شايد يكي از مهمترين و تاثيرگذارترين كارهاي شيخ طوسي را بتوان تاسيس حوزه نجف دانست. جايي كه اعتدال ميان عقل و نقل كه پيشترها براي تلطيف فضاي سياسي جامعه يا حفظ حداقل جايگاه شيعه در جهان اسلام از سوي كساني چون شيخ مفيد و شريف مرتضي صورت ميگرفت، در نزد شاگرد خلف ايشان شيخ طوسي به اوج خود رسيد. البته شيخ طوسي تربيتشده مكتب كلامي عقلگراي بغداد بود كه با شيخ مفيد پا گرفته بود و بعد از مفيد و مرتضي در مسند زعامت فكري شيعه نشست و حتي خليفه عباسي وقت برترين كرسي تدريس كلام را نيز به وي سپرد. اما بعد از فتنه بغداد كه در اثر حمله سلجوقيان شكل گرفت، مجبور به ترك اين كلانشهر و هجرت به نجف شد كه از قضا اين هجرت اجباري بركاتي براي شيعه داشت و باعث نضج گرفتن حوزه نجف شد كه مبنايش عدم افراط و تفريط بود؛ چه در عقل و چه در نقل.
نقش شيخ در توسعه كلام شيعه
نقش شيخ طوسي در توسعه كلامي شيعه بسيار مهم است زيرا فعاليتهاي مفيد و مرتضي، رونقي به بازار فكري شيعيان آن هم در بغداد بخشيده بود و تشيع، اين قدرت را يافته بود كه به عنوان يك مكتب فكري جديد در برابر رقباي ديگر قد علم كند و شيخ طوسي اين موضوع را خوب فهميده بود و بحث استقلال فكري و مبنايي از مكتب سنّي براي وي حياتي بود. چراكه خود شيخ طوسي در فقه اين استقلال را قوت بخشيد و آن را با فرهنگ كلامي عقلگراي مفيد پيوند داد و روش او نوعي تحليل عقلي احاديث ائمه و استخراج تفريعات از آنها بود. در هر حال مشخص است كه در ميانه قرن پنجم هجري رقابت بين تفكر شيعه امامي و اهل سنت جديتر شده بود و اين شايد به خاطر فرصت تاريخياي بود كه آل بويه به تشيع بخشيده بود. هرچند كه نبايد تلاشهاي بيوقفه فكري شيخ مفيد در زير سايه تعليمات مكتب جعفري و رواداري و تسامح شريف مرتضي پس از او را فراموش كرد. چراكه بهراستي شيخ طوسي نيز رهروي راستين آن دو متفكر بزرگوار بود. در اين مرقومه تلاش بر اين است كه مختصرا با زندگي و برخي آراي شيخ طايفه آشنا شويم.
1- زندگي و حيات علمي شيخ طوسي
ابوجعفر محمد بن حسن طوسي ملقب به شيخالطايفه در رمضانالمبارك سال 385 هجري در شهر فرهنگخيز و دانشپرور طوس به دنيا آمد و تا حدود سال 408 هجري در آنجا تعليم ديد و انواع علوم ديني از فقه و اصول و حديث و كلام را تحصيل كرد. بعد از آن در همين سال به شهر بغداد با ابعاد فرهنگي و دانشي بسيار بزرگ و متنوع و فضاي علمي خلاق و باز مهاجرت كرد تا كسب فيض و دانش بزرگان كند و بر معلومات خود بيفزايد. شهري كه زير سايه شيخ مفيد (وفات: 413 ه.ق) و شاگردش سيد مرتضي علمالهدي (وفات: 436 ه.ق) مركز تعاليم عقلي و نقلي شيعيان بود و مجالس درس و مناظره داشتند و پويايي فكري شيعه را سبب شده بودند.
دوران طلايي كلام شيعه
از سوي ديگر، شيخ طوسي اهل علم و معرفت بود و اين خود لزوم سفر به ديگر مناطق جهان اسلام براي تكميل معرفت را ضروري ميساخت. اما مساله مهمتر حضور حكومت شيعيمسلك آلبويه در بغداد بود كه بعد از ورود احمد (يكي از سه برادر ديلماني يعني علي، حسن و احمد) به شهر بغداد در سال 334 و گرفتن مسند حكومت از دست خليفه سنّي وقت المستكفي بالله (خلافت: 336-334 ه.ق) كه به احمد لقب معزّالدوله اعطاء كرد، فضا براي تلطيف روابط اكثريت سني و اقليت شيعه فراهم شد؛ زيرا خود بوييان در بغداد مشروعيت سياسي خود را از خليفه سنّي داشتند و اكثر سربازان ترك آنها نيز سني بودند و بنابراين به اقتضاي حفظ قدرت هم كه شده فضاي تعاملي ايجاد شده بود و لذا از نظر آنان ساقط كردن خلافت عباسي در اين وقت معقول نبود. ولي به هرحال اين ملاحظات سياسي براي شيعيان بد هم نشد و باعث شد جامعه فكري آنان در بغداد اوج بگيرد و اين دوران در قرن چهارم، دوران طلايي كلام و عقايد شيعي بود.
زعيم فكري تشيع در بغداد
با اين تفاصيل، قطعا شيخ طوسي بعد از ورود به بغداد به مجلس درس شيخ مفيد راه يافته است. آري او پنج سال شاگردي مفيد را كرد و در اين دوران شرحي هم بر كتاب «المقنعه» مفيد با عنوان «تهذيب الاحكام» نوشت كه كاملا از فضاي فكري بغداد كه متاثر از مكتب كلامي مفيد بود بهره برده بود. بعد از مرگ مفيد در 413 ه.ق، شاگردش سيد مرتضي جانشين وي شد و بعد از مرگ مرتضي در 436ه.ق، شيخ طوسي زعيم فكري تشيع در بغداد شد.
رونق جلسات علمي سني و شيعه در عصر آل بويه
ناگفته نماند كه يكي از زيباييهاي علمي شهر بغداد همين جلسات تركيبي سني و شيعه بود كه خود شيخ طوسي نيز تركيبي از اساتيد شيعي و سني داشت و اگر از تسامحات مصلحتي بوييان نسبت به خلافت سني نيز بگذريم، شكاف عقيدتي مانع از تعامل و تبادل فكري نميشد اگرچه بازار تهمت و اهانت نيز به نوبه خود داغ بود. با اين حال اهل علم راستين كمتر به اين وجه قضيه توجه داشتند و بيشتر به دنبال كسب دانش و تحكيم اصول بودند.
تكميل اساسي مانيفست شيعه
البته قطعا اين تحكيم اصول از هر دو طرف، خط قرمزها و مرزهاي هر گروه را محكمتر و پررنگتر ميساخت و كسي را حاضر به عقبنشيني نميكرد، وانگهي باب گفتوگو را هم باز ميگذاشت و بايد ديد چرا بعدها آن عداوت و كينهها بر اين تعاملات دانشي شوريد و خط قرمز شيعه و سني بهخصوص بعد از استقلال فقهي و كلامي شيعه در قرن پنجم كه پاسخي محكم به تحقيرهاي برخي از دانشوران سني بود و تكميل اساسي مانيفست شيعه در قرن پنجم با سيد مرتضي و شيخ طوسي، بسيار پررنگتر شد و در قرون بعد به ستيز و دشنام كامل كشيد. در هر حال، شيخ طوسي از محضر اساتيد بنامي از شيعه و سني تعليم ديد كه نام برخي از آنها از اين قرار بود: ابن ابيالصلت اهوازي (وفات: 409 ه.ق)، حسين بن عبيدالله غضائري (وفات: 411 ه.ق)، محمد بن احمد بن ابيالفوارس (وفات: بعد از 411 ه.ق)، ابوحازم نيشابوري (وفات: 417 ه.ق)، ابن حاشر (وفات: 423 ه.ق)، ابن شاذان قمي (وفات: 420/425/460 ه.ق) و ابوطيب طبري قاضي (وفات: 450 ه.ق) . شيخ طوسي شاگردان بسياري نيز داشت و قريب به سيصد شاگرد تربيت كرد كه از جمله شاخصترين آنها ميتوان به ابوالفتح محمد بن علي كراجكي (وفات: 449 ه.ق) و نيز پسر خودش حسن بن محمد ملقب به مفيد ثاني (وفات: 515 ه.ق) نام برد.
