• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5466 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۴ ارديبهشت

براي دهمين سالمرگ سعدي افشار

سياهي كه آينه شادي بود

جانان كاظمي

بي‌شك سعدي افشار در تاريخ نمايش سنتي ايران يكي از استثناهاست. در60 سال گذشته او يكي از مشهورترين هنرمندان نمايش روحوضي ايران بوده است. هنرمند سياه‌بازي كه خودآموخته بود و از دوران كودكي فعاليتش را در عرصه هنرهاي نمايشي آغاز كرد و خيلي زود آوازه او بر سر زبان‌ها افتاد و در دوران فعاليت حرفه‌اي‌اش ازسوي هنرمنداني چون علي نصيريان، محمود دولت‌آبادي، بهرام بيضايي، محمود استادمحمد همچون پيتر بروك مورد تحسين قرار گرفت. سعدي افشار «سعدالله زحمت‌خواه» در سال 1313 در زنجان متولد شد و از 12 سالگي در سال 1330 به عنوان سياه‌باز روي صحنه رفت. قطب‌الدين صادقي درباره سعدي افشار مي‌گويد: «او كودكي يتيم، فقير بي‌سواد و بي‌پشت و پناه بود كه با كشف نمايش سنتي و با ياري اعجاز هنر، مي‌آموزد تا براي خود در اين جهان آشفته و ناامن، شغل و حرفه‌اي آبرومند دارد و از نظر فكر تريبوني و از نظر روحي تكيه‌گاهي بيابد تا او را در برابر همه مشقات و ناملايمات روزگار پاسداري كند.»  سعدي افشار در خاطراتش درباره چگونه بازيگر شدنش مي‌گويد: «توي كوچه‌ها چند تا رفيق بوديم كه نمايش را دوست داشتيم. مي‌رفتيم تئاتري را مي‌ديديم در ميدان قزوين. نمي‌دانستيم چي به چيه و چطوري سياه بشويم. توي محل پيچيده بود كه اينها يه همچين كاري مي‌كنند. با دوده، صورت‌مان را سياه مي‌كرديم. وارد نبوديم. بدبختي داشتيم. سياهي تا چهار، پنج روزي روي صورت‌مان مي‌ماند. همان خنده آنها باعث شد ۴۸ سال ماندگار شديم. اگر مي‌گفتند خوب نيست، ما مي‌رفتيم دنبال كار ديگه‌اي. فكر مي‌كنم هر كار ديگه‌اي بود، براي من بهتر مي‌شد. به هر صورت از آنجا شروع كردم. بعد يواش يواش آمدم بنگاه آقاي «شايان». خب من را به بازي نمي‌گرفتند. حق هم داشتند. سياهي داشتند به نام خدا بيامرز نعمت گلزار. سياه آنچناني نمي‌شد اما مردم را خوب مي‌خنداند. اسماعيل خيام در آنجا بهترين سياهشون بود. وقتي با اين مي‌رفتم عروسي، او سياه مي‌شد و من در كنار اينها، يه چيزي مي‌پوشيدم، مي‌رفتم بازي مي‌كردم. در يك مهماني جواني به نام حسن شريفي بود كه يك شب نيامد. آن شب به من گفتند سياه شو. براي نمايش «نادر» هم سياه مي‌خواستند، سياه‌پوشي من از آنجا شروع شد كه «شايان» پنج تومان انعام درآورد و به من داد. همان ۵ تومان باعث بدبختي من شد.»  شايد اگر دست روزگار سعدي افشار را در كودكي به تهران نمي‌كشاند هيچ‌وقت پاي او به عرصه نمايش باز نمي‌شد چون در آن دوره تاريخ نمايش روحوضي بيشتر در جشن‌هاي ساكنان پايتخت برگزار مي‌شد و در ساير شهرها كمتر خبري از نمايش روحوضي بود. سعدي افشار پس از آن به صورت حرفه‌اي قدم به عرضه نمايش روحوضي گذاشت و تا سال‌هاي پاياني عمر همچنان در همين حرفه ماند، هر چند كه اين حرفه از نظر اقتصادي برايش دستاوردي نداشت و او سال‌هاي پاياني عمرش همچنان با فقر دست و پنجه نرم مي‌كرد اما او با تلاش شبانه‌روزي‌اش براي استمرار هنرش به نمايش روحوضي در روزگاري كه مي‌رفت به فراموشي سپرده شود، جاني تازه بخشيد. با اينكه سعدي افشار هنرمند توانايي بود و مي‌توانست از پس ساير نقش‌ها نيز برآيد اما تا پايان عمر به نقش سياه وفادار ماند و همين پايمردي اوست كه موجب ستايش اوست. شايد اگر سعدي افشار همچون ساير دانش‌آموختگان عرصه نمايش، شانس ادامه تحصيل و ورود به دانشگاه را داشت امروز بيش از اين از دستاوردهاي هنرآفريني او سخن به ميان مي‌آمد.  هر بار كه از سعدي افشار سخن به ميان مي‌آيد؛ كساني كه تجربه همكاري با او دارند يكي از مهم‌ترين نكاتي كه به خاطر مي‌آورند؛ وقت‌شناسي و نظم اوست. نظمي كه او را وا مي‌دارد حتي در بدترين روزهايي كه يك انسان تجربه كند وا دارد صحنه نمايش را ترك نكند.  او درباره تعهد كاري و نظم بازيگر در گفت‌وگويي عنوان كرده؛ «سياه بايد اول از همه تعهد و تعصب داشته باشه، با خدا باشه، خيلي وقت‌شناس باشه. اسدالله قاسمي، همه اينها را داشت. ليچار نمي‌گفت. مهدي مسري هم همه اينها را داشت. مهدي تندوتيز كار نمي‌كرد، حاضرجوابي و نوآوري داشت. سياه بايد سر وقت بياد، تشخيص‌دهنده همه باشد. مثلا مهدي يا هر سياهي بياد، مجلس رو نگاه مي‌كنه كه از چه صنفي است، بايد تشخصي بده بالاي شهر يا پايين شهر، چه نمايشي بگذاريم. شناخت‌شون بايد خوب باشه چون سياه است كه با مردم طرف است و با آنها زندگي مي‌كند.» «در شروع كارم الگويي نداشتم. از كسي هم برداشت نكردم. كار هيچ‌كدام از سياه‌هاي ديگر را هم نكردم چون من نديدم يا خيلي كم ديدم. من نمي‌تونستم برم تو عروسي‌ها هر شب نمايش ببينم. البته اگر مي‌ديدم بهتر بود ولي نمي‌توانستم ببينم. يه مرتبه من يادمه بچه بودم يه برنامه از تئاتر «شاهين» مال مهدي (مسري) را ديدم. دوست داشتم ببينم با بدبختي رفتم. پول هم نداشتم، پياده رفتم. ديگه هم تو اون سالن نرفتم. ديگه خودم گرفتار شده بودم. نعمت‌الله گرجي هم سياه موفقي بود او در تئاتر ايران بازي مي‌كرد كه در ميدان قزوين بود و به من خيلي نزديك بود مرتب مي‌رفتم و نمايش‌هاي او را مي‌ديدم، بازي‌هايش را خيلي دوست داشتم و از او بسيار آموختم.» سعدي افشار نوروز سال ۹۲ به دليل عفونت ريه در بيمارستان بستري و بعد از ترخيص چند روزه بار ديگر به بيمارستان «سينا» منتقل شد و درنهايت  ۳۰ فروردين ماه از دنيا رفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون