محسن ميردامادي در گفتوگوي اختصاصي با «اعتماد» از بايدها و نبايدهاي انتخابات 1402 ميگويد
انتخابات آزاد، پتانسيل اعتراضي جامعه را كاهش ميدهد
مهدي بيك اوغلي| بحث «حضور» يا «عدم حضور» در انتخابات، «تحريم» يا «تاييد» مشاركت و ساير دوگانههايي از اين دست، سالهاست كه در فضاي عمومي كشور طرفداران و مخالفاني دارد. گروهي معتقدند با توجه به ردصلاحيتهاي گسترده و اينكه فرد يا جريان منتخب در انتخابات قادر نيست به وعدههايش جامه عمل بپوشاند، بنابراين مشاركت مردم در انتخابات دستاورد دندانگيري به همراه نخواهد داشت. اين دسته از فعالان سياسي دوران اصلاحات را به عنوان نماد برجسته يك چنين دوراني دانسته و مبتني بر رخدادهاي آن دوران اساس تاثيرگذاري انتخابات را زير سوال ميبرند. در برابر اين دسته از مخالفان حضور در انتخابات اما گروه ديگري هم هستند كه معتقدند بخشي از مهمترين دستاوردهاي مدني ايرانيان در زمان شكلگيري همين حاكميتهاي دوگانه در زمان پيروزي دولتهاي اصلاحطلب و ميانهرو شكل گرفته است. دستاوردهايي چون شكلگيري بهار مطبوعات، توسعه تشكلهاي مدني، بهبود مناسبات ارتباطي با جهان، تك نرخ شدن ارز، طرح ايده گفتوگوي تمدنها و... (در دولت اصلاحات) بخشي از دستاوردهايي است كه برآمده از راي مردم و مشاركت بالاي آنها در انتخابات است. در روزهايي كه به دليل رخدادهاي اعتراضي پاييز 1401 موضوع مشاركت بالاي مردم در انتخابات 1402 و 1404 به يك خواسته جدي حاكميت بدل شده، سراغ محسن ميردامادي فعال سياسي اصلاحطلب رفتيم تا درباره دورنماي پيش روي انتخابات 1402 گفتوگو كنيم. ميردامادي با اشاره به اينكه انتخابات مشاركتي ملزوماتي دارد كه در حال حاضر نشانهاي از تحقق اين ملزومات مشاهده نميشود در خصوص مشاركت يا عدم مشاركت اصلاحطلبان در انتخابات پيش رو ميگويد: «اگر زماني مجلس فاقد اختيارات ذاتي خود شد به جاي يك نهاد كنترلكننده و بازدارنده فساد عملا تبديل ميشود به مركز توزيع رانت و كارهايي از اين قبيل. دل بستن به چنين مجلسي عدول از اصول يك جريان اصيل سياسي است، صرفنظر از اينكه رقيب چه ميكند.»
موضوع انتخابات سال 1402 به يك بحث جدي در فضاي عمومي كشور بدل شده است. انتخابات سالم، با مشاركت بالا و نهايتا رقابتي بودن انتخابات بارها از سوي مقامات ارشد كشور مورد تاكيد قرار گرفته است. بدون ترديد انتخاباتي كه هم سالم باشد و هم رقابتي و با مشاركت بالا به بسترهايي نياز دارد. از نظر شما مهمترين بسترها براي برگزاري يك چنين انتخاباتي چيست؟
انتخابات با مشاركت بالا و رقابتي، پيشنيازها و لوازمي دارد كه بدون تحقق آنها، انتخابات پرشور نخواهد شد. با توصيه و دعوت و من تكليف و امثال آن، شور انتخاباتي ايجاد نميشود. مهمترين پيشنيازها، باور مردم به تاثيرگذاري انتخابات در سرنوشت كشور و زندگي آنهاست. در حال حاضر چنين باوري در مردم وجود ندارد و طبعا با سخنراني هم اين باور به وجود نميآيد. اين عدم باور در طول سالها و دههها در مردم ايجاد شده است. مردم در گذشته بارها به اميد تغيير وضعيت و بهبود شرايط زندگيشان در انتخابات شركت كردند، اما انتظاراتشان برآورده نشد. لذا امروز به اين نقطه رسيدهاند كه ديگر اميدي به حل مشكلاتشان از طريق صندوق راي ندارند.