2- ماجراي بدگويي حسودان عليه شيخ طوسي در نزد خليفه القائم بأمرالله (خلافت: 467-422 ه.ق).
قائم عباسي كه جانشين پدرش قادر شده بود مردي دانشدوست بود كه از بخت خوش او بعد از حمله طغرل به بغداد در حدود 437 ه.ق و آغاز برچيده شدن حكومت بوييان عراق، خلافت عباسي جان دوباره گرفت و اين خليفه دانشدوست كرسي كلام را در همان ايام به شيخ طوسي سپرد كه اكنون يكسال بود كه بعد از وفات مرتضي زعيم شيعيان شده بود. اين كرسي به هر كسي اعطاء نميشد و طبيعتا حسادت بسياري كسان را برانگيخت تا سرانجام به بدگويي عليه شيخ در نزد قائم منجر شد.
فتنه عليه شيخ طوسي
آنها به دعاي روز عاشورا و لعن صحابه در آن، در كتاب مصباح المتهجّد استناد كردند و خليفه او را با كتابش فرا خواند. شيخ طوسي در حضور خليفه اين اتهام را ردكرد و به او توضيح داد كه مقصود از اول و دوم تا چهارم در عبارت «اللهم خُصّ أنت اول ظالم ... ثم العن الثاني و الثالث و الرابع ...» به ترتيب، قابيل (اولين قاتل)، قيدار بن سالف قاتل ناقه صالح، قاتل يحيي نبي و ابنملجم مرادي بوده است. خليفه نيز به او اعتماد و اتهامزنندگان را تنبيه كرد. (منقول در كتاب: منابع اصلي رجال شيعه تاليف محمدكاظم رحمان ستايش، ص 183) . اين غائله هرچند در نوع خود و نسبت به شرايط آشفته آن زمان كه تقريبا ميانه قرن پنجم بود و آلبويه عراق در حال سقوط بود، طبيعي جلوه ميكرد، ليكن اين فضاي متخاصم به موازات فضاي سياسي شلوغ دوران افزوني مييافت و همان ستيزه و دشمني كه گفتيم در پس خطقرمزها و به نحو اصولي تحكيم يافته بود، اينك در شكل ناهنجاري اجتماعي برونريزي ميكرد.
برآمدن سلجوقيان، آتش كشيدن خانه شيخ طوسي و مهاجرت وي به نجف
به همين دليل شيخ طوسي در اين دوران ديگر در امان نبود و تا دوازده سال بعد كه اين زعامت را در بغداد عهدهدار بود و بغداد در دوران گذار از بوييان به سلجوقيان قرار داشت، اين شرايط ادامه يافت تا اينكه در 447 ه.ق قائم عباسي طغرل سلجوقي را تاييد كرد و برادرزاده او را به زني گرفت و بغداد در انقياد وي درآمد. طبيعتا اين شرايط غائلههايي عليه شيعيان و نيز شيخ طايفه آنها پديد آورد و بهخصوص آتش زدن محله كرخ بغداد كه شيعهنشين بود و گويا طوسي هم آنجا ساكن بود و نيز آتش زدن خانه او باعث شد كه به نجف بگريزد و تا آخر عمر در آنجا ساكن شود. دستكم نجف از اين غائلهها در امان بود و شيخ طوسي كلاسهاي درس خود را در حرم حضرت علي عليهالسلام برگزار ميكرد.
