گردن از مو باريكتر مطبوعات
واقعا « اگر رسانهها به پرونده ورود نمیکردند کیوان . الف به اعدام محكوم نميشد؟»
فاطمه کریمخان
روز سهشنبه هفته پيش مهدي حجتي، وكيل كيوان الف. در مصاحبه كوتاهي با روزنامه اعتماد، در مورد جديدترين تحولات در پرونده موسوم به «تعرض سريالي كيوان الف.» گفته است كه «اگر پرونده رسانهاي نميشد، موكلم به اعدام محكوم نميشد». اين جمله من را ياد حادثهاي قديمي انداخت، به واسطه اينكه در ابتداي ماجراي پرونده «تعرض سريالي كيوان الف.» يكي از اولين گزارشهاي مفصل در مورد ماهيت ماجرا را نوشتم، اين شانس را داشتم كه پيش از آنكه آقاي مهدي حجتي، وكيل كيوان الف. استراتژي رسانهاي سكوت را در پيش بگيرد، در مورد اين پرونده با او مصاحبهاي مفصل انجام دهم. غروبي كه از جلسه مصاحبه با او در دفترش بيرون آمدم، درست متوجه نبودم كه آيا گوشه و كنايههاي شخصي او به من باعث حالي چنان بد و سينهاي چنان تنگ شده بود، يا مشي ايشان در دفاع از موكلش، دليل اصلي آن حال بد بود.
آن شب، در حالي كه به سخنان پي در پي آقاي حجتي به شاكيان پرونده كيوان الف. فكر ميكردم، تلاش كردم رفتار او را با اين استدلال كه به هر حال، هر وكيلي در درجه اول دفاع از موكل خودش را در اولويت قرار ميدهد و بعد به اينكه چه چيزي از نظرش درست و چه چيزي غلط است فكر ميكند، توجيه كنم. بعدها آقاي حجتي، وكيل كيوان الف. تصميم گرفت به كلي با رسانهها مصاحبه نكند، در گزارشهاي متعددي كه در مورد اين موضوع نوشته شده يا به تماسهاي روزنامهنگاران پاسخ نداده يا با پيامهاي تلگرافي از اظهارنظر خودداري كرده است. اينها همه ميتواند در مشي دفاع از متهم رفتارهاي منطقي و بدون ايراد باشد. اين انتخاب وكيل متهم، خانواده و دوستان اوست كه چقدر در مطبوعات در مورد ماجرا صحبت كنند، اما توقف گفتوگوي آقاي حجتي با مطبوعات باعث نشد روزنامهنگاران و كساني كه پرونده كيوان الف. را دنبال ميكنند از نحوه مواجهه و دفاعيات كيوان الف. و وكيل او در اين پرونده بياطلاع بمانند. از رد اتهام تجاوز تا ادعاي اينكه جنبش «من هم» و تلاشهاي فمينيستي براي احقاق حقوق افرادي كه مورد تعرض و آزار جنسي قرار ميگيرند، يك جنبش «اسراييلي» است، بخشي از چيزهايي بوده است كه جسته و گريخته از دفاعيات كيوان الف. در دادگاه شنيدهايم و حتي اينها را هم ميتوان به طريقي و با نشستن در جايگاه وكيل مدافع توجيه كرد. اين تلاش بيشائبه براي درك موقعيت آقاي حجتي و موكلش البته به معناي آن نيست كه تمام آنچه در اين پرونده گفته ميشود را ميتوان به نحوي درك كرد و به آن حق داد! اخيرا برخي كساني كه در زندان، همبند كيوان الف. بودند هم همين حرفها را در مورد پرونده او تكرار ميكنند، «بدشانسي» و اشاره به انكار جرم تجاوز از طرف كيوان الف. متهم كردن مكرر دختراني كه هدف آزار و اذيت او قرار گرفتهاند و حالا متهم كردن رسانهها به تقصير در «اعدام» احتمالي كيوان الف. و حتي «قرباني» توصيف كردن او، همه حول اين باور دردناك ميگردد كه آزاري كه كيوان الف. باعث آن شده، قابل چشمپوشي است. جنبش روايت آزار، فمينيسم، زنان و دختراني كه هدف كيوان الف. قرار گرفتهاند و در جديدترين كشف آقايان هم «رسانهها» مسوول سرنوشت كيوان الف. هستند و نه خودش و تصميماتي كه گرفته است. به نظر ميرسد از منظر اين «مردان» مدافع كيوان الف. تنها كسي كه مقصر نيست، كيوان است!
