درباره مستند «جمعه ميبينمت، رابينسون» ساخته ميترا فراهاني
درك متقابل/ نامتقابل
گدار و گلستان
پدرام رمضاني
«هيچكس آن اندازه غمگين نبوده تا زندگي براي همگان آسانتر شود.»
مستندي به تهيهكنندگي شبكه آرته به سال ۲۰۲۲ و برنده جايزه ويژه هيات داوران جشنواره برلين كه كنجكاويهاي بسياري را برانگيخته است. بناي فيلم براساس ديداري حضوري بين ابراهيم گلستان، داستاننويس و فيلمساز ايراني مقيم انگلستان و ژان لوك گدار فيلمساز موجنويي سويیسي- فرانسوي گذاشته شده است. ايندو كه تابهحال ديداري نداشتهاند و گدار كه گلستان را اصلا نميشناسد، احتمالا مواجههاي جذاب و ديدني براي مستندساز فرض گرفته شده كه البته در نوع خودش هم ميتواند پتانسيل بسياري داشته باشد؛ اما اين ديدار بهجاي رودررو شدنِ يكباره، به پيشنهاد گدار با همان ذهن هميشه خلاق و نوآورانهاي كه از او سراغ داريم، با نامهنگاريهايي متقابل سر ميگيرد. بنا بر اين ميشود ايندو پيرمردِ جوانسر جمعهها نامهاي الكترونيكي را كه از هم دريافت ميكنند پاسخ دهند. حال تصور كنيد قرار است ذهن بازيگوش و پر ز سوداي گداري برابر جديت منطقمحور و افكار كلاسهشده گلستاني همآورد شوند. اگرچه هر دو از دو نظرگاه و دنياي متفاوت به پيرامون و حتا مفهوم همين رابطهشان نگاه ميكنند اما جالب اينجاست رگههاي اتصال از كورهراههاي همين تفاوتها و گاه تضادها برقرار ميگردند.
فيلم در فضاي ظلماني و بينور كاخ گلستان (البته از نوع ابراهيمش، همان كه روزگاري استانلي كوبريك در آن روزگار ميگذراند) در حومه لندن آغاز ميشود. ظلماتي به نشان از مغاكي كه فيلمساز از همان ابتدا به عنوان ساكن سر درگم و غوطهور در آن معرفي ميشود. صدايي گلستان را صدا ميزند كه كمي بعد متوجه ميشويم خود مستندساز است. گويي در سياهچالهاي از پرسشهايي بنيادين از زندگي و دنياي پيرامونش گم گشته و هاج و واج مانده است. نورها كه ميتابند و تصاوير هويدا ميشوند، آرام آرام محيط فراخ كاخ صميميتر رو مينماياند. جلوهاي از طبيعت حيرتانگيز با درختاني افراشته برابر و كنارهم در پسزمينه كه همراه سبزفامي جنگل چشمها را نوازش ميدهند. اين نماها در ادامه حكم پاساژهايي را پيدا ميكنند تا در لابهلاي حجمي از گفتهها و نقلقولهاي دوطرفه با انبوهي نماهاي داخلي از كاخ، راهي براي نفس تازه كردن بيابيم. چمنزاري و آهواني و شكوفههايي كه طعم تجربههاي زيسته ايندو هنرمند را در بستر تاريخ و فكر و فرهنگ و هنر دلپذيرتر ميسازند.
گدار از همان نامه نخست با ارسال بريدهاي از نقاشياي از فرانسيس گويا و پارهاي از كتاب «شبزندهداري فينگنها»ي جويس تير خلاص را شليك ميكند. گلستان در پي كشف معاني و ارتباط آنها با هم به سياق شخصياش قلم تيز ميكند و ادبيت منحصر به فرد و مسبوقش را بهكار گرفته و همان تبحر ويژه در فارسي را براي مرتبه اول با انگليسي رو ميكند؛ فصيح و بليغ.
حالا جمعههاست كه از پي هم ميآيند و ميروند. كنديهاي دو پيرمرد در خانههاشان از خلال روزمرّگيها تصوير ميشوند. هر دو بيرون از شهر در بستري از طبيعت در انزواي خودشان بهحد كفايت هنوز كشف و خلق ميكنند. مستندساز آزمون زندگي را برابر ايندو گشوده و طالب روايتهاست. عكسهايي كه گدار از خودش در نامه چندم ضميمه كرده، گلستان را به خنده مياندازد. او را خل و چل و بازيگوش خطاب ميكند و از مستندساز ميخواهد او هم عكسي از گلستان را برايش بفرستد. عكس انتخابي، ابراهيم بر تخت بيمارستان با چشمهايي بسته و دهاني بازمانده است. او مينويسد: «نگاه كن كه آدمي به واقع تا چه اندازه ضعيف و حقير است.»
مستندساز تلاش كرده ساختار فيلم را براساس اپيزودهايي كوتاه و بريده همراه ريتمي جاندار پيش ببرد تا بتواند حدي از كندي و يكنواختي متن روايت و زيست راويان را جبران كند. البته كه تا جايي موفق هم هست ولي پرشها و برشهاي فكري و گفتاري اتفاقا مدرنيستي جاري در فيلم به نوعي بلاي جانش هم شده و آن را در تمام مدت دلپذير و همراه نكرده است. فراهاني با تأسي از گدار بخشي از بار كلام را بر دوش مياننويسها گذاشته تا هم گذر زمان و متعاقبا ريتم را اداره كند و هم پيروي از راديكاليسم مونتاژ گداري را مبدل به اداي ديني كرده باشد. فيلم كه از تصويربرداري نهچندان مطلوبي رنج ميبرد، بيشترِ توانش را در قدم زدن در اتاق فكر دو فيلمساز گذاشته است.
ميترا فراهاني ما را پيش از اين با مستند «فيفي از خوشحالي زوزه ميكشد» (۱۳۹۲) در شناخت زير و بم زندگي و آثار بهمن محصص آشنا و نزديك كرده بود. در اينجا هم قصد داشته همان مسير صميميت را اينبار با دو فيلمساز نامدار طي كند؛ كه نتيجتا اگرچه نه ناموفق اما چندان هم بيتوفيق بيرون نميآيد.
اثري كه اگر از آن به عنوان اثري «دلي» نام ببريم، در قاببنديها نه آنچنان دقت لازم را داشته و نه در چفت و بست كردن رفت و برگشت گفتارها چندان خلاق ظاهر شده است. به هر رو در اين وادي تكرار مكررات و هزلبافيها بايد به ديدن كاري متوسط با توانمنديهاي خودش قناعت كنيم.