3-حوزه نجف
حوزه نجف چنانكه ديديم با غائله سلجوقي در بغداد كه منجر به هجرت شيخ طايفه به نجف شد پا گرفت و بعدا با غائله مغول در حدود سه قرن بعد از رونق افتاد و بعدها در قرون دوازده و سيزده هجري به بعد كه ايران مدتها قبل، از شر مغول راحت شده بود دوباره احيا شد. شايد تنها چهره شاخص اوليه حوزه نجف همين شيخ طوسي است كه با ابتكاراتي كه داشت بهخصوص در قالب ادبيات تطبيقي بهجا مانده از شيخ مفيد، توانست هويتي اساسي به تفكر شيعه ببخشد زيرا خروجي اين حوزه دستپخت نهايي خود طوسي بود كه ميراث مفيد و مرتضي را تكميل كرد و بدانها افزود. اگر كلام را بنا به يكي از تعاريف رايج آن، «علم العقايد» بناميم و با استناد به اينكه كلام شيعي را شيخ مفيد بنيان نهاد، شيخ طوسي توانست مباحث تركيبي از كلام و فقه پديد آورد كه به موجب آن بسياري فروعات فقهي نتيجه تفسيرهاي كلامي و در واقع تحليلهاي عقلي نقل گردند و همكاري عقل و نقل باعث ايجاد تفسيرهاي رنگارنگ و متنوع حتي عرفاني نيز ميشد و اين مجالي براي تغييرات بنيادين در كلام و فقه سنتي شيعه فراهم كرد كه البته از شجاعت فكري شيخ طوسي برميخاست و پيش از او فقهاي شيعي را ياراي چنين تغييري نبود و چه بسا پس از او نيز تا قرنها فقه و كلام شيعي تحت سيطره عقايد راسخ او بود كه بعدها مكتب كلامي حلّه توانست ابداعاتي جديد را به بار آورد.
بازسازي حوزه نجف
البته كه با ظهور مكتب كلامي حلّه و اصفهان بعد از حمله سهمگينانه مغول كه باعث تضعيف حوزه نجف شده بود، كلام شيعي در مسير نويني قرار گرفت كه از حلّه و سپس اصفهان عبور ميكرد و كساني چون مجلسي اول و دوم آن را در برگرفتند، ولي بعدا از نوادگان همين مجلسي بود كه كساني مثل وحيد بهبهاني (وفات: 1205 ه.ق) و نوادگان و شاگردانش از سيد بحرالعلوم تا ملا احمد نراقي و كاشفالغطاء توانستند دوباره حوزه نجف را بازسازي و تقويت نمايند. اما به هرحال اين روشن است كه كلام شيعي از زمان خود شيخ طايفه تا اخلاف شيعياش در قرون بعدي تغييرات شگرفي را دنبال كرده بود و بهخصوص كه بعد از سقوط مغولها يك دولت شيعي اينبار در ايران به شكلي قدرتمندانه شكل گرفته بود كه قطعا كلام شيعي را نيز از خود متاثر ساخته بود.
