ادامه از صفحه اول
چرا استقلال، چرا آزادي و چرا جمهوري اسلامي؟
هر ايراني خواهان آن بوده و هست كه به شأن و منزلت او به عنوان يك شهروند احترام گذاشته شود. او ميخواهد آزادانه عقيدهاش و نظرش را ابراز دارد و از آن نترسد كه مبادا ديوار موش دارد يا پليس باتوم دارد. او ميخواهد بدون لكنت حرفش را بزند. از حاكميت نقد و به نارساييها و كوتاهيهاي آن اعتراض كند. حكومت خود را ارباب و خداوند نداند. حاكم، مملكت را ملك شخصي خود نداند. او دوست دارد با حكومت حرف بزند و بتواند به حكومت بگويد كه بالاي چشمت ابروست و ما ايرانيان، ولينعمتان شما هستيم. هر ايراني خواهان جامعهاي است كه هركس با هر مرام و مسلك و سبك زندگي و سليقه با حفظ وفاداري به اصول قانون اساسي، قرارداد اجتماعي، حق فعاليت در عرصههاي سياسي جامعه را براي خود محفوظ بداند. همه اينها چيزهايي بودند كه در طول حيات تاريخ سياسي ايران، از سوي حكومتها كمتر مورد توجه قرار گرفته بود.
در اين ميان دوران حكومت محمدرضاشاه عاري از مهر يك استثنا نبود. بيهيچترديدي، مهمترين هدف انقلاب اسلامي ايران را بايد مبارزه با وضعيت انسداد سياسي فضاي تاريك استبدادي كشور دانست. حكومت ايران هرچند در ظاهر مشروطه سلطنتي بود، اما در واقع تمام قدرت در دست شاه بود، او بود كه دولت و مجلس را كنترل ميكرد. شاه با دخالت در تمام تصميمگيريها و حتي گاهي دخالت در موارد بسيار جزيي و كماهميت اجازه ابراز عقيده را، حتي از نزديكترين افراد به خود نيز گرفته بود. ناگفته پيداست كه با وجود چنين اوضاع و احوالي، وضعيت نيروهاي خارج از دستگاه حكومت در رابطه با فعاليتهاي سياسي را ميتوان تصور كرد.
چرا جمهوري اسلامي؟ - انقلاب بهمن 1357 سقوط سريع يك رژيم مقتدر طاغوتي را در پي داشت. رژيمي كه روند جدي مذهبزدايي از عرصه اجتماعي- سياسي كشور را سرلوحه برنامههاي خود قرار داده بود؛ در نزد بسياري از ايرانيان به ويژه متدينين و روحانيون، حكومت سلطنتي را بسيار منفور كرده بود. نظام شاهنشاهي كه با اسلام ناب محمدي سر ستيز داشت امام خميني بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران، شاهنشاه را منفورترين القاب نزد خدا ميدانستند و استدلال ميكردند كه اصولا اسلام با سلطنت و ديكتاتوري مخالف است و سلطنت را يكي از شرمآورترين و ننگينترين مظاهر اجتماعي تلقي ميكردند. ايشان با ارايه نظريه ولايت فقيه، شالوده يك حكومت ديني پويا و مردمي را بر پايه شريعت اسلامي در اواخر قرن بيستم بنا نهادند. وقتي آن حكومت با عنوان «جمهوري اسلامي» كه مورد تاييد موكد امام راحل بود در 12 فروردينماه 1358 در معرض آراي عمومي قرار گرفت و آشكار شد كه مردم خواهان پياده شدن آن قرائتي از اسلام ناب هستند كه حق تعيين سرنوشت و مردمسالاري را به رسميت ميشناسد، نه قرائتي را كه به حاكميت ملي اعتقادي ندارند.
حال بعد از 44 سال و پشت سر نهادن فراز و نشيبهاي بسيار در آستانه پنجمين دهه انقلاب اسلامي، جامعه و به ويژه جوانان و بانوان و اقوام ايراني، لزوم توجه بيش از پيش به شعار جمهوري اسلامي و هدف والاي انقلاب اسلامي را احساس ميكنند. تحريمهاي عديده مشكلساز مصيبتآور اقتصادي، سياسي بينالمللي، تهديدات نظامي مهلك بيگانگان، تماميتخواهي انحصارطلبانه تنگنظرانه ضد جمهوريت نظام و دافعهها و هزينهتراشيهاي نجومي برخي گروهها براي ملت و كشور، وضعيت نابسامان اجتماعي و اقتصادي كشور و تشديد فشارهاي اقتصادي و سياسي بر كشور به ويژه بر خيل اقشار متوسط و پايين جامعه، بيتوجهي به دغدغهها، مطالبات، خواستها و نيازهاي واقعي ملت، ضرورت توجه حتمي به جمهوريت نظام را اجتنابناپذير كرده است.
