شرح خاطرهای از استاد فقید
گم و پیدا شدن کتاب احمد سمیعی گیلانی
فرهاد طاهري
يكشنبه ٢٠ شهريور ١۴٠١ ساعت ٩ صبح در فرهنگستان بودم. آقاي كيهاني قبل از من آمده بود و استاد سميعي هم در اتاق خود تشريف داشت. علت زود آمدن آقاي كيهاني و استاد سميعي را جويا شدم. آقاي كيهاني گفت: امروز استاد سميعي با خبرگزاري فرانسه درباره اعطاي جايزه كوماندور مصاحبه دارند. نيم ساعت بعد استاد سميعي مرا به اتاق خود فرا خواند و سراغ يك كتاب فرانسوي را گرفت (ايوتاليه). با آقاي كيهاني دنبال كتاب گشتيم. بعد استاد سميعي و آقاي كيهاني در اتاق من حدود يك ساعت نشستند به حرف زدن. موضوعات بسيار جالبي مطرح شد... بعد از آمدن خبرنگاران، استاد به اتاق خود رفت. آخر وقت در اتاق جناب كيهاني نشسته بوديم كه استاد سميعي آمد آنجا و گفتند: مقدمه جناب كاوه بيات را خواندم. مقاله بسيار خوبي است، اما شايد هضم آن براي بعضيها دشوار باشد. بايد ويرايش شود. زبان مقاله هم به نظرم كمي ناهموار ميآيد. خودم مقاله را ويرايش ميكنم. همچنين جناب بيات، در مقاله خود از نشريات و مجلاتي مهم ياد كرده است. بايد بررسي كنيم كه آيا درباره اين نشريات، در كتاب سير تحول ادبيات ژورناليستي در زبان فارسي فصلي اختصاص دادهايم يا خير؟ اگر اين نشريات از قلم افتاده است حتما دوباره آن مقاله بايد تاليف شود. استاد سميعي، مقاله جناب بيات را به من لطف كردند و فرمودند كه مطالعه كنم و از نظر آنچه گفتند من هم نظرم را بگويم. مطلب بعدي كه مطرح كردند در خصوص انتقال آقاي... از گروه... به گروه ادبيات معاصر بود. استاد سميعي به جناب كيهاني گفتند: اول با خود ايشان صحبت كنيد، ببينيد مذاق او چيست؟ درباره فضل و دانش آقاي... صحبت شد. آقاي كيهاني گفتند: ايشان زبان خارجي... را مسلط است، اما شايد فارسياش چندان خوب نباشد. برخلاف آقاي... كه هم زبان خارجي...اش خوب است و هم زبان فارسياش. استاد سميعي باخنده گفت: خير. فارسي آقاي... در حال خوب شدن است نه اينكه تماما خوب است (از اين همه دقت نظر استاد سميعي واقعا حيرت كردم. حواسش به همه چيز هست).استاد دوباره موضوع كتاب گمشده را مطرح كرد و گفت: گم شدن اين كتاب مرا نگران كرده است. حاجت دستم بود (كتابي است مانند گنجينه سخن ذبيحالله صفا) . به جناب كيهاني گفت: يادم هست كه كتاب را به شما دادم كه جاي مطمئن بگذاريد. آقاي كيهاني گفت: استاد به من كتاب را ندادهايد وگرنه من حواسم هست. استاد گفت: خير، حواس شما بعضي وقتها نيست. شما گاه خيلي عجول هستيد. آقاي كيهاني گفتند: استاد شما منزل را دوباره نگاه كنيد، به احتمال بسيار كتاب در منزل جا مانده است. اگر كتاب منزل پيدا شد شما بايد يك ناهار به ما بدهيد و اگر كتاب را من گم كرده بودم و پيدا شد من ناهار ميدهم. استاد خنديد و گفت: اگر كتاب را در خانه پيدا كنم جشن مفصلي ميگيرم (مردي در آستانه ١٠٢ سالگي ميگويد اگر كتاب را پيدا كنم جشن ميگيرم. اينقدر عشق به كتاب و فرهنگ حيرتانگيز است). از استاد سميعي پرسيدم: استاد شما چه غذاهايي را بيشتر دوست داريد؟ گفتند: ترش تره، ترش كباب، ترش شامي، شيرين پلو، عدس پلوي تهراني. از آشپزي استاد هم پرسيدم و از آشپزي خود گفتند و توضيح دادند.... حوالي ساعت 30/1 (مانند هر روز) استاد با آقاي بختياري عازم منزل شد. دوساعت بعد جناب كيهاني به من تلفن كرد و گفت: فكر ميكني چه اتفاقي افتاد؟ گفتم: چه اتفاقي؟ گفت: استاد الان زنگ زد و گفت: كتاب را در منزل پيدا كردم!