4- برخي آراي فقهي و كلامي شيخ طوسي
يكي از مهمترين مباحث فقهي و كلامي شيعه درباب خبر واحد (حامل راويان اندك) و خبر متواتر (حامل راويان كثير) بود كه ابتدا شيخ مفيد مطرح كرده بود و سيد مرتضي آن را تداوم بخشيده و در سازمان فكري شيعه رسمي ساخته بود، اما شيخ طوسي همچون شاگردي زرنگ كه به لوازم كار كلاس و درس استاد واقف است و ميدانيم كه از شريف مرتضي 12 دينار شهريه دريافت ميكرد، حواسش جمع بود و به اقتضاي زمانه خبر واحد را به علماي اماميه تخصيص زد و گفت اگر راويان آن از معتمدين شيعه باشند پذيرفته است، لذا دايره شمول روايات را گستردهتر ساخت و اين قطعا اقتضاي همان رواداري را داشت كه در شريف مرتضي نسبت به شيخ مفيد و در شيخ طوسي نسبت به مرتضي شريف بيشتر بود. يعني سلسله نخبگاني شيعه از مفيد به طوسي در حال رشد طولي بود و شاگرد نسبت به استاد پيشرفتي شگرف را خبر ميداد و اين همه در شخصيت طوسي به نحوي تكامل يافت كه تا دستكم يك قرن بعد كه دوران تقليد و ركود كلام و فقه بهخصوص در شيعه بود (دوران مقلّده) سطوت و سيطره او تمامي نداشت و كسي از علما و فقهاي شيعه جرات نقد و تغيير آرا و فتاوي او را نداشت. البته شرايط سياسي در اين ركود بيتاثير نبود و نيز به زعم محققان، شيخ طوسي وقتي به نجف مهاجرت كرد دستانش از شاگردانش خالي شده بود و آنها در آشفتهبازار بغداد باقي ماندند و شيخ طوسي بهتنهايي آثاري پديد آورد كه تا مدتها بتواند شيعه را در آن دشواري سياسي و اجتماعي دوران تغذيه فكري كند و فعلا كسي ديگر چيز جديدي نگويد و همين داشتهها استفاده شوند. از سوي ديگر، شايد تحتتاثير اين جريانات سياسي آشوبزا، فقه و كلام سنّي نيز نوعي ركود را پشت سر ميگذاشت و بغداد از پايگاه فكري شيعه خالي شده بود و بدترين نتيجه اين نوسانات منفي سياسي باعث عدم تضارب آراي شيعي و سنّي و ماندن هر دو گروه بر داشتههاي پيشين خود با مقدار زيادي از حقد و كينه نسبت به هم، و عدم ايجاد فضاي گفتوگو شده بود كه لاجرم به ركود تفكر منجر گشته بود زيرا همواره وجود دشمن و مخالف و منتقد، باعث شكوفايي طرف نقد و خصم خواهد بود.
اولين منتقد شيخ طوسي در علماي اماميه
درواقع، دوران بين قرن پنجم تا هفتم، دوران عسرت تفكر در جهان اسلام است و امر سياسي مانع تداوم شكوفايي صورتهاي مختلف فكر ديني و فلسفي در جهان اسلام و نوعي انحطاط و ركود سخت شد و لاجرم تعصّب و جمود در همه لايههاي فكري اين قلمرو بزرگ نفوذ كرد. اما در هر حال گويا اولين كسي كه در جايگاه منتقد شيخ طوسي قرار گرفت و به دوران مقلّده پايان داد، فردي به نام ابن ادريس حلّي (وفات: حدود 598 ه.ق) از شاگردان ابن شهرآشوب (وفات: 588 ه.ق) بود كه به مخالفت با برخي آراي طوسي پرداخت و از جمله به رسم ديرين گذشته، حجيت خبر واحد را به كل انكار كرد و عموما در استنباطات شرعي بر پايه عقل بسيار متبحر بود. البته اين مدل استنباطات قطعا در همان زمان شيخ مفيد و جواز اجتهاد از نص شكل گرفته بود و نيز گفته شد كه خود شيخ طوسي روش كلامي عقلي مفيد را در تفريع از اصول به كار برده و نوعي فقه مبتني بر تحليل عقلي را بنيان نهاده بود، اما بههرحال ابنادريس نسل جديدي از فقاهت را بعد از شيخ طوسي معرفي كرد كه البته فقهاي بعد از او چندان بدان اعتنا نكردند و به خاطر روش خاصش چندان نظر خوشي نسبت به او ابراز نداشتهاند بهخصوص از جهت نقد شيخ طوسي كه باز اين خود دال بر نوعي جمود در برخي جريانهاي شيعه بعد از شيخ طوسي بوده است. بنابراين حجيت خبر واحد كه برخلاف سنت فكري مفيد بود و هرچند شيخ طوسي بر اماميه تخصيص زد، اما در شيعه بعدي و حتي بعد از ابنادريس، به صورت جواز خبر واحد گسترش يافت و شايد همين توسعه بود كه به شكلگيري جريانهايي مثل مجلسي كمك كرد و آن گستردگي كه شيخ طوسي در لواي تحليل و تفريع عقلي به دنبالش بود، بعدها شكل مبسوطتري به خود گرفت و چه بسا باعث اضافه شدن احاديثي شاذّ در دايره لغات و تفكرات شيعي شد.
