينر، تكنولوژي هستهاي ذاتا سياسي است، يعني اگر به سمت تكنولوژي هستهاي برويم، بايد نوعي نظم و آرايش سياسي خاص را هم در اجتماع ايجاد كنيم، مثل سطح امنيتي بالا براي جلوگيري از جاسوسي و سرقت مواد راديواكتيو و...؛ در مقابل، مثلا توربينهاي بادي اينطور نيست.
ديدگاه ديگري كه ميكوشد وسط طيف بايستد، اما بيشتر به سمت نگاه خنثاي مهندسي گرايش دارد، بر ساختگرايي اجتماعي است، به اين معنا كه وقتي تكنولوژي وارد جامعهاي ميشود، چيزي درون خود تكنولوژي نيست كه نوعي نظم اجتماعي را تحميل كند، بلكه تعبير و تفسير آدمها از آن مهم است. يعني از قبل شكافها و تقسيمهايي درون جامعه داريم و وقتي مصنوع يا تكنولوژي جديدي ميآيد شروع به يارگيريهاي اجتماعي ميكند و گروههاي اجتماعي تازهاي ميسازد. بنابراين عامل پيشبرنده و اصلي اجتماع است نه تكنولوژي. مثال ساده، دوچرخههاي اوليه است كه وقتي براي نخستينبار وارد جامعه شد، از سوي گروههاي مختلف اجتماعي با واكنشهاي گوناگوني مواجه و با تثبيت آن مناقشه اجتماعي شكل فعلي دوچرخه تثبيت شد. بنابراين طبق اين ديدگاه، بافت اجتماعياي كه تكنولوژي به آن وارد ميشود، اهميت پيدا ميكند.
متفكران ديگري ميگويند هر تكنولوژي فينفسه درون خودش هم وجوه سياسي و هم وجوه غيرسياسي دارد. مثلا اينكه اينترنت به كساني كه پيشتر صدايي نداشتند صدا ميدهد، وجه ذاتي آن است كه هميشه با اينترنت همراه است و البته كه پيامدهايي سياسي دارد. اما اينكه مثلا اينترنت تصور ما را از زمان عوض ميكند، ذاتي آن نيست. در هر حال، در بحث از رابطه تكنولوژيهاي ارتباطي اخير با نسل موسوم به Z، نبايد موجبيتگرايانه بحث كرد و گفت تنها عامل اثرگذار اينترنت بوده است. قطعا عوامل ديگري هم در شكلدهي به ويژگيهاي اين نسل موثر بوده، مثل اينكه اين نسل عموما در خانوادههايي تكفرزند يا دوفرزند بزرگ شدهاند، بهخوبي از ايشان مراقبت شده، به كتاب و منابع دسترسي داشتهاند و... حتي درون خود تكنولوژي اينترنت و فضاي سايبري هم پلتفرمهاي مختلف اثرات متفاوت داشتهاند. مثلا پلتفرم توييتر به دليل نوع خاص امكاناتي كه به افراد ميدهد، مثل تعداد كلمات و نوع تايملاين و...، بهشدت محيط پرخاشجويانهتري از اينستاگرام و فيسبوك است. بنابراين تنوع درون خود يك تكنولوژي هم اقتضائات متفاوتي دارد و اين باز سبب كمرنگ شدن موجبيت تكنولوژي ميشود.
