تايوان متعلق به چين است؟
واكاوي نقش ايالات متحده در چالش ژئوپليتيكي-تاريخي ميان چين و تايوان
نويد عليپور
در سال 1895 نيروهاي ارتش امپراتوري ژاپن به جزيره تايوان حمله كردند و آن را به اشغال خود درآوردند و نام «فُرمُز» را براي اين جزيره انتخاب كردند. ارتش ژاپن تا زمان شكست از ايالات متحده در 1945 و پايان يافتن جنگ جهاني دوم در اين جزيره حضور داشت. با احتساب 50 سال اشغال تايوان توسط ژاپن و گذشت 78 سال از پايان جنگ جهاني دوم، اكنون 128 سال است كه چين هيچگونه سلطه، حاكميت و نفوذي در تايوان ندارد. بنابراين رابطه ميان چين و تايوان به يك سرنوشت تاريخي گره خورده است.
در بحبوحه سفر نانسي پلوسي، رييس پيشين مجلس نمايندگان امريكا به تايوان در دوم و سوم آگوست 2020 (11 و 12 مردادماه 1401)، مايك پمپئو، وزير خارجه سابق ايالات متحده در يك توييت كنايهآميز خطاب به مقامات حكومت چين نوشت: «من در چين، ممنوعه هستم زيرا جرات كردم جمهوري خلق چين را به خاطر اقداماتش پاسخگو بدانم؛ با اين حال، آزادانه در خاك تايوان قدم زدم و مردم و دولت تايوان به گرمي از من استقبال كردند.»
غير از حمله روسيه به خاك اوكراين كه بيش از يكسال از آن ميگذرد، دومين مسالهاي كه به نظم جهاني مرتبط و در سطح بينالملل بازتابهاي بالايي دارد، مساله وضعيت تايوان است. تايوان نمودي از رقابت جهاني ايالات متحده و جمهوري خلق چين در منطقه و حوزه نفوذ جغرافيايي و ژئوپليتيكي چين است. سرنوشت تايوان به رقابت دو قدرت بزرگ اقتصادي-نظامي جهان گره خورده و منطقه جنوبِ شرق آسيا و در سطح كلان (حوزه آسيا-پاسيفيك) به مهمترين حوزه تعيينكننده آينده روابط بينالملل و نظم جهاني تبديل شده است؛ چراكه از طريق كنش قدرتهاي هژمونيطلب در اين منطقه، ميتوان سير روند تغيير و ثبات نظم جهاني در آينده نزديك را دريافت و در سطحي منطقي و قابل قبول آن را پيشبيني كرد.
نظم جهاني موجود، برگرفته از تعريفي است كه ريشه تاريخي آن به معاهده وستفالي در سال 1648 باز ميگردد كه به موجب آن به رسميت شناخته شدن كشورها و قلمرو دولت-ملتهاي اروپايي در چارچوب قلمرو سرزميني خود و احترام متقابل به قلمرو و حدود سرزميني طرفين شكل گرفت. وقوع دو جنگ جهاني نظم موجود و برساخته از عهدنامه وستفالي را به چالش كشيد؛ در نهايت قدرتهاي پيروز در جنگ مجددا نظم و حاكميت برساخته از معاهده وستفالي را برقرار ساختند. امريكا در تلاش است تا از طريق متحدان منطقهاي خود در شرق آسيا، چين را در چارچوب نظم بينالملل مورد نظر خود قرار دهد. اين عمل از طريق موازنهسازي و ايجاد شبكهاي به هم پيوسته از ائتلاف متحدان ايالات متحده در برابر چين فراهم خواهد شد.
نكته مهم در مورد چين اين است كه اين كشور، در اكثر نهادها و ساختارهاي بينالمللي جهاني كه ريشه همگي آنها به نظم وستفالي برميگردد، حضور دارد. با اين حال حاكمان چين نسبت به محدودههاي قلمرو سرزميني خود با همسايگان در به رسميت شناختن قلمرو آنها در چارچوب دولت-ملت مورد نظر وستفالي دوگانه رفتار ميكنند. اين رفتار دوگانه در مناطق تبت، مرز هند و چين و حتي منطقه مورد مناقشه كشمير كه رابطه هند و پاكستان را با چالش روبهرو ساخته و به خصوص منطقه درياي جنوبي چين و چالشهاي اين كشور با كشورهاي فيليپين، ويتنام و مالزي، خود را نشان داده است.
