• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5480 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت

نگاهي به فيلم تازه اكران شده هومن سيدي

فيلم جنگ جهاني سوم و خشم بي‌قدرتان!

لقمان مدائن

فيلم جنگ جهاني سوم فصل كاملي از روانشناسي جامعه دارد، آمده به ما بگويد چگونه مي‌شود كه پاك‌ترين، شريف‌ترين، سالم‌ترين و انسان‌ترين افراد تبديل به هيتلري دهشتناك شوند، مي‌خواهد بگويد قصه بالا گرفتن خشم توده‌ها از كجا آغاز مي‌شود، مردم بي‌آزار چگونه به خاطر تصميمي نابخردانه وارد مسيري بازگشت‌ناپذير مي‌شوند، چه كساني به خشونت دامن مي‌زنند، چگونه يك انفجار، پاره‌هاي تن مردم را كه دنيا دنيا عشق در دل‌شان نهفته بود تبديل به خاكستر مي‌كند و كساني كه مسبب آن انفجار بودند به جاي پاسخگويي با سوءاستفاده از قدرت، زير بار مسووليت نمي‌روند، مردم رنج‌ديده‌اي كه اصحاب قدرت نمي‌خواهند صداي‌شان را بشنوند و هر جور كه دل‌شان بخواهد با آنان برخورد مي‌كنند را همچون مردم ستمديده يهودي در اردوگاه‌هاي نازي نشان مي‌دهد، آنجا كه هيتلر قصه ما از پشت محفظه‌اي امن آنان را در يك‌قدمي مرگ به نظاره نشسته است. فيلم داراي فرياد است، به عمق درد مردم بي‌قدرت! آنجا كه شكيب مي‌گويد «كتك زدن من براتون راحت‌تر از گوش دادن به حرفامه».
از زناني مي‌گويد كه در مكاني به ظاهر زيبا اما در بدترين نقطه آن كه مانند تابوت مي‌ماند بايد زندگي كنند، زناني كه نه مي‌توانند حرف بزنند و نه مي‌توانند بشنوند.
فيلم دست روي خشونت متقابل مي‌گذارد، از سيستم عدليه‌اي كه نيست، از دادي كه اجازه فريادش صادر نمي‌شود مي‌گويد و مردم نااميدي كه هيچ دستگاهي صداي آنان را نمي‌شنود، وقتي آخرين بندهاي اميدشان نيز پاره شده و به يقين مي‌رسند كه همه در برابرشان ايستاده‌اند، آنگاه است كه از يكايك آنان هيتلري بي‌رحم پديد مي‌آيد كه جواب زور را با خشم خواهند داد و ما اين صحنه را كاملا در فيلم حس مي‌كنيم، آنگاه كه شكيب يقين مي‌كند قرباني چكمه‌هاي زور شده و كسي صدايش را نمي‌شنود، مي‌فهمد كه نمي‌تواند صدايش را به جايي برساند و عدالتي نيست تا بر دامنش پنجه اندازد، پس تبديل به هيتلري مي‌شود كه خودش نيز آن را نمي‌شناسد، از همه انتقام مي‌گيرد و در اين بين بي‌گناه و با گناه را با يك چوب مي‌زند.
اين فيلم به خوبي چگونگي تبديل يك انسان بي‌آزار به يك فرد خطرناك را نشان مي‌دهد، بر لزوم قطع نشدن اميد مردم از نهادهاي عدليه، نظارتي و حاكميتي تاكيد مي‌كند و به زيبايي نمايش مي‌دهد كه خشم توده‌ها از سنبه دستگاه‌هاي قدرت به مراتب قوي‌تر است و عيان مي‌سازد كه توده‌ها براي گذران زندگي خود ناچار مي‌شوند بازيچه دست قدرت شده و با دستان خودشان به دور خود سيم‌هاي خاردار بكشند. دقايق ابتدايي فيلم مناسب است، اطلاعاتي از كاراكتر لادن به مخاطب ارايه مي‌دهد و با بحران زندگي شكيب آشنا مي‌شويم. شكيب در ابتداي فيلم يك كارگر زحمتكش و يك انسان سالم است كه ارزش تلقي مي‌شود اما به مرور با ضربه عميق‌ روحي كه گريبانگيرش مي‌شود به ضد ارزش بدل مي‌گردد.
با فيلمنامه‌اي چكش‌كاري شده مواجهيم، كامل است و پر جزييات، عطف اول فيلم زماني است كه شكيب مي‌پذيرد لادن را به لوكيشن فيلمبرداري ببرد، از اينجا مسير قصه آغاز و وارد چالش مي‌شود.
اوج فيلم زماني است كه شكيب متوجه مي‌شود سعيد او را فريب داده و طي يك شبانه‌روز صحنه انفجار را از هرگونه آثار جنازه پاك كرده است پس همان‌جا فرياد زده و حقايق را براي همگان فاش مي‌سازد.