اما چرا يك چنين باوري در مردم ايجاد شده است؟
در گذشته مهمترين مشكل انتخابات، نظارت استصوابي يا اگر درستتر بخواهم بگويم دخالت استصوابي بود؛ اما مشكلي كه امروز باعث رويگرداني مردم از صندوقهاي راي شده، مشكل بيخاصيت شدن ساختارهاي برآمده از انتخابات است. امروز شما درباره انتخابات مجلس 1402 از من سوال ميكنيد، اما بايد بگويم، مشكل انتخابات، فراتر از انتخابات مجلس است. اگر نظرسنجي مستقلي صورت بگيرد و از مردم سوال شود، چقدر باور دارند كه از طريق انتخابات بتوانند وضعيت زندگي خود را تغيير دهند، تعداد اندكي به اثرگذاري انتخابات باور دارند.
اما نگفتيد چرا يك چنين وضعيتي ايجاد شده و افكار عمومي باور خود را به اثرگذاري مجلس از دست داده است. مگر غير از اين است كه بر اساس ديدگاه بنيانگذار جمهوري اسلامي مجلس ميبايست در راس امور قرار بگيرد؟
اين شرايط ناشي از آن است كه به گونههاي مختلف، اختيارات مجلس سلب شده و در تصميمگيريهاي مهم، عملا مجلس، ديگر نقشي ندارد. بخشي از اين اختيارات توسط شوراي نگهبان سلب شده، بخشي از آن توسط مجمع تشخيص، بخشي را شوراي انقلاب فرهنگي، شوراي عالي فضاي مجازي، شوراي عالي امنيت ملي و نهايتا هم اجلاس سران قوا اين ظرفيتها را سلب كرده است. اين در حالي است كه بر اساس قانون، وظيفه قانونگذاري انحصارا بر عهده مجلس است. اخيرا هم در جريان پلمب مراكز صنفي كه در آنها حجاب مورد نظر حكومت رعايت نميشود، ميبينيم كه بدون مصوبهاي از مجلس اين مراكز پلمب ميشوند. در حالي كه هر نوع برخوردي در اين زمينه نيازمند تصويب قانون توسط مجلس است. برخوردهاي مرتبط با حجاب از جديدترين اقداماتي است كه بدون اخذ نظر مجلس انجام ميگيرد. طبيعي است كه اين مجلس با اين ميزان نقشآفريني، رغبتي در مردم براي آمدن در انتخابات ايجاد نكند. از سوي ديگر نحوه برخورد حكومت با مسائل اجتماعي مانند رخدادهاي اعتراضي پس از فوت مهسا اميني هم مزيد بر علت است كه رغبت مردم را براي مشاركت در آوردگاههاي سياسي و حاكميتي كاهش ميدهد. در واقع مردم ميبينند، مجلسي كه قرار بوده در راس امور باشد و تنها نهاد قانونگذاري در كشور باشد، نه در راس امور است و نه، تنها نهاد قانونگذاري رسمي كشور است. بسياري از نهادها هستند كه بدون داشتن جايگاه قانوني، نقشه راه كشور را ترسيم ميكنند. طبيعي است مردم رغبتي براي حضور در يك چنين انتخاباتي نداشته باشند. من حتي فكر ميكنم نامزدهاي قابل، متخصص و شايسته هم براي حضور در يك چنين مجلسي به ميدان نخواهند آمد.
مردم چه زماني راضي به حضور در انتخابات خواهند شد. به هر حال عدم مشاركت در انتخابات به كشور و مردم آسيب ميزند؟
تا زماني كه در مردم اين باور ايجاد نشود كه حضورشان در انتخابات در سرنوشت آنها و آينده كشور اثرگذار خواهد بود، نميتوان توقع داشت كه در انتخابات حضور پيدا كرده و انتخاباتي با مشاركت بالا شكل دهند. حتي اگر انتخابات آزادي هم شكل بگيرد، يعني زمينه حضور افراد مختلف فراهم شده و نظارت استصوابي به حداقل برسد، باز هم به دليل عدم باور مردم به اثرگذاري ساختارهاي برآمده از انتخابات، اين آوردگاهها، رقابتي، مشاركتي و پرشور نخواهند شد. براي مشاركت بيشتر مردم در انتخابات، بايد اقدامات و اعمالي در دستور كار قرار بگيرد كه مردم احساس كنند انتخابات و ساختارهاي برآمده از راي مردم در تغيير سرنوشت آنها تاثيرگذار هستند. بايد مجلس در راس امور قرار بگيرد و هيچ نهاد و جرياني نتواند در كار مجلس دخالت كند .
