پيششرط تحول در نظام آموزش و پرورش
سيد جواد حسيني٭
توضيح اعتماد: عضو هيات علمي دانشگاه فرهنگيان و سرپرست پيشين وزارت آموزش و پرورش در يادداشتي مفصل هشت پيشنهاد را خطاب به سرپرست و وزير آينده وزارت آموزش و پرورش مطرح كرده و اين يادداشت را در اختيار «اعتماد» قرار داده كه با توجه به اهميت مطالب مطرحشده و همچنين شرايط خاص اين وزارتخانه، اين پيشنهادها در قالب چندين يادداشت منتشر ميشود. بخش اول اين مقاله كه نخستين پيشنهاد مطرحشده است و به لزوم اجتماعيشدن تعليم و تربيت ميپردازد، در ادامه آورده شده است.
۱- جامعهپذيري و اجتماعي شدن تعليم و تربيت، به عنوان پيششرط هر گونه تحول در نظام آموزش و پرورش
يكي از كاركردهاي پنهان مناسب زيست بوم كرونا براي نظام تعليم و تربيت اين بود كه دستكم يك گام به اجتماعي شدن آموزش وپرورش كمك كرد. اين دستاورد بايد در دوران پسا كرونا غنيمت شمرده شود چون هر ايده تحولخواه و كيفيتبخش به تعليم وتربيت كشور متوقف به آن است كه اگر محقق نشود؛ ايدههاي مطلوب نيز ميداني براي حضور عملي نخواهند يافت؛ خصوصا در سطح ابرسازمانهايي چون نظام تعليم و تربيت كه براي ايجاد نقاط تحول و توسعه، امكان توقف براي اصلاح را ندارند بلكه مانند هواپيمايي ميمانند كه در حال حركت بايد تعمير و تكميل گردند و اين موضوع سختي كار تحول خصوصا تحولات كيفي و بنيادين را در آموزش و پرورش مضاعف ميسازد چون مديران و انديشمندان و برنامهريزان هم حركت توقفناپذير هواپيما را بايد مديريت كنند و هم اصلاحات كيفيتبخش را در حين حركت تحقق ببخشند.
جامعهپذيري و اجتماعي شدن در چهار سطح جامعوي (مردمي)، دولتي، سازماني (وزارت آموزش و پرورش از ستاد تا صف) و مدرسهاي بايد محقق گردد و براي تحقق آن همانطور كه لوزيك در كتاب ارزشمند نگرشي نو به تحليل مسائل اجتماعي تاكيد كرده است بايد درگير نبردي سخت با ميدانداران فعلي شد و نيز بنا به گفته جان مشونيس در كتاب ارزشمند مسائل اجتماعي بايد همراه با شواهد عيني مدعاسازي براي جلب افكار عمومي را وجه همت خويش ساخت. بر اين باورم امور پيچيده و مهمي چون امر تربيت و ابرسازمانهاي غولآسايي چون سازمان آموزش وپرورش به رويكردهاي فرآيندمحور يا هر ايدهاي از جنس تحولخواهي روي خوش نشان نخواهند داد چون كرختي و تصلب در پروسههاي طولانيمدت زماني به قول ماكس وبر ساختارهاي آنها را تبديل به قفسهاي آهنين و بروكراسيهاي بيمار پيچيده ضد تحولي نموده است. به نظر ميرسد راه برونرفت از اين وضعيت متصلب و متمركز به پيشنيازها و بسترهاي زمينهسازي نياز دارد كه امكان تحولات مثبت را سببسازي كنند، معتقدم اجتماعيسازي و جامعهپذيري امر تعليم وتربيت ميتواند چنين نقشي را ايفا كند. جامعهپذيري نظام تعليم و تربيت ابتدا بايد در سطح جامعه و افكار عمومي و سپس دولت و نظام سياسي و در مراحل بعد سازمان آموزش و پرورش و درنهايت مدرسه محقق گردد. اولويتبندي سطوح جامعهپذيري به اين دليل است كه شناخت افكار عمومي از ماموريتهاي آموزش و پرورش و جايگاه و منزلت امر تربيت بايد در گسترده عمومي تحقق يابد و عمق پذيرد. مطالبات جامعه متناسب با ماموريتهاي