رنگين كنيد شيشه كه تعزير ميكنند!
فريدون مجلسي
يكي، دو روز پيش ندانسته به اتهام ارتكاب جرم «نقض قوانين و مقررات كشور (كشف حجاب)» در اتومبيل به رانندگي خودم «در محيط عمومي» يعني در بزرگراه چمران، متهم و مجرم شناخته شدم و پيامك اخطاري از محتسبِ هميشه در صحنه همراه با تهديدي كه در صورت تكرار جرم توقيف ميكنيم، دريافت كردم. اين مجرميت همزمان شد با دريافت كليپي رسمي كه نشان ميداده به خانه مالك يك بيام دبليو مراجعه و ماشين او را به همين جرم با قفل چرخ «از كار افتاده» كرده بودند. در واقع وقوع جرم منتسب به من مربوط به ساعتي بود كه بنده و همسرم با چند دوست قديمي مهمان بوديم و در مسير بازگشت، با زوج ديگري از همدورهايهاي شصت سال پيش دانشگاه عازم خانه بوديم. جمع سنين ما به 320 سال خورشيدي ميرسيد كه نميتوانست محيط تحريككنندهاي فراهم كند. لابد «محتاط» هم بوديم. اما مانع از آن نشد فردايش چنان پيامكي از محتسب دريافت كنيم كه آشفته بخوابيد كه ما بيداريم.
با اينكه زياد اهل شعر نيستم، اما همان اندكش مرا به تفالي از لسانالغيب واداشت. عجبا كه پاسخ حافظ شادروان را، با قدري احساس همدردي، چنين به ياد آوردم:
داني كه چنگ و عود چه تقرير ميكنند؟ / پنهان خوريد باده كه تعزير ميكنند!
ناموس عشق و رونق عشاق ميبرند / عيب جوان و سرزنش پير ميكنند
با قدري تعبير و تفسير با خانم به اين نتيجه رسيديم كه حافظ با تجربياتي كه داشته ميفرمايد اگر ما هم قدري پنهانكاري كرده بوديم، مجرم نميشديم. خانم گفتند اگر ايشان در نوع نوشيدني خود مشكلي داشت، ميتوانست با پنهانخوري رفع و رجوع كند. تكليف ما و احتمال تكرار جرم چيست؟ ناگهان با الهامي شاعرانه و حافظانه عرض كردم راستش اگر جرم ما نوشيدني نيست، پوشيدني كه هست، خوب پنهانش كنيد! گفت چه جوري؟ عرض كردم خب معلوم است: رنگين كنيد شيشه كه تعزير ميكنند! با اينكه درباره مفهوم بردن فلهاي و نجومي ناموس عشق و رونق عشاق فكرمان به جايي قد نداد، اما معني «عيب جوان» و خصوصا «سرزنش پير» قدري دستگيرمان شد. باري، به توصيه حافظ قدري در گوگل جستوجو كرديم و نشاني يكي، دو استاد شيشه رنگينكن را يافتيم و فكر كرديم مساله حل است. حل بود، اما نه به اين سادگي. در مقابل دكه استاد رنگينگر صفي برپا بود و جاي پارك نبود! ما شنيده بوديم كه تاريخچه صف كشيدن براي انجام كارها به شركت واحد برميگردد كه قبلا مسافران كپه ميشدند و هجوم ميآوردند، سپس به آنها آموختند كه صف بكشيد! قبلا در مدرسه هم صف بود، اما صف اتوبوس و صف سينما و صف نان را ملهم از شركت واحد ميدانستيم، اما صف استاد رنگينگر ما را به زمانهاي دورتر برد. خبر شديم كه در زمان سعدي استاد ادب نيز صف كشيدن باب بوده است. در آنجا كه در حكايت دانشمند در بوستان ميفرمايد:
فقيهي كهن جامه تنگدست / در ايوان قاضي «به صف» برنشست
نگه كرد قاضي بر او تيز تيز / معرف گرفت آستينش كه خيز!
نداني كه برتر مقام تو نيست؟ / فروتر نشين، يا برو، يا بايست
نه هر كس سزاوار باشد به صدر / كرامت به جاه است و منزل به قدر
از قرار در عصر سعدي دعوا هم زياد بوده و دادخواهان در ايوان قاضي صف ميكشيدهاند و در اين ميان عالمي ژندهپوش از دادخواهان كه گويا بياجازه در صف نشسته بود موجب خشم قاضي و اخم و نگاه تيز تيز او ميشود. مباشر يا رييس دفتر كه معرف ناميده ميشد، مطابق معمول با افزودن خودشيريني، آستين عالم را ميگيرد و فرياد كه برخيز! فكر نكن كه همچين مقام برتري داري! برو اون ته بنشين يا اصلا بساطت را جمع كن و برو يا به جاي نشستن بايست! خيالت نرسد كه هر كس سزاوار نشستن در بالادست (لابد نزديك به حريم قاضي) باشد. كرامت انسان به جاه و جلال و جايگاهش به منزلت و قدر يعني اندازه قدرت و ثروت و موقعيت او بستگي دارد. سپس معرف باشي به عالم اندرز ميدهد كه:
به عزت هر آن كاو فروتر نشست / به خواري نيفتد ز بالا به پست
به جاي بزرگان دليري مكن / چو سر پنجهات نيست شيري مكن
كه بعله، اگر خودت حد خودت را بداني و چاكرانه بروي آن ته بنشيني، ديگر تو را از آن پايينتر كه نمياندازند. (اين تكه را ما خودمان با الهام از حضرت سعدي مرتكب شديم). غرض اينكه اولا با همه احترامات با جايگاه منيع حضرات، جمع كردن قاضي و قانونگذار و محتسب و مجري احكام، گويا عدالت نيست! و ثانيا در شأن يك ساختار مقتدر نيست كه مرتكب «مجازات جمعي» شود! چند روز پيش يك افسر بازنشسته پليس كه به اعتبار آن پيشينه نگهبان بانك شده بود، مرتكب فاجعه قتل يكي از مقامات شد. آيا اداره پليس را پلمب ميكنيد؟ آن معاون قوه قضاييه مرتكب بيشترين جرايم مالي و زنداني شد. آيا قوه قضاييه را پلمب ميكنيد؟ در مترو كنار ورودي دختران را وادار به روسري ميكنند. قبول، اما پس از عبور از آن در، آن را بازگشايي ميكند، آيا مترو را پلمب ميكنيد؟ در اين همه رستوران مشترياني روسريشان كنار ميرود، آيا رستورانچي بايد با آنها گلاويز شود تا پلمب نشود؟ آن وقت مشتري را از دست ميدهد. سينما و تئاتر و بازار و مركز خريد و پيادهرو و ورزشگاه و همه جا را ميخواهيد پلمب كنيد؟ شيشه اتومبيل را ميتوان دودي كرد، بعضي كارها را ميتوان پنهاني يا در پس دود انجام داد، اما همه چيز را كه نميتوان دودي كرد.