اما پرسش اينجاست كه چرا تايوان براي چين به يك چالش اساسي و پرهزينه تبديل شده است؟ چرا حكومت چين نميتواند اين چالش تاريخي را برطرف ساخته؟ ژاپن در سال 1895 تايوان را اشغال كرد و تا زمان شكست در جنگ جهاني و عقبنشيني از تايوان حدود 50 سال كنترل جزيره تايوان را در اختيار داشت. با احتساب 50 سال اشغال تايوان و همچنين 78 سال زمان پس از 1945 اكنون 128 سال است كه چين هيچگونه سلطه، حاكميت و نفوذي در تايوان ندارد.
تايوان متشكل از حدود 80 جزيره است كه روبهروي استان فوجيان چين و در حاشيه جنوب شرقي آن قرار دارد. بعد از جنگ جهاني دوم چين درگير جنگ داخلي ميان گروههاي مدعي حكومت بود. با روي كار آمدن مائو و عقبنشيني نيروهاي مليگراي چين كه در جنگ جهاني همپيمان ايالات متحده و در حال مبارزه با نيروهاي ژاپن بودند، جنگ داخلي چين در 1949 با سلطه نيروهاي كمونيستي پايان يافت. مائو در تاريخ يكم اكتبر 1949 تاسيس جمهوري خلق چين را اعلام كرد. متعاقب آن نيروهاي ناسيوناليست چين به رهبري «چيانكايشك» به جزيره تايوان گريختند و در آنجا يك دولت تشكيل دادند. تا چند سال بعد هنوز در عرصه بينالملل نيروهاي مليگرا و دولت مستقر در تايوان مورد شناسايي بودند. زماني كه مائو در تدارك حمله به تايوان و در هم شكستن نيروهاي مخالف جمهوري خلق چين بود، جنگ كره آغاز شد. چين در سال 1950 در حمايت از پيونگيانگ براي سلطه بر شبه جزيره كره و عقب راندن نيروهاي امريكايي به سمت جنوب وارد جنگ شد. به اين ترتيب تايوان اولويت خود را از دست داد و همزمان شك ايالات متحده در جهت مبارزه با گسترش كمونيسم به يقين تبديل و باعث شد كه حمايتهاي نظامي ايالات متحده در سال 1951 به سمت تايوان گسيل شود. با اين حال در سال 1970 ترس از گسترش روز به روز شوروي و اوج گرفتن رقابتهاي جنگ سرد زمينههاي تنش ميان امريكا و چين را فراهم كرد.
در سال 1972 نيكسون در يك اقدام تاريخي و در جهت عاديسازي روابط به چين سفر كرد و به 25 سال رابطه خصمانه ميان چين و امريكا پايان داد. ايالات متحده با مهارت از كارت چين در برابر شوروي به خوبي استفاده كرد. مناقشات مرزي ميان چين و اتحاد شوروي و ترس از اشغال مناطق شمالي چين توسط نيروهاي شوروي عامل پذيرش اين نزديكي و گشايش روابط از طرف چينيها شده بود.
ديدار نيكسون با مائو را هيچ كس نميتوانست تصور كند. در حقيقت مردي كه يكي از ضد كمونيستترين دولتمردان تاريخ جنگ سرد بود، دست كسي را ميفشرد كه هرگز از مواضع ايدئولوژيك ضد امپرياليستي خود عدول نكرده بود. تعقل و منطقگرايي بر فرقهگرايي ايدئولوژيك و سياسي چيره شده بود. در آن زمان بود كه نيكسون جمهوري خلق چين را به رسميت شناخت. با اين حال از آن زمان همكاري و رابطه امريكا و تايوان تداوم يافت؛ اگرچه در دوره نزديكي امريكا به چين حمايتها از تايوان كمتر شد، اما همكاري و حمايتهاي به خصوص همكاري امنيتي امريكا هيچ زماني متوقف نشد.
تايوان از آغاز دهه 1980 با حمايت ايالات متحده به سرعت بالايي به سمت صنعتي شدن پيش رفت. همزمان با اين مساله با رشد اقتصادي چين، سياست حاكمان چين به ايجاد و درهم تنيدگي اقتصادي ميان چين و تايوان متكي بود. چين با ايجاد مشوقها و وابستگي اقتصادي قصد داشت كه تايوان را در خود ادغام كند.
سال 1995 در پي درخواست رييسجمهور تايوان «لي تنگ هويي» براي صدور ويزاي سفر به ايالات متحده به صورت مستقل، چين نيروهاي نظامياش را در استان فوجي مستقر كرد (همانطور كه در زمان سفر نانسي پلوسي با تحركات نظامي نمايشي) و يك رزمايش دريايي و هوايي و همچنين موشكي انجام داد.
در ماه مه همان سال كنگره و سناي امريكا قطعنامهاي را صادر كرد كه بر اساس آن دولت كلينتون بايد به رييسجمهور تايوان براي سفر به ايالات متحده ويزا دهد؛ مقامات چين با ادبياتي كاملا خصمانه واكنش خود را نشان دادند اما سرانجام در ژوئن همان سال ويزاي «لي» صادر شد، وي به منظور ديدار از دانشگاه «كرنل» چهار شب در ايالات نيويورك اقامت كرد. هر چند كه اين يك سفر غير رسمي بود، اما ايالات متحده قدرت خود را نشان داد و حكومت چين نتوانست مانع از اين سفر شود.
صدور ويزاي امريكا براي رييسجمهور تايوان به معناي به رسميت شناخته شدن تايوان به صورت مستقل از چين براي امريكا بود. در واكنش به رزمايشها و تحركات نظامي چين، ايالات متحده به دستور كلينتون بزرگترين نيروي نظامي بعد از جنگ ويتنام را به آسيا فرستاد. در 19 دسامبر 1995 ناوگان هفتم دريايي ايالات متحده با نمايشي مقتدرانه از تنگه تايوان عبور و قاطعانه پيغام خود را به تحركات نظامي چين مخابره كرد. هژموني ايالات متحده به خوبي خود را در مهمترين گلوگاه جغرافيايي و استراتژيكي چين اثبات كرد.
اما واقعيتهاي امروز جهان، نسبت به دهه قبل تغيير كرده است. شرايط كنوني جهان مانند دهه 1990 نيست. اقتصاد چين در دو دهه گذشته چندين برابر بزرگتر و به دنبال آن نيز نيروي نظامي گستردهتر و قويتري را براي چين فراهم كرده است. از آغاز قرن 21 تلاش چين براي وابستگي اقتصادي تايوان به سمتي پيش رفت كه تا حد ممكن تايوان در اقتصاد چين ادغام شود و هرگونه مقاومت و تقابل با چين به معناي خودكشي اقتصادي براي تايوان باشد. مبادلات تجاري مستقيم، سرمايهگذاريهاي بندري به صورت دوجانبه و سفر ميان طرفين روزبهروز بيشتر شد، اما با افزايش پيوندهاي اقتصادي، تفاوتها ميان فرهنگ و ساختار سياسي چين و تايوان بيشتر نمايان شد.
حال با گذشت چند دهه از اين وقايع، چين تحركات نظامي خود در منطقه را گسترش داده است. گويا چين روزه سكوت خود را شكسته و قصد دارد به گسترش حضور و نفوذ خود در مناطق پيراموني درياي چين ادامه دهد. اين كشور در سالهاي اخير حريم هوايي مشخص شده توسط تايوان كه خط پرواز آديز (ADIZ) نام دارد را نقض كرده و از آن عبور ميكند تا شايد با تحريك تايوان به اقدامي غير منتظره زمينه مداخله نظامي خود در اين جزيره را فراهم آورد.
جو بايدن سال گذشته در نشست خبري عنوان كرد: «چين بايد به خوبي بداند كه ما سلطه يا حمله آنها بر تايوان را نخواهيم پذيرفت و مطمئن باشند كه قاطعانه به آنها پاسخ خواهيم داد.» با اين حال تلاشهاي چين روز به روز و لفاظيهاي ميان مقامات چين و تايوان شدت بيشتري يافته است.
گذشته از مسائل فوق در طرف تايوان حمايت مردم تايوان از پيوستن و الحاق به چين (يك كشور- دوسيستم) در كمترين ميزان ممكن در هفتاد سال گذشته از زماني كه ژاپن با شكست در جنگ جهاني دوم پس از 50 سال مجبور به خروج از تايوان شد، قرار دارد.