سازمان تعليم و تربيت در گستردهاي وسيع رخنمون گردد و به فرهنگ و گفتمان غالب مبدل گردد در آن صورت دو اتفاق مهم در سطح افكار عمومي شكل ميگيرد اول اينكه مطالبه عمومي موجب ميشود در سطح نظام سياسي موضوع آموزش وپرورش جديتر گرفته شود و دوم اينكه موجب برهم ريختن نظام متمركز و متصلب سازمان آموزش و پرورش و گشودن مسير مشاركت عمومي و اشتياق با آن را سبب خواهد شد و همه اين فرآيندها موجب ميگردد سازمان آموزشي از كرختي و لايهبنديهاي آهنين خارج شده و دربهاي آهنين خود به سوي مشاركت و نوآوري را بگشايد و چابكي سازماني را موجب گردد و نظام مدرسه هم راستاي با تحقق ماموريتهاي اصلياش آماده تحولي عميق و بنيادين گردد. درنتيجه فرآيند جامعهپذيري آموزش و پرورش است كه آگاهي مسووليت و مطالبه جامعه از آموزش وپرورش در مسير درستي سازمان مييابد و در نتيجه آن عامليت و مشاركت ازسوي جامعه شكل ميگيرد و نهاد آموزش و پرورش به جايگاه واقعي خود يعني اصليترين نهاد توسعه و تحول چرخش مييابد و اين موضوع موجب عبور از كوچكانگاري آموزش وپرورش ميگردد. از سوي ديگر مقدمه توجه بيشتر و جديتر نظام سياسي به سمت نهاد تمدنساز و توسعهآفرين آموزش و پرورش را فراهم ميآورد. بنابراين جامعهپذيري مطلوب امر تعليم و تربيت به ويژه در سطح جامعوي و افكار عمومي زمينهساز جامعهپذيري نظام سياسي ميگردد و در عمل نظام آموزشي و عناصر آن قدر ميبينند و بر صدر مينشينند و خردهنظامهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي تبادل و بده بستانهاي مناسبي با همديگر برقرار مينمايند در غير اين صورت خردهنظام سياسي با هژموني و تسلط خود بر نظام فرهنگي و آموزش و پرورش از هم گسيختگي و از خودبيگانگي معلمان و دانشآموزان را رقم خواهد زد و موجب پرورش نسلي مقاوم و ستيزهجو نسبت به جامعه و استيلاي نظام سياسي ميگردد. در مرحله بعد اجتماعي شدن امر تعليم و تربيت در سطوح سازماني و در ابعاد ملي، استاني، منطقهاي و مدرسهاي محقق ميگردد، مديران و كارشناسان سازماني را به درك درستي از ماموريت و شوق بالايي از مشاركت برخواهد انگيخت. اجتماعي شدن نه تنها مسووليت، آگاهي و مطالبات مردم و در پي آن نظام سياسي بلكه در سطوح سازماني مديران و كارشناسان را نيز به درك درست از نقش، جايگاه و كاركرد آموزش و پرورش متمركز خواهد كرد و اين موضوع در ريزش نهايي خود مدرسه و عناصر آن را آماده تحول خواهد نمود. امروز همگان ميدانند كه بسياري از راهبردها و اهداف ترسيمي در اسناد بالادستي ازجمله سند تحول بنيادين در نوعي بيگانگي عميق با عناصر اصلي تعليم و تربيت (معلمان، مديران، دانشآموزان و اوليا) كه خود يا موضوع يا عامل تحولند، قرار گرفته است. اجتماعي شدن آموزش وپرورش در سطوح سازماني و مدرسهاي شوق مشاركت را به جاي ميل به مقاومت مينشاند. وقتي عناصر اصيل آموزش وپرورش يعني مديران، معلمان و محصول و برونداد آن يعني دانشآموزان و مشاركتكنندگان اصيل يعني اوليا نسبت به نظام تعليم وتربيت و ماموريتهاي آن اجتماعي و جامعهپذير نشدهاند و به مشاركت واقعي گرفته نميشوند، چگونه ميتوان توقع تحولي عميق و بنيادين و مديريتي فرآيندمدار را از ايشان انتظار داشت و كارگزاري فكور و مشاركتكنندهاي فعال و مشتاق در عرصه تعليم وتربيت را به نظاره نشست. من معتقدم اين فرآيند پيشدرآمد هرگونه حركت تحولخواهانه در نظام تعليم و تربيت است. بر همين اساس پيشنهاد تدوين و تصويب نظام جامع اطلاعرساني، تعاملي مشاركتي در سطوح جامعوي دولتي درون سازماني، برون سازماني و مدرسهاي را به منظور تحقق اهداف پيشگفته مطرح ميكنم. در اين طرح نظام ارتباطي طراحي ميگردد كه همه اجزا و عناصر درون و برون سازماني آموزش و پرورش را به شكل ارگانيك به هم پيوند ميدهد و از هم گسيختگي موجود بين جامعه و آموزش و پرورش كه نظامي مكانيكي (در گسست از جامعه) را شكل داده، از بين ميبرد. در اين نظام تعاملي و ارتباطي نه تنها گسست بين جامعه و آموزش وپرورش بلكه گسستهاي افقي و عمودي نظام تعليم و تربيت نيز بايد فرو كاسته شود. كمتر كسي است كه نداند نظام آموزشي كشور در سطوح ستادي بين معاونين و واحدهاي متعددش از يك سو و بين ستاد و صف در سطوح ادارات كل و نواحي و شهرستانها و همه آنها با مدرسه ازسوي ديگر چه فاصله و بيگانگي و چندگانگي آشكاري وجود دارد. نظام تعاملي و ارتباطي مورد نظر پركردن اين شكافها و لايههاي ضخيم مشاركتگريز و آشناستيز را بايد هدف قرار دهد تا به پيوندي ارگانيك با جامعه براي تحقق آموزش وپرورش ارگانيكي (آموزش وپرورش در پيوست با جامعه) بينجامد و از سويي ديگر فرهنگ سازماني را با چند مشخصه در نظام عريض و طويل آموزش و پرورش استقرار بخشد. مشخصه اول هم ادراكي يا بهتر بگويم ايجاد درك مشترك سازماني در تمامي سطوح عمودي و افقي وزارت آموزش و پرورش است. دومين مشخصه همصدايي و همآوايي در نقاط تحولي آغازين و رهايي از تكثرگرايي عملياتي و چند صداييهاي سردر گمكننده است. سومين مولفه در اين نظام ارتباطي ايجاد روحيه مشاركتپذيري و مشاركتجويي در همه عناصر تعليم و تربيت است كه شوربختانه در وضعيت موجود مشاركتگريزند و انگيزه براي حركتهاي مشاركتآفرين ندارند و البته اين نظام ارتباطي موجب افزايش سطح جامعهپذيري و اجتماعي شدن امر تعليم و تربيت را در ابعاد درون و برون سازماني محقق خواهد ساخت. ايجاد پارلمانهاي معلمان، مديران، دانشآموزان و اوليا براي مشاركت واقعي عناصر اصلي تعليم و تربيت، راهاندازي طرح صد مدرسه صد دبيرخانه (پنجاه دستگاه مهم دولتي و عمومي وجود دارد كه هريك از اين دستگاهها يك مدرسه دخترانه و يك مدرسه پسرانه به عنوان دبيرخانههاي مشترك فعاليت متقابل آنها با آموزش و پرورش مشخص خواهند شد (كه از اين طريق مشاركت نظاممند دستگاهاي دولتي و عمومي با آموزش و پرورش رقم خواهد خورد.) نظام تصميمگيري مشاركتي از مدرسه تا ستاد براي مشاركت برخي موضوعات مهم، ايجاد ميزهاي منطقهاي و مدرسهاي مسائل مهم آموزش و پرورش به ويژه با رويكرد تحقق آموزههاي سند تحول بنيادين با حضور مديران ،صاحبنظران ،معلمان ،دانشآموزان، اوليا و مسوولان دولتي نمونههايي از طرحها و رويههايي است كه ميتواند فرآيند اجتماعي شدن آموزش و پرورش را با عامليت همه ذينفعان و ذيمدخلان موجب شود.
٭معلم و سرپرست پيشين وزارت آموزش و پرورش