در بيستوچهارمين سالمرگ محمدعلي مددي، همكارانش از او و جهان آثارش ميگويند
مجسمههايش، سرود زخمها و غربتِ انسان بود
از مددي به عنوان يكي از كساني نام ميبرند كه نگذاشتند چراغ مجسمهسازي در ايران خاموش شود
مريم آموسا
بيشك اگر حتي براي يكبار گذرتان به پارك لاله تهران افتاده باشد، با يكي از مهمترين مجسمههاي محمدعلي مددي روبهرو شدهايد. مجسمه ابوريحان بيروني كه در سكوي در ميانه استخر بزرگ پارك خودنمايي ميكند. اين مجسمه كه در سال ۱۳۷۳ در پارك لاله نصب شده به اعتبار سخن برخي، نخستين مجسمه شهري بزرگي است كه پس از انقلاب به سفارش شهرداري تهران ساخته و نصب شده است؛ اما به گفته برخي ديگر از كارشناسان، چون تاريخ مجسمهسازي ايران مكتوب نشده است، بايد به صحتوسقم برخي گفتهها به ديده ترديد نگاه كرد. با اين حال حتي اگر اين مجسمه چهار و نيم متري نخستين حجم بزرگي نباشد كه پس از انقلاب در تهران نصب شده ارزشهاي محمد علي مددي و كارش به قوت خود باقي است. او كه زاده 12 ارديبهشت 1321 اراك است، بيشك يكي از مهمترين مجسمهسازان نسل دوم ايران به حساب ميآيد. در سال 1350 از دانشكده هنرهاي زيبا در رشته مجسمهسازي فارغالتحصيل شد و بعد از آن هم همواره در شمار مجسمهسازان پركار ايران باقي ماند. مددي برخلاف گروهي از مجسمهسازان كه تنها تمركزشان را معطوف به ساخت گونهاي خاص از مجسمه ميكنند، هم در عرصه ساخت مجسمههاي شهري خوش درخشيد و هم آثاري براي نمايشگاه در گالريها خلق كرد. در مجسمههاي شهري او كه برخي در ايران و برخي در ايتاليا نصب شدهاند، روح مردمي موج ميزند و بيشتر اين مجسمهها پرترههايي هستند از بزرگان فرهنگ، هنر و تمدن ايراني. يكي از اين آثار، پرترهاي تمامقد از غلامرضا تختي است. پهلواني كه گويي بر ديو چندسر پيروز شده و باقي آثار او پرتره مشاهير ادب و هنر و عرفان ايراني است.
مددي در مجسمههايي كه در گالريها به نمايش گذاشته، تلاش كرده از مجسمهسازي كلاسيك فاصله بگيرد و با رويكردي مدرنيستي دست به خلق آثارش بزند. او در مجموعه آثارش همواره در جستوجوي شناخت انسان است و نتيجه اين جستوجو يكبار در شمايل كمالالدين بهزاد پديدار ميشود، يكبار مهدي اخوانثالث؛ اينها محملهايي ميشوند تا مددي انديشهاش را در آن به چالش بكشد و تلاش كند تا زوايايي پنهان از انسان را به تصوير بكشد. او مثل بسياري از هنرمندان آرزوي ديرينهاي داشت تا در كارگاه شخصي خودش كار كند. تازه اين آرزويش محقق شده بود كه اجل امانش نداد و ۲۷ ديماه ۱۳۷۷ از دنيا رفت. پس از او پسرش رامتين چراغ كارگاه او را در احمدآباد مستوفي همچنان روشن نگه داشته است. شگفتا كه سفارش نگارش اين يادداشت و تهيه گزارش را محمدعلي مددي در خواب به نگارنده داد و همراه اين سفارش مجلدي از كتاب هنوز منتشر نشدهاش را كه دربرگيرنده تصاويري از مجسمههاي اوست دراختيارم گذاشت.
