نگرشي به جشنواره فجر در دورههاي مختلف
نوستالژي يك ضيافت زمستاني
اميد جوانبخت
1) هر سال با فرارسيدن ايام جشنواره، نوستالژي خاطرات پراكنده دورههاي مختلف همچون فلاشبكي در ذهنم مرور ميشود. ايام خوشِ ديدن با مشقت فيلمهاي خاطرهانگيز همراه با سازندگانشان در سينماهاي مهمِ آن سالهاي جشنواره و مرور چندباره ويژهنامه معدود مجلات سينمايي به شوق آشنايي با فيلمهاي تازه آمادهشدهاي كه به دليل محدوديت رسانهها به شكلي ناخواسته در سكوت خبري توليد ميشدند و برف و سرمايي كه برخلاف ماهيتش تنور جشنواره را گرم ميكرد. سالهاي پاياني دهه شصت با پايان يافتن جنگ مجال بيشتري براي جشنواره و جشنوارهبازها كه عمدتا دانشجويان بودند، مهيا شد. آن سالها سه دسته فيلم را در جشنواره ميشد، دنبال كرد: آثار فيلمسازان متفاوت و نوگراي قبل از انقلاب كه به تدريج در نيمه دوم دهه شصت امكان فعاليتشان بيشتر شده بود و با فيلمهايي چون ناخدا خورشيد، تيغ و ابريشم، اجارهنشينها، خانه دوست كجاست (جشنواره پنجم)، شايد وقتي ديگر (جشنواره ششم)، سرب (جشنواره هفتم)، دندان مار، هامون، مادر، اي ايران، كلوزآپ (جشنواره هشتم)، مسافران و دلشدگان (جشنواره دهم) و ردپاي گرگ و سارا (جشنواره يازدهم) خوش درخشيدند و صفهاي طولاني زيادي را ايجاد ميكردند. گروه دوم فيلمهاي فيلمسازان مستعدي بود كه بعد از انقلاب فعاليت خود را شروع كرده بودند و توانستند با چند فيلم نظرها را به خود جلب كنند: محسن مخملباف با دستفروش، بايسيكلران، عروسي خوبان، نوبت عاشقي، شبهاي زايندهرود و ناصرالدين شاه به سرعت پديده جشنواره شده بود (و حتي در دورههاي هفتم و نهم دو فيلم در جشنواره داشت) و مسعود جعفريجوزاني با شيرسنگي و در مسيرتندباد، رخشان بنياعتماد با خارج از محدوده و نرگس، رسول ملاقليپور با پرواز در شب و افق، داريوش فرهنگ با طلسم و دو فيلم با يك بليط، كيانوش عياري با شبح كژدم و آن سوي آتش، ابراهيم حاتميكيا با ديدهبان و مهاجر، مهدي صباغزاده با سالهاي خاكستر و خانه خلوت و واروژ كريممسيحي با پرده آخر توانستند نظر مخاطبين را جلب كرده و جريان بسيار نويدبخشي را در سينماي پس از انقلاب پيريزي كنند. گروه سوم نيز فيلمهاي خارجي بود كه در آن سالها منحصر به فيلمسازاني چون تاركوفسكي و پاراجانف و فيلمهاي روشنفكرانه سينماي شرق بود و مخاطبين خاص و پروپاقرصي در ميان دانشجويان در سينماهايي چون عصرجديد و شهرقصه داشت و به تدريج و با فيلم ناروني (ابراهيميفر) موجي را در سينماي داخلي نيز ايجاد كرد (البته با حمايت مسوولان سينمايي). در جشنواره دهم اكران نسخه اصلي فيلم با گرگها ميرقصد (كوين كاستنر/1990) با مدت زمان حدود سه ساعت و نيم در جشنواره تحولي در شاخه نمايش فيلمهاي خارجي و ارزشمند روز بود. از ويژگيهاي نمايشهاي جشنواره كه استقبال از فيلمها را دوچندان ميكرد، نمايش نسخه اصلي و مورد نظر كارگردانان بود كه سال بعد ممكن بود با حذفياتي كه مورد نظر شوراهاي پروانه نمايش بود روانه اكران شوند. شخصا هيچگاه لذت ديدن نسخه اصلي و كامل فيلمهايي چون سرب، ردپاي گرگ، دلشدگان و نيز با گرگها ميرقصد (آن هم در سانس 1 تا 4:30 نيمه شب سينما عصر جديد) را در دورههاي مختلف جشنواره از ياد نميبرم.برنامه جشنواره كه در ابعاد 50×70 چاپ ميشد و ويژهنامه تنها مجله سينمايي آن سالها «فيلم» كه عمدتا با نقاشيهاي زيباي آيدين آغداشلو روي جلد، مرجعي جامع جهت آشنايي با داستان فيلمها و عكسهاي جديدشان به حساب ميآمد، مونس ايام جشنواره بودند.
2) جشنواره امسال هم با همه اما و اگرها و حواشي با چهرهاي متفاوت در همه اجزا به پايان رسيد.هر چند در سالهاي اخير حال و هواي جشنواره برايم قابل قياس با دو دهه اول آن نيست خصوصا امسال كه خبري از توليد فيلم توسط كارگردانان معتبر خصوصا در نيمه دوم سال نبود، اما كماكان خوشحال شدم كه اين آيين نوستالژيك چهل ساله در اولين سال دهه پنجمش و بهرغم اتفاقات و التهابات اخير كارش به تعطيلي نرسيد.هر چند دُز برنامهريزي دولتي چه در موضوعات و توليد فيلمها و چه در انتخاب داوران و تقسيم جوايز بسيار بالاتر و پررنگتر و گل درشتتر از سالهاي پيش شده بود.بيشتر فيلمها با سرمايهگذاري ارگانها و نهادهاي دولتي و استفاده از فيلمسازان تازه كار شكل گرفته بودند كه فارغ از كيفيت فيلمها عمدتا اسمهايشان جذابيت سينمايي كه نداشت هيچ، بازگوكننده فضاي فيلم نيز نبود (اتاقك گلي، گلهاي باوارده، غريبه، آه سرد، استاد، شماره ده، بعد از رفتن و...) و بعيد است در زمان اكران (البته اگر در شرايط كنوني به اكران برسند) ترغيبي در مخاطب جهت ديدن ايجاد كنند.از چند فيلمساز قديميتر حاضر در اين دوره هم «كيومرث پوراحمد» با فيلم «پرونده باز است» (از معدود آثار مستقل امسال) بود و با انصرافش در ابتداي جشنواره، فيلمش همچون چند ساخته اخير او چندان بازتاب رضايتبخشي چه از بازديدكنندگان و چه از داوران دريافت نكرد و «محمدحسين لطيفي» نيز كه «غريبه» را با سرمايه اوج ساخته بود و توفيقش بيشتر در اختتاميه و جوايز بود، اما «محمدعلي باشهآهنگر» را ميتوان موفقترين فيلمساز شناخته شده جشنواره دانست كه فيلم جديدش را در سكوت خبري و با سرمايه فارابي ساخته بود.اما در ادامه اغلب فيلمهاي قبلياش همچون «فرزند خاك»، «ملكه» و «سرو زيرآب» كه از زاويه نگاه جديدي به جنگ و اتفاقات پيرامون آن ميپرداخت و به دليل پرهيز از نگاه كليشهاي، خيلي از جانب مسوولان و جشنواره تحويل گرفته نميشد اينبار با فيلم «سينما متروپل» هم از زاويه سينما و يك رابطه عاشقانه پيرامون آن به جنگ و اشغال آبادان پرداخته بود و توانست سه جايزه مهم بهترين فيلم، كارگرداني و فيلمبرداري را كسب كند.فيلم جديد «مسعود جعفريجوزاني»، «بهشت تبهكاران» (كه با توجه به فيلمنامهاش به نظر فيلم متفاوت و برجستهاي ميآيد) نيز ظاهرا براي نمايش در جشنواره آماده نشد. تعداد زياد جوايز و كانديدها، حضور چهرههاي ناشناس بيشمار، اهداي جوايز مختلف اغلب رشتهها به هنرمندان بسيار جوان (كه شايد انگيزه و رشد آتي آنها را تحتالشعاع قرار دهد) و بعضا تا چند بار نيز دست به دست و اهدا ميشدند و نيز جمع نسبتا ناهماهنگ داوران كه ويژگي مشتركشان همسويي ديدگاه سياسيشان بود را ميتوان از نكات قابل تامل مراسم پاياني جشنواره امسال دانست.البته اهداي جايزه به دو هنرمند قديمي «علي نصيريان» و «عليرضا زريندست» و همچنين دو بازيگري كه بيش از دو دهه در عرصههاي طنز و (اخيرا) جدي بسيار مستعد بودند و تاكنون آنچنان ديده نشده بودند («مجيد صالحي» و «هومن برقنورد») را از زاويه سويه مثبت داوريها و از سوي ديگر جبران حضور چهرههاي معتبر در مراسم پاياني ميتوان به حساب آورد.
3) شايد بتوان سايه سنگين سياستهاي مسوولان سينمايي را در توليد فيلمها در دهه شصت و سالهاي اخير مشابه دانست، اما با نگاهي دقيقتر به خروجي فيلمها در جشنواره (به عنوان ويترين يكساله سينما) به نكات قابل تاملي ميتوان رسيد.نگاه فرهنگي مهندس بهشتي و گروهش پس از چند سال (و گذر از ترديدها) زمينهاي را ايجاد كرد كه در اواخر دهه شصت هم كارگردان قديمي چون ساموئل خاچيكيان امكان حضور و ساخت فيلم داشت (هر چند در چاوش با موضوعي تحميلي اما با مردي در آينه و بلوف توانست به مايههاي مورد علاقهاش برگردد)، هم فيلمسازان نوگراي دهه پنجاه همچون كيميايي، مهرجويي، تقوايي، بيضايي، حاتمي و... توانستند تعدادي آثار ماندگار در اين دوران بسازند، هم فيلمسازي چون كيارستمي توانست با ساخت آثاري با مضمون و ساختارهايي خاص راه ورود و موفقيت در جشنوارههاي جهاني را باز كرده و شاخه مهم و جديدي را در سينماي ايران پايهگذاري كند، هم فيلمسازان جوانتر و خوشفكري چون جوزاني، عياري، ملاقليپور، بنياعتماد، حاتميكيا، كريممسيحي و... توانستند با توليد آثار مورد علاقهشان به تشخصي در فيلمسازي برسند، هم فيلمسازان ميانهاي چون الوند، فخيمزاده، قويدل، صادقي، صباغزاده، صمدي، هدايت و بحراني با توليد و ساخت فيلمهايي تجاري و خوش ساخت توانستند در گيشه و ارتباط با مخاطب موفقترين دوره كاري خود را تجربه كنند و بهترين فيلمهاي كل كارنامهشان را بسازند و هم فيلمساز عجيبي چون مخملباف توانست فيلمهاي بعضا شاخص و بسيار متفاوت با همش را ساخته و به اكران درآورد (البته غير از دو فيلمش كه پس از اكران جشنواره توقيف شدند).هر چند برخي سينماگران گلايههايي از لابيرنتهاي اداري، سختگيري در تصويب فيلمنامهها، محدوديت امكانات، درجهبندي و تعيين جدول اكران همه فيلمهاي حاضر در جشنواره و شرايط مديريتي آن دوران دارند، اما تنوع و خروجي عمدتا باكيفيت فيلمسازاني كه ذكر شد بعضا در دورههاي بعدي كمتر تكرار شد (غير از چند سال اول دوران اصلاحات) و اينكه فيلمها با گرايشهاي مختلف همه سهمي در اكران داشتند.اما نگاه سياسي-تجاري مديران سينمايي سالهاي اخير علاوه بر اينكه به دليل وجود رانتهاي مختلف در توليد به تدريج بخش خصوصي را به دليل عدم توانايي در رقابت با رانتهاي دولتي منزوي و از گردونه خارج كرده و حتي دفتر فيلمسازي چون هدايت فيلم كه در سالهاي پاياني دهه شصت بسيار پركار در تعداد و متنوع در ژانر، موضوع و كارگردانان (از افعي تا دلشدگان) بود، سالهاست كه حضور قابل توجهي ندارد. همچنين نبود سازوكاري درست در اكران كار را به جايي رسانده كه بسياري فيلمهاي سالم فرهنگي سال به سال بدون امكان اكران روي دست سازندگان ميمانند و عرصه اكران بدون تنوع خاصي در اختيار فيلمهاي عمدتا سطح پايين كمدي قرار داشته و فيلمسازان سه راه بيشتر در توليد پيشرو ندارند يا به سمت موضوعات عامهپسند سطح پايين بروند يا به سمت موضوعاتي كه مشمول استفاده از بودجههاي دولتي باشد يا فيلمهاي كم هزينه جشنواره پسندي كه فقط موضوع ملتهبي دارند و به اين ترتيب استعداد فيلمسازان جوان پرتعداد در اين مسيرهاي اجباري از پيش شكل گرفته كمتر امكان بروز يافته و عمدتا به هدر ميرود و نميتواند مثل فيلمسازان خوشفكر دهه شصت به تشخصي در فيلمسازي با دغدغههاي فردي مورد شناخت و علاقه فيلمساز منجر شود. محدوديتهاي دوران كرونا و التهابات اجتماعي اخير نيز اين گره را كورتر كرده است.تنها راه برونرفت از اين شرايط نابسامان فرهنگي ميدان دادن به چهرههاي اصيل و واقعي فرهنگي كه دغدغهاي جز توليد كار باكيفيت فرهنگي ندارند در حوزههاي مديريتي، صنفي، توزيع امكانات، مجوزهايي از فيلمنامه تا اكران و... است. تنها راه رسيدن به كيفيت و جذب مخاطب در سينما، تلويزيون و پلتفرمها، كم كردن نگاه سياسي-مديريتي، رانتهاي خاص، مميزيهاي غيرضروري همراه با سپردن امور به آدمهاي باكيفيت و كاربلد است.