ايرانيان بسيار علاقهمندند، احدي به حق سرنوشت آنان تعدي نكند و آزادانه در انتخابات شركت كنند. آنان تبلور تفكرات و ايدههاي خود را در بازگشت جامعه به شعارهاي محوري انقلاب اسلامي و همچنين در افرادي جستوجو ميكنند كه تعامل سازنده با دنيا و اعمال سياستهاي تشنجزدايي با ملل دنيا را سرلوحه تبليغات انتخاباتي و برنامههاي خود قرار داده و كشور را از فشارهاي فزاينده اقتصادي و انزوا و تحريمات و تهديدات احتمالي نجات دهند.
دريغ بودجه از دردمندترينها!
ميبينيد! كار به جايي رسيده است كه معلولان ديگر از مناسبسازي معابر قطع اميد كرده، از دريافت هزينههاي كمك معيشتي صرفنظر نموده، در بسياري از مواقع از تحصيل و كار ميمانند، آنان چه بسيار كه از يك تفريح ساده مثل پارك رفتن محرومند و سفر برايشان يك روياست و حالا فريادشان اين است كه قطرههاي بودجه سابق را قطع نكنيد و قانون حمايتي كه خود نوشتهايد را ازياد نبريد!
معلوم نيست دولت با كدام معيار انساني و اخلاقي و ديني و عرفي و عقلايي بودجه انواع نهادهاي فرهنگي را جهشوار زياد ميكند و نوبت به دردمندترين قشر جامعه كه ميرسد رديف بودجهاي آنان را حذف و در رديفهاي ديگر ادغام ميكند؟ شنيده شده است وقتي عدهاي از افراد داراي معلوليت جلو مجلس جمع شده از سوی نمايندهگان چندان مورد اعتنا قرار نگرفتند. اين، از همه اوصاف گفتهشده بالا دردناكتراست. اگر ميخانه ما صاحب صاحبنظري داشت، اگر فتوت و اخلاق و كرامت انساني حكمفرما بود، اگر مسوولانمان درد فقر و افتادگان و تيپا خوردگان روزگار را به تصور خويش ميآوردند نه تنها نمايندگان كه رييس مجلس و حتي رييسجمهور در ميان معلولان تجمعكننده حاضر آنها را نوازش كرده عذر ميخواستند و نه تنها رديف بودجه را باز ميگرداندند بلكه قول ميدادند كه غفلت خويش را با توجه بيشتر جبران كنند تا خداي دلشكستگان غضب نكند. آيا متوليان كه سفرهاي فراوان به فرنگ داشتهاند گاهي دقت كردهاند كه آن كفرپيشگان چگونه همه امكانات لازم براي افراد آسيبديده از هر نوع را فراهم كردهاند و يك معلول در آن ديار نامسلماني مثل يك فرد سالم به راحتي زندگي ميكند؟ آنچه ما شنيده و خواندهايم حكايت عجيبي است از اخلاق مسلماني كه نامش براي ما است و عملش براي آنها! چند سال پيش كه هياتي از روزنامهنگاران اوكرايني براي بازديد به روزنامه اطلاعات آمده بودند يك معلول با ويلچر همراهشان بود، دوستي از او پرسيد آيا در اين سفر با اين همه بازديد و... مشكلي نداريد؟ او در پاسخ آقايي را نشان داد كه از طرف دولت به عنوان پرستار در همه احوال همراه و كمككنندهاش بود. وقتي از او راجع به وضعيت معيشتي سوال كرديم پاسخ داد كه معلولان در كشور ما از افراد سالم وضع بهتري دارند چرا كه اگر شاغل باشند يك كمكهزينه جداگانه دريافت ميكنند و اگر شاغل نباشند تمام احتياجاتشان را بهطور كامل دولت تقبل ميكند و از اين بابت مشكلي ندارند.
نميدانم عاقبت اعتراض معلولان به حذف بودجه آنان چه ميشود ولي اگر در شرايط پرمشقت كنوني تحولي در اوضاع وخيم افراد داراي معلوليت حاصل نيايد، حداقل برخي از آنان خصوصا محرومانشان در روستاها و شهرهاي كوچك چنان اوضاعي پيدا خواهند كرد كه ناچار و با اكراه اين سوال براي همه خصوصا بينندگان و نخبگان و سياسيون و جامعهشناسان و عالمان و دانشمندان بايد پيش بيايد كه آيا ما بيرحم شدهايم!؟