از آنچه پيداست، ميتوان دريافت كه واقعيتها در تناقض آشكار قرار دارند. ارتش چين نسبت به گذشته بسيار قدرتمند شده و در صورت نياز به اعمال زور و اقدام نظامي اهميت ندارد كه مردم تايوان قصد و تمايلي براي الحاق به چين ندارند. در هر جنگي ابتدا واقعيتها پنهان و سپس از ميان ميروند. تايوان تنها صد مايل با چين فاصله دارد؛ براي مردم تايوان، اين جزيره يك كشور مستقل است كه هم ارتش مستقل دارد و هم داراي يك انتخابات آزاد است، اما از نگاه دولت چين، تايوان يك استان از چين محسوب ميشود كه بايد به اصل چين واحد احترام گذاشته و در چارچوب چين واحد و سياستهاي پكن رفتار كند. اين مساله بر نقش پرحاشيه تايوان در تاريخ چين دلالت ميكند. عدم سلطه و حاكميت تاريخي چين بر اين جزيره در بيش از يك قرن گذشته، شرايطي را به وجود آورده كه چين را در حالت دوگانگي كاملا آشكار قرار داده است و به نظر ميرسد كه سرنوشت نهايي آن در يك بزنگاه تاريخي مشخص خواهد شد.
وجود يك دموكراسي واقعي و انتخابات آزاد در ساختار سياسي و همچنين عدم سيطره حزب حاكم بر ساختار سياسي و اجتماعي و فرهنگي تايوان، بزرگترين تمايز ميان تايوان و چين است. به بياني ديگر دموكراسي تايوان دليل تمايز هويتي آن چين است.
در مقابل دموكراسي در تايوان، پاسخ چين حضور نظامي و پرواز بمبافكنها و شليك موشك به مناطق اطراف تايوان است. در سال 2005 ميلادي چين قانوني تحت نام «ضد تقسيم» را در پارلمان خود به تصويب رساند كه بر اساس آن «استفاده از زور و اقدام نظامي براي جلوگيري از استقلال يكجانبه عليه تايوان را مجاز دانست» در سال 2014 جنبشي در تايوان تحت نام «گل آفتابگردان» با اشغال پارلمان تايوان به افزايش روابط اقتصادي و تجاري با چين واكنش نشان داد. شركتكنندگان در اين اعتراض همگي از نسل جوان تايوان بودند. به عقيده آنها چين با عنوان داشتن مساله چين واحد در نهايت به دنبال الحاق تايوان به سرزمين خود است.
اما با رشد نسل جوان در تايوان آنها به هيچ قيمتي حاضر به الحاق در يك سيستم تماميتخواهِ سياسي (توتاليتر) نخواهند بود. رويكرد و استراتژي ادغام اقتصادي توسط چينيها براي رسيدن به اتحاد سياسي با شكست روبهرو شده است با انتخاب «ساي اينگ ون» به رياستجمهوري تايوان در سال 2016 ايده استقلال در ميان مردم تايوان مستحكمتر شد. رخدادهاي سال 2019 و سركوب معترضان در هنگكنگ، تمايل مردم تايوان را براي استقلال، جديتر كرد و با كمرنگ شدن احتمال اتحاد يا الحاق تايوان به چين تنها گزينههاي نظامي و تلاش براي انزواي تايوان براي چين روي ميز مانده است.
گويا چين راهي جز اقدام نظامي براي جلوگيري از استقلال رسمي تايوان ندارد. بدون شك با بروز بيشتر اختلافات و تضادهاي ميان چين و تايوان آينده صلحآميزي در انتظار دو طرف و متعاقب آن شرق آسيا نخواهد بود؛ چراكه چين روزبهروز تحركات نظامي گستردهتري از خود به نمايش ميگذارد و گويا به هر ميزاني كه چين قدرتمندتر شده، صبرش نيز كمتر ميشود.
همچنين امريكا با به نمايش گذاشتن قدرتنمايي بزرگ نظامي و برنامهريزيشده در منطقه آسيا به اقدامات چين واكنش نشان ميدهد و اين پيغام را به چين مخابره ميكند كه «جلوگيري از حمايت ايالات متحده امريكا از تايوان براي چين بدون هزينه و به آساني صورت نخواهد گرفت.»
درياها مهمترين خط ارتباطي ميان كشورها، ملتها و فضاهاي جغرافيايي گسترده هستند. ايالات متحده امريكا با استفاده از قوانين كنوانسيون 1982 حقوق درياها و حق كشتيراني آزاد در درياهاي بينالمللي سعي در تداوم رسالت معاهده وستفالي و برقراري نظم بينالمللي مورد نظر خود دارد و بر خلاف تهديدهاي نظامي و خشم جدي چين درباره سفر نانسي پلوسي به تايوان، با آماده باش نظامي و اعزام ناوگانهاي نظامي خود و همچنين پرواز جنگندههاي خود از ژاپن به مقصد تايوان و پشتيباني هوايي از نانسي پلوسي به رفتار چين قاطعانه پاسخ داد.