نسل به چه معنا
در علوم اجتماعي شاخه تثبيتشدهاي به اسم مطالعات نسلي وجود دارد كه ميكوشد با محوريت مفهوم نسل، جامعه را مطالعه كند. اين مطالعات صرفا نظري هم نيست، مثلا برخي از اين مطالعات بر نحوه خريد نسلهاي مختلف متمركز است و توسط شركتها و كارخانهها حمايت ميشود. تعبير «نسل» به معناهاي متفاوت به كار رفته است. در گفتار حاضر، نسل به معناي دموگرافيك يعني يكساني سن نيست. همچنين نسل به معنايي كه در هرم خانواده به كار ميرود، يعني نسل پدربزرگها و نسل پدرها و نسل فرزندان و...، هم نيست. همچنين به معناي سن رشد و مستقل شدن فرد از خانواده (بين 25 تا 30 سال) هم نيست. نسل در بحث كنوني، به معناي شناختي- اجتماعي و جامعهشناختي به كار ميرود. در اين معنا، كساني متعلق به يك نسل هستند كه اولا تقريبا در يك بازه زماني يكسان متولد شده باشند و ثانيا و مهمتر اينكه تقريبا رويدادهاي يكساني را تجربه كرده باشند و با ارجاع به حافظهاي يكسان، به رويدادها بنگرند و موقعيت يكساني در ساختار اجتماعي داشته باشند. بهطور خلاصه، نسل يعني كساني كه آگاهي مشترك دارند و چيزهايي را كه ميبينند و تجربه ميكنند، در مقولات نسبتا مشتركي تجزيهوتحليل ميكنند.
تقسيمبندي نسلها
يك تقسيمبندي شناختهشده نسلها مربوط به امريكاست كه مشخصا جز در مورد نسل Z، چندان با تاريخ كشور ما همخوان نيست. در اين تقسيمبندي هرچه جلوتر ميرويم، بازه زماني هر نسل كوتاهتر ميشود: 1. از 1920 تا 1945 (بين دو جنگ جهاني) نسل «سنتگرا» است؛ 2. از 1945 تا 1965 نسل متعلق به زاد و ولد بعد از جنگ است؛ 3. از 1965 تا 1980 نسل ايكس (x) است؛ 4. از 1980 تا 1995 نسل واي (y) است؛ 5. از 1995 تا 2010 نسل زد (z) است. در 1995 اولين مرورگرهاي اينترنت به بازار آمد و مردم از طريق كامپيوتر خانگي به اينترنت دسترسي پيدا كردند. بنابراين نسل Zجهان پيش از اينترنت را تجربه نكرده است. در كشورهاي مختلف، با توجه به تحولات تكنولوژيك، زمان شروع نسل Z تغيير ميكند. مثلا در روسيه، سال 2000 را شروع اين نسل در نظر گرفتهاند. نكته بسيار مهمتر در شكلگيري اين نسل ظهور و فراواني گوشيهاي هوشمند است كه دسترسي به كل اينترنت و تمام رسانهها را در يك قالب واحد ميسر كرد.
در ايران در سال 1995 (حدود 1374) اولين دسترسيها در دانشگاهها به اينترنت وجود داشت، اما اصلا عمومي نبود. اگر شروع را سال 2000، يعني حدود 1379 در نظر بگيريم، نسل Z با دهه هشتاديهاي ما منطبق ميشود. اما اگر بخواهيم مساله گوشيهاي هوشمند را در نظر بگيريم، بايد شروع را حدودا سال 1385 (2006) در نظر بگيريم كه ورود گوشيهاي هوشمند به ايران است. اين ورود تقريبا با جاهاي ديگر دنيا همزمان است. بنابراين نسل Z يا دهه هشتاديهاي ايران را ميتوان متولدان 1380 يا به شكل دقيقتر1385 به بعد در نظر گرفت. نسلهاي پيش از نسل Z مهاجران اينترنت هستند، اما نسل Z بوميان اينترنت هستند.
هويت و ارزشهاي اخلاقي
در ادامه به چند تحقيق كه با محوريت هويت و ارزشهاي اخلاقي در مورد نسل Zصورت گرفته، اشاره ميكنم.
نسل Z در جوامع فردگراي غربي
كتاب Gen Z, Explained: The Art of Living in a Digital Age در سال 2021 منتشر شده است. چهار محقق در استنفورد مطالعهاي زماني روي دانشجويان خود در امريكا و بريتانيا از طريق گفتوگوي عميق و گروههاي كانوني انجام دادهاند. حرف اصلي كتاب اين است كه نسل Z در امريكا با پارادوكسي مواجه است، از سويي در اينترنت و فضاي سايبر صداي بلندي دارد يا ميتواند داشته باشد و توجه جهاني را به خود جلب كند و چيزهايي را به شكل جمعي و تودهاي يا حتي فردي وايرال كند، كامنت بگذارد، لايك كند؛ اما در جهان واقعي عامليت كمي دارد، يعني در سيستم تصميمگيري اقتصادي، مالي و اجتماعي تاثير اندكي دارد.
