به مناسبت درگذشت دكتر غلامحسين ميرزاصالح (1401-1324)
خلف صالح ميرزا
محسن آزموده
از غرايب روزگار غدار، بازتاب كمرمق خبر درگذشت نواده خلف بنيانگذار كاغذ اخبار، نخستين نشريه ايراني در مطبوعات و روزنامههاي ايران است. غلامحسين ميرزا صالح، هفته گذشته، 14 اسفند در سن هفتادوهفت سالگي، فرمان يافت و پنجشنبه هجدهم، در مراسمي ساده و بيپيرايه، چنانكه خود وصيت كرده بود، روي در نقاب خاك كشيد و اكثر نشريات و رسانهها، در انعكاس اين فقدان به يك خبر كوتاه بسنده كردند. اين درحالي است كه مصاديق اندوهبار مشابه، با واكنشهاي پرسر و صداتري برگزار شد. براي مثال، خبر تلخ درگذشت استاد دكتر طباطبايي، انعكاس پررنگتري در مطبوعات داشت. طرفه آنكه اين هر دو استاد گذشته از هم سن و سال بودن، مشابهتهاي ديگري هم داشتند. هر دو در خارج از ايران درس خوانده بودند، طباطبايي در سوربن فرانسه و ميرزاصالح در آكسفورد انگلستان و لوزان سوييس. هر دو مدتي را در دانشگاه شهيد بهشتي (ملي) استخدام شدند و هر دو از دانشگاه كنار گذاشته شدند. هر دو از اين فرصت استفاده كردند و به نگارش و تحقيق و پژوهش روي آوردند و آثار فراواني پديد آوردند. آثارشان هم از نظر موضوعي مشابهتهايي باهم داشت، يعني عمدتا به تاريخ و سياست ايران اختصاص داشت. اولين كتابهاي دكتر ميرزاصالح بيشتر در حوزه سياست و روابط بينالملل است: «مقدمهاي بر تاريخ تئوري ديپلماسي» (1356)، «ديپلماتها و كنسولهاي ايران و انگليس و نخستوزيران و وزراي امور خارجه ايران و انگليس» (1363)، «اسناد رسمي در روابط سياسي ايران با انگليس و روس و عثماني» (نوشته لوئي رابينو، 1365).
نخستينبار حدود ده سال پيش، با او گفتوگو كردم. از مدتي قبل ميشناختمش، به واسطه آثاري كه در دو حوزه تاريخ و ادبيات ترجمه و تاليف كرده. سال پرمخاطره 88، ترجمهاش از «سرزمين گوجههاي سبز» اثر مشهور هرتا مولر در موقعيتي مشابه حال و هواي رمان، به دستم رسيد. يكي از حوزههاي مورد علاقه او، وضعيت ادبيات و روشنفكري در بلوك شرق بود و كتابهاي زيادي در اين زمينه ترجمه كرده: «بچههاي ژيواگو: آخرين نسل روشنفكران روسيه» (اثر ولاديسيلاو مارتينوويچ)، «روشنفكران و عاليجانبان خاكستري» (اثر ويتالي شنتالينسكي)، «سرگذشت آنا آخماتووا» (اثر ايلين فاينشتاين) و «فقط برايم نامه بنويس (عشاق گولاگ)» (نوشته اورلاندو فيجز).
بعدا كه دانشجوي تاريخ شدم، كتابهايش در اين رشته جلبتوجهم كرد، آثاري چون «فروپاشي قاجار و بر آمدن پهلوي»، «مذاكرات مجلس اول: 1326-1324»، «فرهنگ رجال قاجار» (نوشته جورج پرسي چرچيل)، «جنبش كلنل محمدتقي خان پسيان بنابر گزارشهاي كنسولگري در مشهد»، «جنبش ميرزا كوچكخان بنا بر گزارشهاي سفارت انگليس در تهران» و...
