ادامه از صفحه اول
دو گام ضروري
البته چرا ميگويم اندك، زيرا پس از يك دهه توقف نسبي در رشد اقتصادي، ظرفيتهاي كنوني اقتصاد ايران هنوز خيلي بالاتر از سطح توليد كنوني كشور است و حتي براي رشدهاي خيلي بالاتر هم نيازي به سرمايهگذاري جديد نيست، نه اينكه سرمايهگذاري نشود، بلكه هنوز ظرفيتهاي خالي مانده بسيار بالاست و اين رشد اندك هم محصول افزايش فروش و قيمت نفت است. اگر از اين مورد بگذريم، وضعيت تورم، سرمايهگذاري، نابرابري و خط فقر و اشتغال نااميدكننده است. به علاوه و مهمتر اينكه به عللي شايد سال آينده از همين رشد ۳ درصدي هم خبري نباشد و برخي پيشبينيهاي مراكز معتبر، اين رشد را خيلي كمتر، حتي نزديك به صفر ارزيابي ميكنند. از اين رو انتظار ميرود كه دولت محترم همزمان دو اقدام را در دستور كار خود قرار دهد. اول و مهمتر از هر گام ديگري حل مساله سياست خارجي و برجام است. بدون اين گام هيچ اتفاق چشمگيري رخ نخواهد داد. آثار اقدام كوچكتر يعني توافق با عربستان را به خوبي ديديد. گام دوم كه به نحوي با گام اول مربوط است، تجديد نظر كلي در مديريت و سياستهاي اقتصادي و خروج از چرخه مديران ضعيف و سياستهاي اقتضايي است. اينها حداقل گامهايي است كه بايد برداشته شود. اگر برداشته شود.
آزار بيماران رواني از فضاي حقيقي تا مجازي
كارشناسان در ريشهيابي اين وضعيت به نقش بحرانهاي اجتماعي و اقتصادي بر سلامت روان تاكيد دارند. از جمله فقر و تبعيض، فرسايش سرمايه اجتماعي، شكاف طبقاتي (با ضريب جيني نزديك 41 درصد) موجب شده است خشونت، اعتياد، احساس نارضايتي و احساس ناشادي در جامعه ايران تشديد شود. اينچنين جامعهاي بستري فراهم كرده است كه افراد مبتلا به اختلالهاي روحي و رواني دستمايه تمسخر و حتي عقدهگشاييهاي جناحي و سياسي شوند. همعقيده با فوكو، تلقي مردم از جنون امري طبيعي و تغييرناپذير نيست، بلكه به جامعهاي كه در آن وجود دارد، بستگي دارد. ساختارهاي مختلف فرهنگي، فكري و اقتصادي تعيين ميكند كه چگونه جنون در يك جامعه معين شناخته شده و تجربه شود. به اين ترتيب هر جامعه تجربه جنون خود را ميسازد. نگاهي به كليپهاي منتشر شده در فضاي مجازي نشان ميدهد كه پراكندهگوييها و سخنان بر آمده از ذهن آشفته مبتلايان به اين نوع بيماريها گواه آن است جمعي در كنار اين افراد با تهييج تلاش دارند سخناني از اين افراد مطرح شود كه هر چند در ظاهر در حمايت از ارزشهاي مورد حمايت حاكميت است، اما در عمل با پراكندهگوييها و رفتارهايي كه نمود بيماريهاي رواني است به تمسخر اين ارزشها منتهي شود؟! اين پراكندهگوييها با تركيب ديگر جلوههاي رويتپذيري رسانهاي چون صداگذاري در كليپها، هر روز گسترش پيدا ميكند. با ادبيات فوكويي ميتوان اين سوءاستفاده از افراد مبتلا به بيماران رواني را نوعي تغيير گفتماني تلقي كرد كه در نتيجه آن، افراد گرفتار در آثار تروماي جمعي، به كمك گفتار و رفتار افراد مجنون تلاش ميكنند موقعيت برتر خود و ضعف رقبا را دوقطبيهاي سياسي- فرهنگي اثبات كنند. در نتيجه، اين نوع بيماران