نسل Z همچنين در مقايسه با نسلهاي ديگر تصور متفاوتي از «ديگري» دارد. اين نسل از كدهاي اجتماعي متفاوتي استفاده ميكند. كدهاي اجتماعي اين نسل در فضاي مجازي تعريف ميشود و عموما براي نسلهاي قبلي قابلفهم نيست، مثلا استفاده از ايموجيها و ممها (تصاوير و گفتار تكرارشونده)، مختصرنويسي، استفاده از ضمير مخاطب دوم شخص، بلاك كردن، ريپورت كردن و ... همچنين تصور اين نسل از ديگري، كسي است كه با او مشاركت و همكاري دارد. مقدار زيادي از پروژهها روي اينترنت از طريق همين همكاري صورت ميگيرد، نمونه مهم و بزرگ ويكيپديا است كه با مشاركت شهروندان نوشته ميشود و از آن مهمتر يك مركز تصميمگيرنده ندارد و از طريق همكاري متقابل پيش ميرود. نمونههاي ديگر، نرمافزارهاي منبع باز است، يا رمانهاي آنلايني كه با مشاركت خوانندگان نوشته ميشوند يا سايتهاي بسيار بزرگي كه افراد اطلاعات و محصولات خود را در آنجا به اشتراك ميگذارند، مثل سايت دريبل كه گرافيستهاي دنيا لوگو و طراحيهايشان را آنجا به اشتراك ميگذارند يا pinterest در زمينه تصوير. بنابراين تصور اين نسل از ديگري، ديگري مشاركتي و در حال همكاري و همرساني است.
اما اين همكاريها دو خصلت اساسي دارند. اول اينكه خصلت پيمانهاي يا بخشي (ماجولار) دارند، در نتيجه هر بخشي را يك نفر انجام ميدهد و اين بخشها، به شكلهاي بسيار متنوعي آرايش پيدا ميكنند. مثل نحوه چيدمان اشياي يك اتاق كه با توجه به وظيفه محولشده، ميتواند آرايشهاي متفاوتي بگيرد و انعطافپذير باشد. دوم اينكه اين مجموعههاي مشاركتي ساختار سلسلهمراتب هرمي ندارند، يعني يك نفر در راس هرم وجود ندارد كه تصميمگيرنده اصلي باشد، بلكه كارها به شكل توزيعشده انجام ميشود. اين شكل آرايش سازماني را ارگانيك يا مركززداييشده يا غيرسلسلهمراتبي ميخوانند. اين ويژگي در تمام پايشها ديده ميشود. همچنين براي اين نسل، مفهوم زمان تغيير كرده است، يعني نسل Zبيست و چهار ساعته است، شب و روز و تعطيل و غيرتعطيل برايش معنا ندارد، بلكه هميشه «آنلاين» يا «آن» است و همچنين چندمنظوره است.
طبق تحليل نويسندگان اين كتاب، نسل Z براي حل پارادوكس مذكور (تفاوت فضاي مجازي و فضاي واقعي) و مواجهه با آن سه راهكار در پيش گرفته است.
