عاشقانههاي ابوحمزه ۳
محمدعلي ابطحي
خدايا زير سايه اسلام به تو متوسل شدهام
به احترام قرآن به تو اعتماد پيدا كردهام
به عشق پيامبر بزرگ آمدهام پيشت
خدايا به خاطر ايماني كه به تو دارم، انس و محبت مرا تبديل به وحشت نكن
يك عدهاي تو را قبول ندارند. خدايا من را با آنها همپرونده نكن
قديمها در صدر اسلام يك عدهاي فقط با زبانشان ايمان ميآوردند كه خونشان ريخته نشود
خب با همان لقلقه زبانشان به خواستهشان رسيدند
اما ما هم با زبانمان و هم با قلبمان پيشت آمدهايم
فقط اداي وظيفه نكردهايم
دوستت داريم. مگر ميشود نبخشي ما را
ما را هم به آرزومان برسان
اميدت را در دلهامان زنده نگه دار
بعد از اينكه به تو دل بستیم، شك را در دلمان راه نده
تو سخاوتمندي، من عاشق رحمت و محبتي هستم كه خودت به من بدهي
بيرودربايستي بگم:
به عزتت قسم اگر من را از در خانهات براني. بگويي برو.
اين طرفها پيدايت نشود. از در خانهات جُم نميخورم
از اعماق وجودم تو را شناختهام. يك لحظه از تعريف و تمجيدت دست نميكشم
ته قلبم گواهي ميدهد كه تو كريمي و رحمتت واسع است
فرض كنيم دوران بردهداري است
يك بنده جز خانه ارباب جايي ندارد، برود
مخلوق كجا ميتواند برود جز در خانه خالق
من بنده و مخلوق تو هستم
جايي جز در خانهات ندارم كه بتوانم به آنجا بروم.