هنوز همه آثارش ديده نشده
رامتين عليمددي، معمار و مجسمهساز درباره پدرش گفت: من و برادرم خيلي زود پدرمان را از دست داديم. آن زمان من شيفته معماري بودم و در همين رشته هم تحصيل كردم، اما پس از رفتن او كمكم به مجسمهسازي علاقهمند شدم. او افزود: تمام آن چيزي كه دارم همه ميراث معنوي پدرم است. پدرم يك انسان جستوجوگر و پرتلاش بود و او واقعا هنرمند بود و به اعتبار كارهايي كه كرده است، يكي از مهمترين مجسمهسازان دوره خود بود. او نخستين مجسمهسازي بود كه پس از انقلاب ساخت بزرگترين مجسمه شهري تهران را از شهرداري سفارش گرفت و نخستين كسي بود كه پس از دوران رخوت هنري در سال ۱۳۶۷ مجسمههايش را در گالري گلستان به نمايش گذاشت. مددي درباره نمايش آثار پدرش گفت: هنوز فرصت و امكان رونمايي از تمام آثار پدرم فراهم نشده است. پس از درگذشت او، با خانواده تصميم گرفتيم تمام كارهايي كه براي پدر ميكنيم با هزينه شخصي انجام بدهيم از اينرو با شرايط اقتصادي ايران چنين كاري زمانبر است. البته در تمام اين سالها پيشنهادهاي متعددي از سازمان زيباسازي تهران و چند نهاد و سازمان ديگر داشتيم، اما وقتي دستاورد كار آنها را ديديم قيد همه چيز را زديم.
او افزود: براساس پيشبيني و برنامهريزي كه كرديم قصد داريم كه كتاب مجموعه آثار پدرم را به همراه فيلم مستندي درباره او تهيه و توليد كنيم. در حال حاضر نيز بخشهايي از كار را پيش بردهايم.
او گفت: يكي از مهمترين كارهايي كه در اين سالها كردهايم، حفظ و مرمت مجسمههاي پدرم است. حدود ۳۰ مجسمه او را با راهنمايي حميد شانس كه از دوستان نزديك پدرم بودند، مرمت و بعد قالبگيري كرديم و اين مجسمهها برنزي روي يك پايه سنگي نصب شدهاند. اين مجسمهها تاكنون نمايش داده نشدهاند. همچنين ۳۰ مجسمه ديگر را كه دراختيار داشتيم اگر نياز داشتند، مرمت كرديم و در مجموع ۶۰ مجسمه از پدرم دراختيار داريم؛ اما در مجموعه خانواده هيچ مجسمه شهري نصب شدهاي نيست.
اين مجسمهساز همچنين توضيح داد كه كار عكاسي از مجسمهها تمام شده و در حال حاضر مجموعه طراحي و دستنوشتهها از محمد علي مددي به جا مانده است: از اين مجموعه در كتاب و فيلمي كه قصد ساخت آن را داريم، استفاده خواهيم كرد. پس از انتشار كتاب و فيلم قصد داريم زمينه نمايش آثار پدرم را فراهم كنيم.
نگاهي متفاوت به فيگور انسان داشت
جعفر نجيبي، مجسمهساز درباره محمد علي مددي گفت: مددي از جمله مجسمهسازان دوره خود بود كه من شانس آشنايي با او را در زمان حياتش داشتم. او واقعا مجسمهساز پر كار و پرتلاشي بود و همواره در حال ساخت مجسمه شهري بود. او افزود: به نظرم مددي در دوره خودش به خوبي توانسته بود با شهرداريها و سازمان زيباسازي كه سفارشدهندگان اصلي مجسمه بودند، ارتباط برقرار كند و كارهايش واقعا خوب بود. مجسمههاي او مدرن و نيمهمدرن بودند و او نگاه خاصي به فيگور انسان داشت. اين مدرس دانشگاه ادامه داد: متاسفانه محمد علي مددي خيلي زود از ميان ما رفت و در ۲۴ سالي كه از رفتن او ميگذرد عملا كار زيادي براي او انجام نشده است همين امر موجب شده كه نسل جديد مجسمهسازان شناخت درستي درباره كارهاي او نداشته باشند.