در صورتي كه اين گزارههاي مورد اشاره محقق شوند، شاهد افزايش مشاركتها خواهيم بود؟
عينيت پيدا كردن اين تغييرات، حتي اگر ارادهاي در حاكميت براي تحقق آن وجود داشته باشد، (كه در حال حاضر يك چنين ارادهاي مشاهده نميشود) زمانبر خواهد بود؛ اينطور نيست كه ظرف چند ماه اين كار انجام شود. آنچه حاكميت در خصوص انتخابات ميپسندد آن است كه خروجي انتخابات همان چيزي باشد كه تا به امروز حاصل شده، اما در عين حال مردم هم در صحنه انتخابات حاضر شوند! اين يك انتظار غيرمنطقي است و نميتوان انتظار داشت كه مردم آن را قبول كنند. البته سوال شما درباره مجلس است، تمام اين گزارهها را در خصوص انتخابات رياستجمهوري و اساسا تمام آوردگاههاي انتخاباتي ديگر هم ميتوان دنبال كرد.
بسياري از تحليلگران معتقدند اساسا بخش مهمي از ريشه اعتراضات پاييز سال ۱۴۰۱ ناشي از انسداد كنشگريها در عرصههاي سياسي (انتخابات)، ارتباطي (محدودسازي فضاي مجازي و اينترنت) فرهنگي (برخورد با اهالي فرهنگ و هنر و ممنوعالكاريها و...) بوده است. لطفا بفرماييد چقدر مهم است كه در انتخابات سال۱۴۰۲ زمينه كنشگري عمومي فراهم شود؟ به عبارت روشنتر، اگر زمينه كنشگري سياسي فراهم نشود آيا باز هم احتمال بروز اعتراضات عمومي وجود دارد؟
اعتراضات سال 1401 نتيجه انباشت نارضايتيها در مردم بود. اين نارضايتيها اكثريت قريب به اتفاق مردم را در بر ميگرفت. البته در بسياري از كشورها ممكن است نارضايتي از وضع مديريت و حاكميت كشور وجود داشته باشد، اما در كشورهاي توسعهيافته ساز و كارهايي در نظر گرفته ميشود تا از طريق آن بتوان كاري كرد كه پتانسيل اعتراضي، دچار انباشتگي و بدل به يك انفجار اجتماعي نشود. انتخابات آزاد يكي از سازوكارهايي است كه اين توانايي را دارد كه پتانسيل اعتراضي جامعه را كاهش دهد. در واقع مردم نارضايتي خود نسبت به دولت يا بخشهايي از حاكميت را از طريق انتخابات نشان ميدهند. دولتي را كنار ميزنند، دولت جديدي را روي كار ميآورند و از طريق جابهجايي اصحاب قدرت، بخشي از انرژي اعتراضي را هم تخليه ميكنند. علاوه بر انتخابات، بهرهمندي از رسانههاي آزاد، اعتراضات پذيرفته شده خياباني، اعتصابات قانونمند و نهادهاي مدني و... ساز و كارهايي هستند كه كشورهاي توسعهيافته از طريق آن نارضايتيها را مهار كرده و مانع تبديل آن به اعتراضات غير قابل مهار و جدي ميشوند. البته در بين اين ساز و كارها انتخابات آزاد و رسانه آزاد مهمترين آنها هستند كه روي ساير موضوعات هم تاثير ميگذارند. مشكل ما در ايران اين است كه تقريبا هيچكدام از اين گزارهها را به كار نگرفتهايم. نتيجه فقدان اين ساز و كارهاي كاهنده اعتراضات عمومي، انباشت نارضايتيها و بروز انفجاري آن در بزنگاههاي مختلف و بدل آن به اعتراضات خياباني است. آخرين نمونه از اين نارضايتيهاي عمومي، اعتراضات تابستان و پاييز 1401 است كه البته ريشههاي آن به هيچوجه از بين نرفته است و در مقاطع زماني ديگر ممكن است خود را نمايان كند.