در گفتوگوي تلفني تجديد چاپ ترجمههاي او از دو كتاب لارنس كلي، «ديپلماسي و قتل در تهران» و «گريبايدوف، شاعر سياستپيشه»، هر دو درباره گريبايدوف، ديپلمات و شاعر روس را بهانه كردم، تا با روزنامه مصاحبه كند. اول رضايت نميداد. گفتم كه دانشجوي تاريخم و آثار او را دنبال ميكنم. از هر دري صحبت كرديم. از مطبوعات و البته از ناشران دل خوشي نداشت. با دقت به حرفهايم گوش كرد و نكاتي ظريف و هوشمندانه گفت. در نهايت حاضر شد كه به صورت مكتوب مصاحبه كند. پرسشها را برايش فرستادم. مفصل و دقيق پاسخ داد. دوستم حامد ملانقي به خانهاش در خيابان آپادانا رفت و از او عكاسي كرد. دكتر ميرزاصالح يك جلد از «سرگذشت ژيل بلاس» (نوشته آلن رنه لوساژ، ترجمه ميرزا حبيب اصفهاني) را هم به او هديه داد. اين حسرت هميشه ماندگار شد كه چرا من نرفتم، چرا اينقدر خجالتي هستم؟!
بعد از انتشار گفتوگو در دو صفحه روزنامه در تاريخ 21 اسفند 1391، هر از گاهي به او زنگ ميزدم. مهربان و با احترام و آموزنده سخن ميگفت. درباره كتابهايش حرف ميزديم. اولينبار درباره «نانكينگ: شرح جنايات ژاپن در چين» از او شنيدم، كتابي با همين عنوان از آيريس چانگ ترجمه كرده است. ترجمهاش از كتابي درباره كارل فون «كلاوزويتس» با همين عنوان اثر مايكل هاوارد، از نخستين كتابها در فارسي درباره اين نظريهپرداز جنگ و انديشمند نظامي پروسي است. خودش ترجمهاش از كتاب «برخورد تمدنها: چالش سنت و مدرنيته» نوشته مشترك برنارد لوئيس، كارن آرمسترانگ و ديسلاو ژيگولسكي را خيلي دوست داشت و معتقد بود به اين كتاب بهرغم اهميتش اجحاف شده. از مهمترين كارهاي او انتشار متن منقح و ويراسته خاطرات و يادداشتهاي چهرههاي تاثيرگذار سياسي و فرهنگي است: «سفرنامهها»ي پدربزرگش ميرزا صالح شيرازي، «رضا شاه: خاطرات سليمان بهبودي، شمس پهلوي و علي ايزدي» كه يكي از مهمترين و دست اولترين منابع تاريخي براي شناخت رضاشاه پهلوي و روزگار اوست، «خاطرات سياسي سيد محمد علي شوشتري (خفيهنويس رضاشاه پهلوي)»، «خاطرات سياسي قوامالسلطنه»، «خاطرات سياسي احمد آرامش» سياستمدار جنجالي عصر پهلوي دوم، «خاطرات ارباب كيخسرو شاهرخ»، «بحران دموكراسي در مجلس اول: خاطرات و نامههاي خصوصي ميرزا فضلعلي آقا تبريزي»، ترجمه «نامههاي خصوصي و گزارشهاي محرمانه سر ريدر بولارد» و «سرگذشت زندگاني من: خاطرات شيخ ابراهيم زنجاني)» كه اثري به غايت مهم و ارزشمند در شناخت يكي از چهرههاي سياسي و فرهنگي بحثبرانگيز معاصر است. به تازگي مقاله بلند و خواندنياش درباره سيد حسن تقيزاده با عنوان «عاليجناب خاكستري» را براي بار دوم خواندم، مستند و دقيق، با نثري محكم و استوار. به موسيقي كلاسيك هم علاقهاي وافر داشت و در شناخت آن متبحر بود، گاهي كه تماس ميگرفتم، ميگفت مشغول گوش كردن قطعهاي موسيقايي است، يك كتاب در اين زمينه ترجمه كرده: «باخ فيلسوف نغمه ها« (اثر دنيس آرنولد). جهاني بود، بنشسته در گوشهاي. پركار و فرهيخته و دانشمند. از بيمهريهاي زمان و آنچه مثلا در دهه هفتاد با آوردنش به برنامه هويت كردند، نااميد نشد و دست از خواندن و نوشتن و ترجمه و تصحيح و روشنگري برنداشت. يادش گرامي. با اميد.