اگر زنده ميماند، آثار مهمتري هم ميساخت
سيد مجتبي موسوي مجسمهساز است اما در عين حال از او به عنوان يكي از مديراني نام برده ميشود كه در دو دهه اخير، سهم بسزايي در سياستگذاري مجسمهسازي در ايران داشتهاند. او درباره محمد علي مددي ميگويد: او يكي از مجسمهسازان نسل دوم به شمار ميروند كه بخش عمده فعاليتشان به دوران پس از انقلاب باز ميگردد. محمدعلي مددي در ميانه دهه ۷۰ از دنيا رفت و همين امر موجب شد مجسمهسازان همنسل من فرصت و امكان آشنايي از نزديك و همصحبتي با او را نداشته باشند.
او افزود: ما او را به گواه كارهايش ميشناسيم و بيشك او سهم بسزايي در مجسمهسازي پس از انقلاب دارند. آثار او در شمار آثار مانا قرار ميگيرند. او مجسمههاي شخصيتهاي مهم و شناخته شده فرهنگ و تمدن ايراني را ساخته است كه برخي از اين مجسمهها را در فضاي شهري ميتوانيم ببينيم. اين مجسمهساز ادامه داد: مجسمههاي مددي در سطحي از كيفيت مجسمهسازي قرار دارند كه در تاريخ مجسمهسازي ايران در شمار آثار شاخص و ماندگار هستند و نسلهاي بعد بيشك همواره از او به نيكي ياد خواهند كرد.
موسوي با بيان اينكه مددي مجسمهساز خلاقي بود، عنوان كرد: با اينكه پرتره برخي شخصيتهاي شناخته شده را ساخته است، اما به خوبي حس و حال خودش را در اين مجسمهها ميبينيم. به نظرم مددي مجسمهسازي است كه اگر مرگ به او مهلت ميداد در دورههاي بعد آثار مهمتر و شاخصتري از او ميديديم. هر چند با كارنامه كاري كه از خود به جا گذاشته چيزي از اهميت و ارزش كاري او كم نميشود. بايد از او به عنوان يكي از كساني ياد كنيم كه در برهه تاريخي خاص مانع خاموش شدن چراغ مجسمهسازي ايران شدند. او افزود: مددي هنرمندي چندوجهي بود كه به مجسمهسازي ايران و قابليتهاي آن اشراف داشت و تلاش ميكرد با شركت در پروژههاي گروهي و فراخوانها، كمك كند تا مجسمه به فضاي عمومي راه يابد.
از مشاهير تا بيچهرهها و گمنامها
قدرتالله عاقلي از مددي با عنوان مجسمهسازي سختكوش و آرمانگرا ياد ميكند و ميگويد: مجسمهسازي همواره به عنوان يكي از شاخههايهاي هنر، نقش حياتي در تاريخ هنر داشته و شايد بتوان آن را از قديميترين گونههاي بيان هنري به شمار آورد. كهنترين برخوردهاي انسان در مواجهه با ماده اصلي اين هنر بازنمودي در شكلگيري اولين دستساختههاي او داشته است. اين شكل ابراز هنري از ديرباز تاكنون مفاهيم متفاوتي را در خود نهفته داشته و به دست هنرمند، اين انديشهها و دروننگاري او بوده كه حالتي سهبعدي به خود گرفته است.
او افزود: شايد در برخورد اول با اين هنر اينچنين به نظر برسد كه در تقابل با نقاشي كمتر رسانش هنري را به همراه دارد؛ اما با تامل در اين هنر و با نگاهي به نمونههاي ساخته شده ميتوان عوامل ذاتي، دروني و گرايشات بشر را از اولين نمونهها تا مجسمههاي امروزي در آن مشاهده كرد.
عاقلي با اين حال معتقد است كه مجسمهسازي مدرن ايران نيز در دهههاي گذشته شكل گرفته و نتايج و ارزشهاي آثار هنرمندان به بار نشسته است.
او گفت: برخي هنرمندان در يك دوره -كه به صورت شاخص به مكتب سقاخانه شهرت يافت- از يافتهها و گزينشهاي اوليه خود چارچوبي فراهم آوردند و تا به حال نيز در همان چارچوب و همان نشانههاي آشنا دستاندركار تجسم بخشيدن به خلقيات و در واقع همان محتواي تلنگر اول هستند؛ ولي برخي نيز -كه شمارشان اندك است- در يك روند دگرديسي و نوبه نو شدن، خود را به زمانه و ملزومات اشكال خيالي كه حيات خود را از چشمههاي متاخر سيراب ميكند، نزديك كردند. محمدعلي مددي از نسل هنرمنداني بود كه تجربيات تازهاي را از نيمه دوم دهه چهل بسامان رساندند.
عاقلي ادامه داد: اما جايگاه او در هنر مجسمهسازي مدرن ايران تنها به خاطر دوران كاري گذشتهاش نبوده، بلكه تنوع و خصلتي كه در دوران بعدي كارش به خصوص آثار شهري به وجود آمده و در حقيقت نشاندهنده هنرمندي است كه به برخي سنتشكنيهاي اوليه اكتفا نكرده و همچنان بر حول اين محور چرخيده و حركت كرده است. به گفته اين عضو پيشين هياتمديره انجمن هنرمندان مجسمهساز ايران، آثار مددي را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد: آثاري كه در ميادين و پاركها و در سطح شهر تهران نصب شدهاند كه شامل آثاري هستند كه در فضاهاي شهري ديگر ايران و قهرمانان معاصر بوده است. مددي چون خود هنرمندي از ميان مردم بود و به مجسمهسازي نيز به چشم يك هنر مردمي نگاه ميكرد، كوشيد تا مجسمههايش را به ميان مردم و مكانهاي عمومي ببرد. بسياري از مردم چهره مشاهير را از آثار مددي ميشناسند.
او درباره دسته دوم از آثار محمدعلي مددي گفت: اين دسته از آثار او آثاري است كه در گالريها به نمايش درآمده. در اين دسته از مجسمههايش نگاهي مدرن و معاصر را جايگزين نگاه خود ساخته و در آثارش فضاي اطراف جزو لاينفك اثر است. روح فضا و فلز همراه شده و نوعي لطافت بصري خاصي به مجسمهها تجسم بخشيده است. در نگاه كلي ميتوان گفت كه آثاري كه در پاركهاي شهر نصب شده در تضاد با فضايي است كه پيرامون آن را احاطه كرده است. اگرچه مرزهاي ميان پيكره و فضا مشخص است اما چنان از فضا سود ميجويد كه انگار ميخواهد معناي خود را بر آن تحميل كند و بر حضور خود تاكيد ورزد.
به گفته عاقلي، مجسمههاي مددي به آساني جايگاه خود را در قلب شهر و مردمش باز كردند. او توضيح ميدهد: چراكه هنرش را رسانهاي كرده بود كه با آن، سرود غربت انسانهاي بزرگ را در شهر و ديار خودشان بسرايد. مددي چند پيكره بزرگ و يادمانگونه آفريد، اما تنديسها و سرديسهاي كوچكترش جاهطلبانهترين آثارش به شمار ميروند. اين يادمانها انسانهاي بيچهره و گمنامي هستند كه هيچ نقشي در هيچ روايت قهرمانانهاي نداشتهاند. بيچهرگي پيكرهها به آن سبب است كه ارجاع بيروني آنها يك انديشه است.
او افزود: سرآغاز اين احساس زماني بود كه به «ديو»هاي اساطيري پرداخت و آنچه آفريد پژواك افسردگيهاي او بود. مدتي بعد، به اين گمان روي آورد كه شايد اسطورهها بتوانند منبع الهام و التهابي باشند. بارها به ژرفاي اسطورهها سفر كرد اما هر بار با زخمهايي روبهرو شد. بنابراين، مدتي انسانهايش را زخم خورده آفريد و به هنرش هويتي اسطورهاي بخشيد. به نشانه شهامت و اراده براي زيستن و آفريدن؛ اما رفتهرفته اسطورهها را هم زير سيطره ديوها يافت و ناگزير به ديوها پرداخت و چنان افسون آنها شد كه پيش از آنكه يكي را تمام كند، به ديگري ميانديشيد. ساختوارههايي كه ديو ميناميد، ايماژهايي بودند كه در ذهنش رسوب كرده بودند.