اما چگونه ميتوان اين فضاي منفي پيرامون انتخابات را از ميان برد؟
حكومت بهطور مختلف گروههاي مرجع و اقشار مختلف جامعه را زخمي كرده و ميكند و به اين نارضايتيها دامن ميزند. امروز در جامعه ايران بخشهاي قابل توجهي از گروههايي همچون زنان، هنرمندان، اصحاب رسانه، روشنفكران، دانشگاهيان، دانشجويان، معلمان و اخيرا دانشآموزان، صاحبان مشاغل اينترنتي، گروههاي قومي و مذهبي و... از رفتارهاي سيستم گلايهمند و ناراضي هستند. اين چرخه به گونهاي استمرار دارد كه به نظر ميرسد برخي افراد و جريانات در حاكميت اصرار دارند كه بر حجم اعتراضات بيفزايند و ناراضيتراشي كنند. اين گروههاي نامبرده اكثر از گروههاي مرجع جامعه بوده و در حضور يا عدم حضور مردم در پاي صندوقهاي راي اثرگذار هستند. وقتي وضعيت اين گروههاي مرجع اينگونه باشد، ميتوان پيشبيني كرد كه سرنوشت انتخابات 1402 چگونه خواهد بود.
دوگانه تحريم انتخابات يا مشاركت بالا در انتخابات، طي سالهاي اخير بارها در آوردگاههاي انتخاباتي مطرح شده و گروههاي ميانهرو و اصلاحطلب را درگير خود ساخته است. درباره اين دوگانه توضيح ميدهيد. اينكه آيا اساسا اصلاحات از تحريم انتخابات، ارزش افزودهاي كسب كرده است و آيا اصلاحطلبان در آينده ممكن است دوباره از تحريم انتخابات دفاع كنند؟
شما سوال كردهايد آيا اصلاحات از تحريم انتخابات، ارزش افزودهاي كسب كرده كه در ادامه نظرم را بيان ميكنم. اما در نقطه مقابل ميتوان اين پرسش را طرح كرد كه كساني كه در انتخابات سالهاي اخير شركت كردهاند، چه ارزش افزودهاي كسب كردهاند؟ به جز بدبيني بيشتر مردم به آنها؟ بايد توجه كنيم كه مهمترين سرمايه گروهها و احزاب سياسي، سرمايه اجتماعي آنهاست. بايد تلاش شود اين سرمايه حفظ و ارتقا پيدا كند. هر حزب يا جريان سياسي براي اداره كشور ايدهها و برنامههايي دارد. در واقع احزاب بنا دارند در جهت منافع ملي و افزايش رضايتمندي مردم برنامههايي ارايه كرده و در صورت حضور در قدرت اهداف مورد نظر را محقق كنند. وقتي اصلاحطلبان به وضوح ميبينند با شركت در انتخابات هيچكدام از برنامههايشان را نميتوانند محقق كنند، اگر وعدهاي دادند يا قول و قرارهايي با مردم گذاشتند، نميتوانند آنها را محقق كنند و... تنها خروجي حضورشان در انتخابات، كاهش سرمايه اجتماعي آنها خواهد بود. اين موضوع زماني بحرانيتر ميشود كه مردم هم به اين نتيجه برسند كه با برگزاري يك چنين انتخاباتي گرهي از مشكلات آنها باز نميشود و انتظارات آنها برآورده نميشود. در واقع گزينه عدم شركت در انتخابات گزينه مطلوبي براي يك حزب سياسي نيست، اما در مواقعي تنها گزينه روي ميز است و عملا گزينه ديگري وجود ندارد. در واقع اصلاحطلبان در انتخاباتهاي اخير با يك چنين شرايطي مواجه بودهاند. بنابراين در پاسخ به اين سوال كه عدم شركت در انتخابات چه ارزش افزودهاي خواهد داشت بايد پرسيد كه شركت در انتخابات چه ارزش افزودهاي ميتواند داشته باشد؟
شخصا فكر ميكنم حضور مردم در انتخابات (حتي انتخاباتهاي حداقلي) دستاوردهاي قابل توجهي داشته است. حفاظت از گسترش فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي به عنوان يكي از مهمترين ابزارهاي توسعه مدني در دولت ميانهروي روحاني رخ داد. امروز اما جناح راست با طرح صيانت به دنبال محدودسازي اين فضاست. برجام دستاورد مهم ديگري است كه در دولت روحاني محقق شد. تشكيل شوراها، شكلگيري مطبوعات مستقل، توسعه نهادهاي مدني و... بخشي از دستاوردهايي است كه در اثر حضور مردم و فعالان سياسي در انتخابات حاصل شده است. اين دستاوردها به نظر شما ارزش ندارد؟
مثالهايي كه شما ميزنيد بيشتر يا همه مربوط به دولتها است. فعلا بحث ما در مورد انتخابات مجلس است. ولي آنچه مشترك در آنها است فرآيند تراشيده شدن اختيارات اين نهادها است كه بيش از دو دهه قبل شروع شد و هرچه جلوتر آمديم بيشتر شد. به نظر من دولت اول آقاي روحاني آخرين دولتي بود كه هنوز ميتوانست كارهايي انجام دهد كه برجام مهمترين آنها بود. ولي همين روحاني در دولت دوم خود ميگفت اگر بگذارند من همين امروز برجام را امضا ميكنم ولي نميتوانست. فضاي مجازي كه شما مثال ميزنيد امروز تحت سياستهاي شورايي است كه نه مجلس و نه دولت تسلطي بر آن ندارند. بنده حرفم اين است كه اگر توانستيم خودمان و مردم را قانع كنيم كه شركت در انتخابات در سرنوشت كشور و زندگي آنها تاثيرگذار است حتما بايد براي مشاركت بيشتر در انتخابات تلاش كنيم، ولي من چنين افقي نميبينم.