آيا از اين رفتار ايالات متحده نشانهاي از افول هژموني اين قدرت ديده ميشود؟ به نظر ميرسد كه نظم جهاني و نظام بينالملل موجود كه تقريبا هم راستاي نظام بينالملل مطلوب ايالات متحده است، تا به حال اجازه تندروي به چين و اقدام نظامي اين كشور عليه تايوان را نداده است.
علاوه بر مسائل مطرح شده شواهد و استدلالهاي ديگري بر تداوم اين چالش تاريخي چين وجود دارد. تاريخي كه ژئوپليتيك كنوني چين را در موقعيتي حساس قرار داده است. بر خلاف تلاشهاي چند دهه اخير چين براي گسترش قدرت دريايي-اقيانوسي خود، اين كشور در طول تاريخ يك قدرت دريايي نبوده و حوزه نفوذش حتي در دوره اوج امپراتوري بر محور قارهاي-سرزميني (بري) گسترش داشت. موقعيت جغرافيايي جاده ابريشم و مسير آن گواه اين ادعاست. از اين گذشته اكثر چالشهاي سرزميني چين در حوزه قارهاي بود. ديوار چين براي جلوگيري از اقوام مهاجم شمالي به خصوص هجوم مغولها ساخته شد و موقعيت آن در قلمرو حاشيه شمالي بود نه جنوب.
به راستي اگر تايوان جزيي از قلمرو سرزميني چين است و مقامات چيني بر سر آن با كسي يا چيزي حاضر به گفتوگو نيستند و بر چين واحد تاكيد دارند، سفر نانسي پلوسي به تايوان چه پيغامي براي چين در بر داشت؟ اگر مقامات امريكايي به يكي از استانهاي چين (براي مثال فوجيان كه در همسايگي و نزديكي تايوان قرار دارد) ميرفتند، ميتوانستند بدون اجازه چين و هماهنگي با مقامات اين كشور به آنجا وارد شوند و به چنين اقدامي دست زنند؟
شبهاتي كه در اينجا مطرح ميشود، اين است كه يا تايوان داراي استقلال از چين است كه بيشترين شواهد تاريخي در حال حاضر تاييدكننده اين مساله هستند؛ يا اينكه طبق ادعاي مقامات چيني تايوان جزيي از خاك چين است و مقامات امريكايي با روابط مستقل خود با تايوان، حاكميت دولت چين در قلمرو سرزميني اين كشور را به چالشي جدي كشانده و نقض كردهاند. عدم اقدام چين نسبت به مساله نشاندهنده ضعف و شكست چين در حوزه جغرافيايي-ژئوپليتيكي خود است. اگر نگاهي به نقشه جهان و محدوده درياي چين و موقعيت نسبي جغرافيايي تايوان و چين نسبت به يكديگر انداخته شود همه چيز گوياي مساله خواهد بود.
سرنوشت و سير روند تاريخي در يك قرن گذشته چين را محكوم به چشمپوشي از تايوان كرده است. اينكه تايوان در نهايت در چين ادغام يا توسط چين تسخير شود يا به استقلال نهايي برسد، به دو عامل جغرافيايي- سياسي چين و تصميم رهبران آن در آينده بستگي دارد. گرچه حمايتهاي ايالات متحده از تايوان تا به امروز مهمترين عاملي بوده است كه چين با محاسبه سود و زيانِ حمله به تايوان از اين مساله چشمپوشي كرده؛ اما محاسبات رهبران چين در آينده از اهميت بالايي برخوردار است.
همانگونه كه محاسبات بسياري از رهبران كشورهاي جهان همچون روسيه از حمله به اوكراين اشتباه از آب درآمد و همچنين محاسبات بسياري از رهبران سياسي جهان در گذشته نظير هيتلر از حمله به شوروي و صدام از حمله به ايران و سپس كويت آنگونه كه تصور ميكردند، رخ نداد؛ گويا مقامات چين از گذشتگان تجربه كسب كرده يا در حال تجزيه و تحليل سود و زيان اقدام احتمالي خود نسبت به تايوان هستند. با اين حال با توجه به مسائل موجود در منطقه ژئوپليتيكي چين، اين كشور تنها يك قدم با مرحله تهاجم فاصله دارد.