رواني تشويق ميشوند كه گفتار و رفتار خود را در جهتي خاص متمركز كنند. در اين حالت بيماران رواني به بازيگراني تبديل ميشوند كه با ايفاي ناشيانه نقشهايي كه در ذهنيت خويش دارند درست همان سناريو، ديالوگ و زبان بدني را به نمايش ميگذارند كه تماشاگران از آنها انتظار دارند. استفاده از افراد مجنون در بيان مطالب انتقادي سابقهاي طولاني در ادبيات شفاهي ما دارد. مبناي فرهنگي اين مطالب اين فرضيه است كه «حرف راست را بايد از بچه و مجنون شنيد». داستانهايي كه از زبان افراد به ظاهر مجنوني چون بهلول و ملانصرالدين فارغ از ميزان واقعي بودن شخصيت تاريخي آنها شنيدهايم، نمونهاي از اين نوع ادبيات است. اين نوع ادبيات نشاندهنده نوعي انسداد اجتماعي در بيان مستقيم نقدهاست. جامعهاي كه از بيان مستقيم انتقادها احساس امنيت نميكند، تلاش ميكند ادبيات ديگري براي خود ابداع كند. اما در عصر رسانهها و فضاي مجازي اين افراد شخصيت حقيقي دارند و بر خلاف بهلول و ملانصرالدين شخصيتهايي ساخته و پرداخته ذهنيت راويان نيستند. همين مساله بعد آسيبشناختي سوءاستفاده از بيماران رواني را در عصر كنوني به ويژه در دوره استيلاي فرهنگي فضاي مجازي پررنگتر ميكند. در سير تحول رويكرد اجتماعي به افراد مبتلا به اختلال رواني، آنها از نقشي نمادين و اجتماعي تجلي يافته در چهره دلقكي در كوي و برزن، به افراد سركوب شده و سكني يافته در موسسات رواني و دارالمجانين تغيير يافتهاند؛ اما در عصر فضاي مجازي برخي از آنها به نقش نمادين و اجتماعي گذشته خويش برگشتهاند با اين تفاوت كه اين بازگشت نه در كوي و برزن، بلكه در فضايي مجازي رخ داده كه تماشاگر آن، نه عدهاي محدود، بلكه افرادي قابل توجه و در حال افزايشند كه هر لحظه اراده كنند ميتوانند اين نقشآفريني دردناك را نظارهگر باشند. مقابله و كنترل اين پديده آسيبشناختي هم از بعد حقوقي و جرم شناختي و هم از بعد غيرحقوقي و فرهنگي ميتواند مدنظر قرار گيرد. عدم پيگيرد قانوني افراد مجنون، موجب ميشود كه افراد سازنده محتواي رسانهاي از اين افراد به سادگي سوءاستفاده كرده و حاشيه امني احساس كنند كه سايه شوم خود را بر آزار بيماران رواني و افرادي مشابه آنها بگسترانند. در بعد حقوقي بايد با جرمانگاري سوءاستفاده از بيماران رواني در فضاي مجازي، احساس امنيتي كه با پيشفرض «عدم پيگيرد قانوني افراد مبتلا به بيماري رواني» در افراد پشت پرده ايجاد شده است از بين برود؛ چراكه در اين حالت مجرم اصلي افراد پشت پرده هستند كه از اين افراد سوءاستفاده ميكنند. از طرف ديگر در بعد غيرحقوقي نيز بايد درباره مهرباني با اينچنين افرادي فرهنگسازي شود. اما نكته آخر اينكه، سوءاستفاده از اظهارات و رفتارهاي بيماران رواني در جامعه ايران از بعدي نشاندهنده انسداد اجتماعي در بيان مستقيم و آزاد مطالب است. بر اين اساس جريان آزاد اطلاعات و مدارا و تساهل در برخورد با بيان مستقيم و بيپرده انتقادها به كمرنگ شدن سوءاستفاده از بيماران رواني در بيان غيرمستقيم نقدها در فضاي مجازي منتهي خواهد شد.