عاقلي معتقد است كه ديوهاي مددي زاييده توهم هنرمندانه نبود، بلكه نوعي توهمزدايي بود: تلنگري اجتماعي بود براي آنان كه از سر خوشخيالي، دوران سيطره ديوها را سپري شده ميدانستند و مددي دريافته بود كه هنر، هرگز نميتواند بدون حضور ديوها، درام و تراژدي خود را به تمامي اجرا كند. او با بيان اينكه محمدعلي مددي نابهنگام از ميان ما رفت، اضافه كرد: بسيار پيشتر از آنكه جستوجويش در راه يافتن شيوههاي شخصي و برخاسته از جهانبيني خاصش كه ريشه در سنت هنري چند هزار ساله سرزمينش داشت، حاصلي كامل و مجموعهاي ماندگار براي ما به يادگار بگذارد.
بقاي مجسمهسازي، مرهون امثال مددي
روحالله شمسيزاده، مجسمهساز و مدرس دانشگاه با اشاره به يادداشت روئين پاكباز بر آخرين نمايشگاه محمدعلي مددي گفت: پاكباز مجموعه آثار چوبي و فلزي او را «تن زخم خورده آدمي» توصيف ميكند. مددي در انديشه و هنر خود همواره با موضوع «انسان» درگير است؛ انساني دربند و دردمند كه آرزوي رهايي و بهروزي دارد. انساني بالنده كه در قفس موقعيت خويش از پرواز باز ميماند. انساني فرهيخته و شاعر، قهرماني كه از زمان تاريخياش فراتر ميرود و جاودان ميشود.
او افزود: از ديدگاه مددي در هر وضع فاجعهآميز نشاني از حماسه را ميتوان سراغ گرفت؛ باور به پويايي زندگي، خشم و اعتراض، مددي را به آنچه مرگبار و اهريمني است، برميانگيزد؛ ديوهاي او نه چون نفس شر كه صورتكهايي توتمگونه براي دفع شر جلوه ميكند.
به گفته شمسيزاده، بريدگيها و شكافها، نقشمايههاي هستند كه بر تن مجسمههاي او مينشينند: چه بر تن ديوها يا بر سينه جهان پهلوان تختي يا ديواري از پيكرههاي درهمتنيده زخمخورده در قصر شيرين كه پيشقراولش زني است كه فرزندش را در آغوش دارد.
او افزود: مددي از تكه پارههاي آهني كارخانه قند اسلامآباد كه اثرات جنگي شوم و ويرانگر به دست دژخيم بود، پيكرهاي هشت متري ميسازد كه شاهدي باشد بر رستاخيز زندگي از دل مرگ و نابودي؛ اثر امضاي سال 1372 را دارد. ساخت 15 پرتره برنزي مشاهير و بزرگان و فلاسفه گذشته و معاصر براي نصب و نمايش در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، شركت در هشتمين نمايشگاه خوان ميرو در بارسلون اسپانيا و مونترال كانادا ازجمله فعاليتهاي اوست. شمسيزاده گفت: مددي را ميتوان نماينده نسلي از هنرمندان و مجسمهسازهايي دانست كه متاثر از شرايط سياسي و اجتماعي حاكم بر ايران در دهه پنجاه و شصت، تعطيلي دانشگاه بعد از انقلاب و محدوديت فعاليت مجسمهسازان در جامعه و دانشگاه، براي بقاي رشته و فعاليت هنرمندانه، حرفهاي و صنفي تلاشهاي زيادي كردند. فعاليت پرشور مددي در اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد آغازگر جريان حضور دوباره مجسمهسازي در عرصه هنر ايران است. تلاش براي تشكيل انجمن هنرمندان مجسمهساز ايران از ديگر فعاليتهاي او به شمار ميرود.