مساله فقه اجتهادي
نكته مهم ديگر در باب آراي شيخ طوسي، ايجاد پل بين دو جريان متخاصم نقلگرايي افراطي (حديثي) امثال كليني و شيخ صدوق و مكتب عقلي كلامي شيخ مفيد و سيد مرتضي است. زيرا شيخ طوسي به خلأهاي عميق شيعه در برابر رقيب سني پي برده بود كه مهمترين آن همين مساله فقه اجتهادي بود كه به منزله استنباط فروعات از اصول دين بود كه در قاموس فكري مفيد و مرتضي شكل گرفته بود اما تكميل نشده بود و شيخ طوسي استنباط فروع را بر پايه اجتهاد تكميل كرد و اصطلاحا اجتهاد مطلق را طرحريزي نمود كه بهواسطه آن در همه ابواب فقه استنباط شرعي ممكن باشد و اين را به بركت دو سرمايه مهم شيعه انجام داد؛ يكي احاديث رسيده از ائمه معصومين و ديگري قدرت تحليل عقل و اجتهاد بر نص كه ميراث مفيد بود. بهعبارتي، فقيه تا جايي كه ممكن باشد قادر است همه احكام شرعي را استنباط كند، كه البته عقلا هيچ فقيهي مادامالعمر نيست، لذا اين فقط يك امكان هست و هر فقيه تا جايي كه بتواند و قدرت تحليل داشته باشد قادر به استنباط فروعات خواهد بود و به همين دليل بسياري اجتهاد مطلق را ناممكن دانستهاند و برخي ديگر آن را ممكن ولي به قدر طاقت، اما در هر حال، واضح و مبرهن است كه منظور شيخ طوسي با توجه به نگاه اعتدالي وي به عقل و نقل اين بوده كه توانايي استنباط عقلي احكام شرعي وجود دارد و اين بيشتر ناظر به قدرت عقل است كه با نقل نيز سازگاري دارد، اما قطعا به معناي ولع فقيه در برابر احكام نيست، بلكه خود فقه ورع دارد از اينكه ادعايي بيش از آنچه ممكن است نمايد، لذا فقيه نه غيبگو است نه بيش از توان امكاناتش اعم از متن و نص و قدرت عقل، چيزي بيشتر در اختيار دارد، جز اينكه ورع و تقوا بر او غالب باشد تا با بيشترين ادّله ممكن و منابع و مدارك كافي ادعاي حكمي بكند. چنين چيزي قطعا در مكتب فكري و تربيتي مفيد و مرتضي و طوسي بوده است و قطعا بيش از آن را اراده نكردهاند و گشودگي شيخ طوسي در تفقه احكام نيز به معناي سيادت فقيه نبوده بلكه بيشتر، قدرت عقل و سازگارياش با نقل را آشكار ميساخته است و اين اولا در فرهنگ تربيتي امام جعفر صادق عليهالسلام متجلي بوده است.
