عاشقانههاي ابو حمزه
محمدعلي ابطحي
نور چشم من، خداي نازنينم. من را به قعرآتشت نينداز.
گمان من بر اين است كه تو اهل احسان و محبتي. اعتمادم به تو است. كاري كن كه نگويند اين اعتمادم به تو دروغ است. از ثوابهايت من را محروم نكن تو كه ميداني چقدر فقيرم ومحتاج به تو. خدايا اگر مرگ من نزديك باشد كار خوبي هم نداشته باشم كه روي دستم بگيرم. تنها راهحلي كه به نظرم ميرسد اين است كه به همه گناهان خودم اعتراف كنم.
خدايا اگر تو عفو نكني، چه كسي ميتواند من را ببخشد؟ اما اگر عذابم هم بكني، ميدانم كسي از تو عادلتر نيست.
الهي در اين دنيا به تنهاييام رحم كن. موقع مرگم به داد دلتنگيهايم برس. وقتي توي قبر تنها ماندم چه كنم؟ در آن زير خاك ميترسم. روزي كه از قبر بيرون بيايم، ذليل وفقيرم. خدايا آنچه كه مردم از من نميدانند را ببخش. نگذار ديگران بفهمند. اين همه پردهپوشي كردي، باز هم ادامه بده. افشا نكن.
روزي كه بميرم قادر به تكان خوردن نيستم. روي دست دوستان قرار ميگيرم. تنها. رحمم كن روي سنگ غسالخانه كه قرار ميگيرم، همسايگان من را جابهجا ميكنند. خدايا وقتي توي تابوت باشم و نزديكانم دور جنازهام جمع شده باشند، با من مهربان باش. وقتي من را تنها در قبر قرارم ميدهند، در اين خانه جديد به من رحم كن در اين خانه جديد غريبم. غريب.
جود وكرم تو را براي آنجا ميخواهم. نميتوانم به غير تو دل ببندم.