فكر نميكنيد كه رسيدن به يك چنين شرايطي خواسته قلبي طيفهاي اصولگرا و حاميان فكري آنهاست. جناح راست ايران به خوبي ميداند كه تنها راه پيروزي آنها از مسير عدم شركت در انتخابات و مشاركت پايين انتخابات ميگذرد. فكر نميكنيد اصلاحطلبان در واقع با تحريم انتخابات در زمين جناح راست بازي ميكنند؟
در رقابتهاي سياسي (نوعا) و در شرايط ما (بهخصوص) نظريه حاصل جمع صفر حاكم نيست. اينطور نيست كه اگر يك طرف چيزي به دست آورد رقيب او به همان اندازه چيزي از دست داده است. در رقابت سياسي در مواردي ممكن است هر دو طرف بازنده يا برنده باشند. اين بستگي دارد ما برنده بودن يا بازنده بودن را چطور تعريف كنيم. يك حزب يا جريان سياسي بايد براي خود اصولي داشته باشد و از آن تخطي نكند. اگر ما مجلسي داشته باشيم كه در راس امور باشد و مسلوبالاختيار نباشد بايد احزاب و جريانهاي سياسي براي حضور در آن مجلس تلاش كنند حتي اگر در اقليت قرار بگيرند يا در انتخابات شكست بخورند. ولي اگر زماني مجلس فاقد اختيارات ذاتي خود شد به جاي يك نهاد كنترلكننده و بازدارنده فساد عملا تبديل ميشود به مركز توزيع رانت و كارهايي از اين قبيل. دل بستن به چنين مجلسي عدول از اصول يك جريان اصيل سياسي است، صرفنظر از اينكه رقيب چه ميكند.
با اين توضيحات فكر ميكنيد نحوه كنشگري احزاب اصلاحطلب و ميانهرو در انتخابات به چه صورتي خواهد بود؟
اگر در تشكلهاي اصلاحطلبان بحثي در اين موضوع شده باشد از آن اطلاع ندارم. من طبعا سخنگوي اصلاحطلبان يا ديگران نيستم و نميتوانم از طرف آنها صحبت كنم، مطالبي هم كه عرض كردم ديدگاه شخصي خودم است.
انتخابات با مشارکت بالا و رقابتی، پیش نیازها و لوازمی دارد که بدون تحقق آنها، انتخابات پرشور نخواهد شد.
اگر نظرسنجی مستقلی صورت بگیرد و از مردم سوال شود، چقدر باور دارند که از طریق انتخابات بتوانند وضعیت زندگی خود را تغییر دهند؟
بخشی از اختیارات مجلس، توسط شورای نگهبان ، بخشی توسط مجمع تشخیص، بخشی را شورای انقلاب فرهنگی، شورای عالی فضای مجازی، شورای عالی امنیت ملی و نهایتا هم اجلاس سران قوا سلب شده است.
در جریان پلمب مراکز صنفی به دلیل بی حجابی بدون مصوبه مجلس این مراکز پلمب می شوند. در حالیکه هر نوع تصمیمی تصویب قانون توسط مجلس است.
برخورد حکومت با رخدادهای اعتراضی پس از فوت مهسا امینی باعث شد که رغبت مردم برای مشارکت در انتخابات کاهش یابد.
انتخابات آزاد یکی از سازو کارهایی است که می تواند پتانسیل اعتراضی جامعه را کاهش دهد.
وقتی اصلاح طلبان می بینند با شرکت در انتخابات هیچکدام از برنامه های شان محقق نمی شود و ...تنها خروجی حضورشان در انتخابات، کاهش سرمایه اجتماعی آنها خواهد بود.