1- هويت ريزبافت يا بينابخشي: حداقل در امريكا و بريتانيا، نسل Zاز طريق تعريف نوع خاصي از هويت با اين پارادوكس مواجه شدهاند. نسلهاي پيشين در تعريف هويت خود به ردهها و مقولات ثابت بزرگ، مثل مليت، نژاد، رنگ پوست، جنسيت، مذهب و...، اشاره ميكردند كه معمولا در انتخاب آنها نقشي نداشتند. اما اصليترين كار نسل Z براي مقابله با پارادوكس مذكور، برساختن هويتهاي كوچك بوده است. به جاي تعريف خود ذيل هويتهاي بزرگ پيشين، افراد اين نسل خود را ذيل گروههايي كوچك تعريف ميكنند و براساس آن «خردههويت» ميسازند. مهمترين امر براي برساختن خردههويتها در امريكا و بريتانيا طبق تحقيقات اين كتاب جنسيت است. نسل Zبا استفاده از مفهوم جنسيت كه در وهله نخست به نظر امري پيشيني و دادهشده ميآيد و با دور شدن از دوگانههاي رايج جنسي، خردههويتهاي فراواني براي خود ساخته است. همچنين مفهوم هويت آنلاين پديد آمده كه با هويت آفلاين فرق ميكند. هويت آنلاين يعني شكلي كه فرد خودش را از طريق پروفايلش به ديگران نشان ميدهد. ريزبافتي و تنوع اينجا هم خودش را نشان ميدهد. معمولا اين نسل يك اكانت و يك تصوير ندارد، بلكه مجموعهاي از اكانتها دارد. مثلا در اينستاگرام انواع پروفايل اصلي و فيك و ... دارد. بنابراين با تنوع پروفايلها كه هر كدام نشاندهنده يكي از لايههاي هويتي است، مواجه هستيم. بهطور خلاصه، هويت نسل Z سيال، متكثر و آشكاركننده لايههاي پنهان هويتي است كه از طريق انواع هويتهاي آنلاين بروز پيدا ميكند. اين هويتها ديناميك هستند و هر فرد هويت خود را ميسازد.
2- گروه همتايان: در مطالعه مذكور از افراد سوال شده كه در مواقع مواجهه با مشكل به چه كسي مراجعه ميكنيد. اولين و بالاترين پاسخ (54 درصد) «خودم» است، يعني فرد از خودش راهنمايي ميگيرد كه نشانه نوعي خودمختاري و استقلال است. دومي (بالاتر از خانواده) دوست است. يعني ارزش و اهميت خانواده كه نمونهاي از نظام سلسلهمراتبي سنتي است كم شده و ارزش دوست و گروههاي همتا بهشدت زياد شده است. كلمه fam (مخفف family) براي اشاره به دوست به كار ميرود. يعني دوست fam شده و پدر و مادرها friend شدهاند. همراه با شكلگيري گروههاي همتا، نوعي بدبيني به نسلهاي قبل هم پديد آمده است، زيرا اولا نسلهاي قبل به لحاظ ديجيتال بيسواد هستند. مطالعهاي مربوط به كشورهاي آسيايي نشان ميدهد كه اكثر پدر و مادرها تقريبا از 12 سالگي به بعد دانش كمتري در مقايسه با فرزندان خود در زمينه ديجيتال دارند. ثانيا پدر و مادرها مسبب وضع موجود هستند، به خصوص در مورد مشكلات زيستمحيطي مثل گرمايش جهاني. ثالثا نماد ارزشهاي منسوخ هستند، مثل سلسلهمراتب قدرت. در نتيجه، نوعي احساس خودكفايي و خوداتكايي در اين نسل هست. شعار معروفي هست كه «فاصله هر چيز در اينترنت يك كليك است»، پس نيازي به افراد بزرگتر و باتجربهتر نيست.
3- تغيير نگاه به مقوله راهبري و مديريت: به دلايلي كه ذكر شد، تصور اين نسل از راهبر و مدير فرق ميكند. مدير و راهبر كسي است متعلق به گروه كه كارها را تسهيل ميكند. او مغز متفكر نيست و اتوريته ندارد و از جايگاه برابري با بقيه برخوردار است و نقش او كاملا ميتواند چرخشي باشد. يعني او در واقع بيشتر تسهيلگر است تا رييس.
