«پيروز» ماييم، فرزندان ايران
حميدرضا ميرزاده
درست در ميانه التهابات اقتصادي و اختلافات سياسي، دقيقا در موقعيتي كه اينترنت محدود است و بسياري كسبوكارها مختل شده است، همان زماني كه بسياري از كاربران شبكهاي اجتماعي از يكديگر به خاطر روزمرهنويسي و پرداختن به مسائل غيرمهم انتقاد ميكنند، يك توله يوزپلنگ ۱۰ ماهه، دايما تيتر رسانهها و پست شبكههاي اجتماعي است. «پيروز» بدون اينكه خودش خبر داشته باشد، به نوعي نماد اميدواري ايرانيان شده است. حتي نامش در ترانههاي تازه آمده و هر بار در سختترين و نااميدكنندهترين شرايط، عكسهاي جديد او فضا را تغيير ميدهد و اميد را باز ميگرداند. تولهاي كه در اسارت متولد شد، دو برادرش را از دست داد و يكه و تنها، با وجود مشكلات جسمانياش براي بقا ميجنگد. گاهي تصورات متخصصان و كاركشتههاي ارتباطات از افكار عمومي، متفاوت از آن چيزي است كه در زمين و در بين مردم در جريان است. كمتر كسي تصور ميكرد كه صحبت از تكثير در اسارت يوزپلنگ و پروژههاي حفاظت از حياتوحش در زمانه رويارويي با مشكلات متعدد اقتصادي و معيشتي در جامعه تا اين حد با اقبال روبهرو شود. تجربهاي كه از گذشته بود، چنين چيزي را نشان نميداد. كم نبودند آنهايي كه معتقد بودند صحبت كردن از حيوانات در زمانهاي كه زندگي انسانها با مشكل روبهرو است، صحيح نيست. اما ظاهرا اين بار موضوع متفاوت است. انگار جامعه با او همذاتپنداري عميقي دارد. فرزند «ايران» است و شرايط زندگي همنوعانش مناسب نيست و اميد كمي به بهبودي اوضاع است. خودش با زحمت بسيار متولد شد و از ميان برادرانش تنها او باقي ماند. دلسوزانش و آنها كه براي بقاي او و همنوعانش تلاش كردند با بيمهري روبهرو شدند و آينده روشني پيش رويش نيست. با اين حال براي زندگي تلاش ميكند و در همين شرايط نامطمئن خود را حفظ كرده است. چيزي شبيه همه ما و باز شبيه ماست وقتي ميبينيم كه مسوولانش -به نظر- دغدغهاي كمتر از مردم عادي در قبالش دارند. كمتر خبري از برنامهريزي منسجم، بررسي و تصميمگيري گروهي، مشاركت گرفتن از ديگران و استفاده از اقبال به وجود آمده براي حل مشكلات همنوعانش ديده ميشود. از آن امكانات و وسايل محل زايمان «ايران» گرفته تا مرگ دو توله و تشخيص نادرست جنسيت آنها، بارها نگرانمان كرده است. حتي حالا كه اعلام شده حالش مساعد نيست، مشكل كليوي دارد و بايد دياليز شود ولي امكاناتش در ايران نيست؛ درست شرايطي است مانند شرايطي كه بسياري از ما تجربهاش كردهايم. پيروز روحش هم خبر ندارد كه يكي از ماست كه هر بار تصويرش را ميبينيم خوشحالمان ميكند كه هر بار زندگياش را مرور ميكنيم، شباهتهاي بسياري را با زندگي خودمان ميبينيم كه وجود و بقايش را نمادي از وجود و بقاي خودمان ميدانيم. پيروز روحش هم خبر ندارد كه ما هم «پيروز» هستيم، فرزندان «ايران».