چندي پيش در گفتوگو با يكي از دختراني كه از كيوان الف. شكايت كرده بود، موضوعي نظر ما را جلب كرد كه شايد براي كساني كه پرونده را دنبال كردهاند، عجيب و تازه نباشد. «همدلي» با كيوان الف. همچنان قابل ملاحظه است. خانواده، دوستان و حالا هم وكيل كيوان، او را به عنوان كسي كه به ساحت زنان تعرض ميكند نميشناسند، بلكه او را در جايگاه «قرباني زناني كه حرف زدهاند»، نشاندهاند.
به نظر ميرسد اگر كسي جايگاه منزلتي اندكي بالاتر از «هيچ جايگاهي» داشته باشد، مردم مايل هستند جرايم جنسي او را به طريقي ناديده بگيرند! اگر پروندهاي كه در مورد كيوان الف. وجود دارد در مورد يك تبعه مهاجر، يك كارگر نانواني، يك سفتكار ساختماني وجود داشت، بسيار بعيد بود كه اين همه اتهام در مورد كساني كه از او شكايت كردهاند، كساني كه وكالت شاكيان را به عهده گرفتهاند، كساني كه در مورد او حكم دادهاند و روزنامهنگاراني كه مساله را گزارش كردهاند، مطرح شود و ادامه پيدا كند.
اين مساله كه بسياري از ما به وجه وجداني قانع شدهايم كه مجازات اعدام در مورد هيچ كس نبايد اجرا شود ولي اين نبايد باعث شود چشم بر اين حقيقت ببنديم كه كيوان الف. مجرم است. در حالي كه ميدانيم به صورت كلي اثبات تجاوز و تعرض بسيار سخت است، در صورتي كه زماني از آن گذشته باشد تقريبا غيرممكن است و رويه كلي محاكم بر ناديده گرفتن و ناشنيده انگاشتن اين شكايتهاست، نميتوان ناديده گرفت كه رسانهاي شدن پرونده تعرضهاي كيوان الف. نقش قابل ملاحظهاي در مطرح شدن اين دعوا در دادگاه و رسيدگي قانوني به آن داشته است. از اين جهت اتفاقا بايد خوشحال بود كه دخالت مطبوعات در اين پرونده باعث شده است كه ايجاد ناامني و آسيب به زنان كه اغلب در حاشيه امن رخ ميدهد، بالاخره گاهي هم منجر به مجازات ميشود. اين موضوع كه مراجعه به رسانه ميتواند باعث شود حق ضايع شدهاي احيا شود، حتي اگر حقوق و امنيت و احساسات انسانها را هم در نظر نگيريم، از باب مصالح عمومي كشور بايد باعث خوشحالي باشد نه منجر به شكايت از رسانهها و سرزنش آنها. به شهادت شكات و وكيل آنها، كيوان الف. تا امروز هم بابت آزاري كه به دختران شاكي اين پرونده رسانده از آنها عذرخواهي نكرده، عذرخواهي نكردن و متهم كردن ديگران نه تنها در چنين پروندههايي، بلكه در قريب به اتفاق شكايتهاي مردم از يكديگر مرسوم و معمول است، اما در همين رويه مرسوم و معمول هم بايد از «حياي گربه» پرسيد. وجود «اعدام» در قوانين ايران نميتواند و نبايد منجر به سرزنش كساني كه به قانون مراجعه ميكنند، باشد. سهل است، اشتباه محاسباتي و اتخاذ استراتژي دفاعي كه به نتيجه مطلوب نرسيده است، نبايد منجر به متهم كردن رسانهها در مورد تاثير احتمالي آنها در رسيدگي به جرم و حكم صادر شده در يك پرونده قضايي شود. شايد اگر كيوان الف. هم به جاي اينكه به شيوه رايج و پذيرفته شده «مردانگي سمي» حاكم در فرهنگ مردسالار ما، به خود و خواستههاي غيراخلاقي و غيرقابل پذيرش خودش حق بدهد، خودش را «مسوول» ميدانست، تلاشي براي كنترل رفتار خودش انجام ميداد يا اقلا بعد از علني شدن رفتارش، بابت آسيبي كه به ديگران زده است «عذرخواهي» ميكرد و تلاشي در راستاي «جبران خسارت» غيرقابل جبران دختران آسيب ديده و همينطور ترميم احساسات عمومي جريحهدار شده انجام ميداد، مدافعانشان حالا ناچار نبودند به هر طريق ممكن، از طرح اتهام سياسي به حكومت گرفته تا متهم كردن دختران شاكي، متهم كردن آموزش عمومي و جو رايج در كشور و بعد هم متهم كردن «رسانهها» براي تغيير سرنوشت او تلاش كنند.