بخشي از اين كتاب به مهمترين دغدغههاي نسل Z در امريكا و بريتانيا ميپردازد. به شكل معناداري، برخي از مهمترين اين دغدغهها مسائل «جهاني» است، يعني مسائلي كه خصلتهاي منطقهاي ندارد. مثلا اولين مورد آينده سياره زمين و محيط زيست (60 درصد)، دوم رشد نابرابري، سوم جنگ و خصومت، چهارم جنايت و خشونت، پنجم افول رشد اقتصادي و... است.
در انتهاي كتاب، ده خصلت يا ويژگي اخلاقي اصلي نسل Z در اين دو كشور كه عمدتا ليبرال دموكرات هستند، فهرست شده است: 1. خوداتكايي و خودراني، 2. هويتيابي در قالب هويتهاي ريزبافت و در جمعهاي كوچك، 3. تلاش براي ايجاد گروهها و جوامع متنوعتر (مخالفت با سوگيري و تبعيض)، 4. قدرت تشخيص اينكه چه كسي دروغ ميگويد و چه كسي قابل اطمينان است زيرا در فضاي مجازي مدام بايد چك كرد كه چه كسي دروغ ميگويد يا چه اطلاعاتي فيك است، 5. روحيه همكاري و مشاركت در ساختارهاي غيرسلسلهمراتبي، 6. مدل اجماعي براي مديريت و راهبري در مقابل مدل هرمي، 7. ترجيح ساختارهاي سيال و ماجولار (بخشي و پيمانهاي)، 8. توهمزدايي از گذشته و نگرش مثبت به زمان حال و اين باور كه ما ميتوانيم جهان را از طريق كنشهاي جمعي تغيير دهيم، 9. استفاده از ممها به مثابه عناصري فرهنگي، 10. تعارضها و پارادوكسهاي اين نسل، مثل تعارض بين اين تصور كه ميتواند كاري بكند اما در دنياي واقعي خيلي نميتواند كاري بكند.
نسل Z در جوامع جمعگرا
مطالعه مفصلي در سال 2019 در روسيه در دانشگاه سنت پطرزبورگ صورت گرفته كه در بخش نخست آن از نسل واي (y)، يعني نسل قبل از نسل Z، خواسته شده كه بگويند چه تصوري از نسل جديد دارند. جالب است كه نگاه بزرگترها به اين نسل خيلي منفي است. آيتمهاي اصلي بيانشده اينهاست: 1. نسل Z خيلي خودبيانگر است، منتها به معناي منفي، يعني هر كاري ميكند تا در جهان مجازي ديده شود. 2. نسل Zآزاد است، با اين تفسير منفي كه برايش ناشناس و مخفي ماندن در شبكههاي اجتماعي مهم است. 3. دوست دارند سريع ياد بگيرند، منتها فقط چيزهايي را ياد ميگيرند كه دوست دارند، يعني منفعتطلب هستند و دنبال اين هستند كه چطور ميتوان مشهور و معروف و پولدار شد. 4. هر كاري را بايد به سريعترين شكل انجام دهند و در نتيجه زمان يادگيري، معاشرت، دوست پيدا كردن و ... برايشان كم شده است. 5. اطلاعات زياد، ولي با عمق كم دارند. 6. مسووليت ناپذيرند.7. ارزشهاي فردگرايانه دارند. اين مطالعه نشان ميدهد كه در روسيه، به عنوان كشوري شرقيتر، نگرش نسل قبل به نسل جديد منفي است و تقريبا هيچ چيز مثبتي در آن نميبيند.
در همين مطالعه، ارزشهاي اخلاقي خود اين نسل تجزيهوتحليل شده است. اصليترين ارزش با 32 درصد وزن خوداظهاري و خودبيانگري است. بعد از آن، با 24 درصد وزن، همكاري متقابل است. اين دو ويژگي شبيه مطالعه امريكاست و از باقي ويژگيها وزن بيشتري دارد. محققان علت اشتراك اين ويژگيها و ايجاد و تقويت آنها را اينترنت ميدانند. اينترنت است كه فضاي خوداظهارگري را فراهم ميآورد و محل مشاركت با همتايان و تعريف هويتهاي ريزبافت و اختصاصيتر است.