معرفي استقلال فقه اماميه
بنابراين، شيخ طوسي استفاده از امكانات عقل در بستر نقل را رونق بخشيد و اين را از مقتضيات زمان خود ميپنداشت و تكيه بر نص تنها و عدم دستبرد در دلالتهاي آنها را حاكي از ركود فكري شيعه ميدانست كه خودبهخود به نوعي عقبماندگي در برابر رقيب سني منجر ميشد ولي خود شيخ اين نقيصه را جبران كرد و كتبي همچون المبسوط في فقه الاماميه را تاليف نمود تا استقلال فقه اماميه را بهطور رسمي به رقبا معرفي نمايد. او همچنين از بسياري احاديث سني نيز در كتب خود بهره برد و گويا اين رويه بعدا باعث انحرافاتي در محتواي كلام و فقه شيعي و ورود برخي احاديث نابجا در آن شد كه باز قطعا مدنظر شيخ طوسي همان اراده بر تعقل و تعمق و رواداري و بهرهبرداري از بيشترين امكانات جهان اسلام بوده، چنانكه سيد مرتضي نيز از معتزله بسيار تاثير گرفته بود و هدف نهايي هر دوي اينها همچون مفيد نضج و بسط كلام و فقه و تفكر شيعي و استقلال وجودي و معنوي آن بود.
شيخ طوسي تربيتشده مكتب كلامي عقلگراي بغداد بود كه با شيخ مفيد پا گرفته بود و بعد از مفيد و مرتضي در مسند زعامت فكري شيعه نشست و حتي خليفه عباسي وقت برترين كرسي تدريس كلام را نيز به وي سپرد اما بعد از فتنه بغداد كه در اثر حمله سلجوقيان شكل گرفت، مجبور به ترك اين كلانشهر و هجرت به نجف شد كه از قضا اين هجرت اجباري بركاتي براي شيعه داشت و باعث نضج گرفتن حوزه نجف شد كه مبنايش عدم افراط و تفريط بود؛ چه در عقل و چه در نقل
نقش شيخ طوسي در توسعه كلامي شيعه بسيار مهم است زيرا فعاليتهاي مفيد و مرتضي رونقي به بازار فكري شيعيان آنهم در بغداد بخشيده بود و تشيع، اين قدرت را يافته بود كه به عنوان يك مكتب فكري جديد در برابر رقباي ديگر قد علم كند و شيخ طوسي اين موضوع را خوب فهميده بود و بحث استقلال فكري و مبنايي از مكتب سني براي وي حياتي بود. چراكه خود شيخ طوسي در فقه اين استقلال را قوت بخشيد و آن را با فرهنگ كلامي عقلگراي مفيد پيوند داد و روش او نوعي تحليل عقلي احاديث ائمه و استخراج تفريعات از آنها بود
با اين تفاصيل، قطعا شيخ طوسي بعد از ورود به بغداد به مجلس درس شيخ مفيد راه يافته است. آري او پنج سال شاگردي مفيد را كرد و در اين دوران شرحي هم بر كتاب «المقنعه» مفيد با عنوان «تهذيب الاحكام» نوشت كه كاملا از فضاي فكري بغداد كه متاثر از مكتب كلامي مفيد بود بهره برده بود. بعد از مرگ مفيد در 413 ه.ق، شاگردش سيد مرتضي جانشين وي شد و بعد از مرگ مرتضي در 436ه.ق، شيخ طوسي زعيم فكري تشيع در بغداد شد
وقتي در 447 ه.ق (قائم عباسي خليفه وقت) طغرل سلجوقي را تاييد كرد، برادرزاده او را به زني گرفت و بغداد در انقياد وي درآمد. طبيعتا اين شرايط غائلههايي عليه شيعيان و نيز شيخ طايفه آنها پديد آورد و بهخصوص آتش زدن محله كرخ بغداد كه شيعهنشين بود و گويا طوسي هم آنجا ساكن بود و نيز آتش زدن خانه او باعث شد كه به نجف بگريزد و تا آخر عمر در آنجا ساكن شود. دستكم نجف از اين غائلهها در امان بود و شيخ طوسي كلاسهاي درس خود را در حرم حضرت علي عليهالسلام برگزار ميكرد