مطالعه ديگري در سال 2020 در كشورهاي آسيايي صورت گرفته كه عمدتا كشورهاي شرق آسيا را مد نظر دارد. ويژگيهاي اخلاقي نسل Zدر اينجا هم جالب توجه است. چند ويژگي اصلي مثل خوداظهارگري و كار مشاركتي با مطالعات ديگر مشترك است، اما ساير ويژگيها جالب و خاص جامعه خودشان است.
1. بومي ديجيتال هستند. 2. هويتهاي متعدد و تكهپاره در هر دو جهان آفلاين و آنلاين دارند. 3. نسل نگران كه دغدغههاي گلوبال و جهاني آن بيشتر است. 4. خلاقيت، يعني كار مشاركتي و كارآفريني. 5. به اشتراكگذاري اطلاعات با ساير كاربران. 6. نسل رو به آينده: 67 درصد فكر ميكنند، ميتوانند كاري براي آينده بكنند و 84 درصد تصور ميكنند تكنولوژي مايه اميد به آينده است.
در سال 2021 مطالعهاي در لهستان صورت گرفت كه از اين نظر اهميت دارد كه جامعهاي نسبتا شرقي و جمعگراتر، در مقايسه با جوامع اروپاي غربي و امريكاي شمالي است. مهمترين ويژگي نسل Z در اين جامعه به روايت اين مطالعه تضعيف ارزش خانواده است. يعني در نسلهاي قبلي، خانواده جز در دوره كوتاهي بعد از جنگ، هميشه بيشترين ارزش را داشته است (بيش از 60 درصد)، اما براي نسل Z اين ارزش به شكل معناداري كاهش يافته (30 الي 40 درصد) و از طرف ديگر ارزش دوستان بهشدت افزايش يافته و تقريبا اندازه خانواده شده است.
دهه هشتاديهاي ايران
با استفاده از مطالعات مذكور و البته به شكل گمانهزني، يعني اولا با بهره گرفتن از ويژگيهاي مشترك مطالعات بالا و ثانيا با در نظر گرفتن ويژگيهاي خاص جامعه ايران، ميتوان حدسهايي براي فهم ويژگيهاي نسل Z (دهه هشتاديها) در ايران زد. همانطور كه ذكر شد، هر جامعه آرايش اجتماعي و سياسي و اقتصادي خاصي دارد و آن آرايش خاص، در نحوه تعامل با تكنولوژي جديد موثر است. بر اين اساس، مهمترين امري كه به نظر ميرسد، ميشود در بافت ايران در حوزه اخلاق و هويت به اينترنت نسبت داد، زير سوال رفتن «اقتدار» است، يعني چيزي شبيه آنچه مطالعه لهستان نشان داده است. عنصر اصلي در گفتمان رسمي در فرهنگ ما، در بسياري از بخشها، «اقتدار» است. اقتدار يعني در يك ساختار، جايگاه منحصر به فردي وجود دارد و آن جايگاه از نوعي يگانگي و تكينگي و در نتيجه نفوذ و قداست برخوردار است. مثلا در خانواده، پدر به عنوان نانآور خانواده جايگاه منحصر به فردي دارد و در نتيجه اقتدار دارد. در مدرسه، مدير و معلم چنين است و در نظام ديني، مرجع تقليد اقتدار دارد. زير سوال رفتن تكينگي و منحصر به فرد بودن، در نهايت به زير سوال رفتن اقتدار منجر ميشود. اگر يك تكنولوژي باعث شود كه بديلهاي يك چيز زياد شوند، بهتدريج از اقتدار آن در حوزههاي گوناگون كاسته ميشود و اين اتفاقي است كه براي همه منابع اقتدار رخ داده يا در حال رخ دادن است. ميتوان گمانهزني كرد كه اين ويژگي از بقيه ويژگيهاي اينترنت براي دهه هشتاديها در ايران مهمتر است. مثلا قبلا علت اقتدار معلم در كلاس دانش او بود، اما الان با يك جستوجو در گوگل ميتوان بسي بيشتر از دانش معلم را پيدا كرد و اين دانش ديگر منحصر به معلم نيست. همچنين است در مورد اقتدار عالمان ديني كه قبلا روايتهايي منحصر به فرد ارايه ميكردند. از اقتدار سياسي هم به همين طريق كاسته شده است. اتفاقات اخير نمونهاي گويا از اين است كه چگونه يك نسل تصوري متفاوت از اقتدار سياسي و نحوه واكنش جمعي دارد.
ويژگي دوم دهه هشتاديها اين باور است كه ما توان انجام كار دستهجمعي داريم. اين الگوي كار را در بسياري از جانداران هم ميبينيم، مثل ماهيهاي كوچكي كه بهتنهايي نميتوانند كاري بكنند، اما دستهجمعي و در قالب يك پيكره واحد و به شكل تودهاي در مقابل خطرات و تهديدات واكنش نشان ميدهند و گاه خيلي هم ترسناك ميشوند. كل آن مجموعه كار قهرمانانهاي انجام ميدهد، اما هيچيك بهتنهايي قهرمان نيست. اين ويژگي در جاهاي مختلف ديده شده است، مثل جنبش حمايت از زندگي سياهان در امريكا در سالهاي اخير يا در واكنش به مسائل محيطزيستي وقتي امري هشتگ ميخورد و... اين ويژگي در ايران هم اهميت زيادي دارد و نشاندهنده وارد شدن كنشگري جديد به صحنه است كه قبلا در محاسبات ديده نميشود، اما حالا حضور دارد و اثرگذار است.
از سوي ديگر، كار دستهجمعي يا گلهاي اين ويژگي منفي را هم دارد كه آدمها احساس ميكنند بايد راجع به همهچيز حرف بزنند. هري فرانكفورت فيلسوف امريكايي مفهومي تحت عنوان حرف مفت معرفي كرده است. اين ناشي از فشار همتايان است. فرانكفورت چرند و پرند يا حرف مفت را سخني ميداند كه صدق و كذبش اهميتي ندارد، بلكه فقط براي گفته شدن و بيان شدن مطرح ميشود. مشاركت در كنشهاي جمعي و تودهاي و فشار همتايان اين خطر را هم دارد كه افراد براي خالي نبودن عريضه در فضاي مجازي بيش از قبل حرف مفت بزنند.
اينها البته گمانهزنيهايي درباره ويژگيهاي دهه هشتاديها در ايران بود كه حتما بايد به محك مطالعات ميداني بخورد.
پژوهشگر فلسفه و مطالعات علم
نسل Z همچنين در مقايسه با نسلهاي ديگر تصور متفاوتي از «ديگري» دارد. اين نسل از كدهاي اجتماعي متفاوتي استفاده ميكند. كدهاي اجتماعي اين نسل در فضاي مجازي تعريف ميشود و عموما براي نسلهاي قبلي قابلفهم نيست، مثلا استفاده از ايموجيها و ممها (تصاوير و گفتار تكرارشونده)، مختصرنويسي، استفاده از ضمير مخاطب دوم شخص، بلاك كردن، ريپورت كردن و ... همچنين تصور اين نسل از ديگري، كسي است كه با او مشاركت و همكاري دارد.
مهمترين امري كه به نظر ميرسد، ميشود در بافت ايران در حوزه اخلاق و هويت به اينترنت نسبت داد، زير سوال رفتن «اقتدار» است، يعني چيزي شبيه آنچه مطالعه لهستان نشان داده است. عنصر اصلي در گفتمان رسمي در فرهنگ ما، در بسياري از بخشها، «اقتدار» است. اقتدار يعني در يك ساختار، جايگاه منحصر به فردي وجود دارد و آن جايگاه از نوعي يگانگي و تكينگي و در نتيجه نفوذ و قداست برخوردار است. مثلا در خانواده، پدر به عنوان نانآور خانواده جايگاه منحصر به فردي دارد و در نتيجه اقتدار دارد.