عطف دوم فيلم زماني است كه سعيد به شكيب مي‌گويد مسير قانوني راه به جايي نخواهد برد، چراكه طبق قرارداد دادگاه حرف تيم فيلمبرداري را قبول مي‌كند نه شكيب را، ضمن آنكه 63 نفر شهادت دادند كه او مي‌دانسته آن خانه منفجر خواهد شد و همانجا شكيب دشمن خودش را تمام آن گروه فيلمبرداري درنظر مي‌گيرد و سعي مي‌كند از آنان انتقام بگيرد. عنصر ارتباطي فيلم النگوي لادن است، دختري كه روزي در ازاي وجه نقد زمانش را با شكيب به اشتراك مي‌گذاشت حالا تنها دارايي‌اش يعني النگوي خود را به او مي‌دهد تا از بردگي آزاد شود اما همان النگو تبديل به تنها اثر به‌جا مانده از او مي‌گردد تا ثابت كند او فرار نكرده و در خانه كشته شده است.
ديالوگ‌پردازي‌هاي فيلم بسيار عالي است، هوشمندانه است، اطلاعات را افشا نمي‌كند، كوتاه است و داراي كشمكش، هم طنز است هم جدي و مهم‌تر از همه ضربان فيلم را حفظ مي‌كند. تعليق‌هاي فيلم بسيار كار شده است، مثل وقتي كه فكر مي‌كنيم حسن به راز شكيب در پناه دادن لادن پي مي‌برد، يا آنجا كه گمان مي‌كنيم تبهكارها لادن را از شكيب مي‌گيرند يا زماني كه حدس مي‌زنيم لادن به خاطر سوابقي كه ابتداي فيلم از او دريافتيم ممكن است زنده باشد كه هم ما را غافلگير مي‌كند هم قهرمان قصه يعني شكيب را. پيرنگ اصلي فيلم پيرامون شكيب و حضور پنهاني نامزدش لادن است كه پيرنگي قوي دارد و با جزييات فراوان كاشت، داشت و برداشت شخصيت‌هايش در حداقل سه سكانس و پلان رعايت شده، خرده پيرنگ‌هايش نيز مطلوب است، مثل ماجراي مالي سعيد، مثل زندگي حسن يا لادن، گذشته شكيب و اوضاع تبهكاراني كه لادن را مي‌خواستند.
قهرمان فيلم شكيب است، اوست كه تصميم مي‌گيرد بازي قدرتمندان را به‌هم بزند، زير بار زور نرود، از حق شرعي‌اش دفاع كند و با خودفكني از ترس‌هايش فاصله بگيرد تا به آرامش برسد.
ضد قهرمان حسن است، اوست كه در خلال فيلم سعي مي‌كند با ايجاد مانع شكيب را از پروژه بيرون كند و در انتها با به‌هم زدن صحنه انفجار آثار به‌جا مانده از پيكر لادن را برداشته و مانع از كشف حقيقت مي‌شود.
در دكوپاژ شاهد يك شاهكار در تصوير‌برداري بوديم، اندازه تصاوير عالي است، محل استقرار دوربين بسيار دقيق است، مثل وقتي كه خانم زارع را با شكيب آزادانه در پشت حصارها مي‌بينيم يا زماني كه سعيد را با شكيب در چادري تاريك مي‌بينيم كه مثل دو سياهي مقابل نور ايستادند، صداهاي لازم در صحنه درست انتخاب شده، چينش سكانس و پلان‌ها مناسب بوده و سرعت فيلم را بالا نگه داشته، فيلمنامه چكش‌كاري شده و به گفتار هنرپيشه‌ها نظارت شده است و طبعا تعداد تصاوير يك موقعيت تكراري نيست.
روانشناسي شخصيت از مدل كهن الگوي كارل يونگ وام مي‌گيرد كه متشكل از چهار بخش تربيع است، كه در روان شكيب شامل پرسونا، سايه، آنيما و پيرمرد داناست، يعني قهرمان، تبهكار، معشوق و استاد، او در سير داستاني خود با تبهكار، معشوق و استاد روبه‌رو مي‌شود و برخي از خصايص آنان را در خود ادغام مي‌كند، او به مسائل، كشمكش‌ها، چالش‌ها و نقاط ضعفش مي‌پردازد مثل وقتي كه سعي مي‌كند به هر قيمتي لادن را از دست تبهكاران نجات دهد و از آن خود كند، مثل وقتي كه نقطه ضعف بزرگش يعني كشته شدن خانواده‌اش در زلزله را بيان مي‌كند و با آن روبه‌رو مي‌شود، از استادش هيتلر درس انتقام مي‌آموزد و معشوقش را هر چند كوتاه از آن خود مي‌كند، از همين‌جا ياد مي‌گيرد براي عزيزش تلاش كند و قرار را بر فرار ترجيح مي‌دهد، تحول استراتژيك او زماني اتفاق مي‌افتد كه به واسطه تغييرات ناگهاني در هويت خود از حد مي‌گذرد، نقطه قوت فيلمنامه جنگ جهاني سوم اين است كه در عين تراژيك بودن قهرمانانه تمام مي‌شود.
طراحي صحنه و لباس بسيار هوشمندانه است، پالت‌هاي رنگي دارد، رنگ صحنه و لباس‌ها با ميزان نور همسو است و چشم مخاطب را خسته نمي‌كند، طراحي لباس‌ها منطبق با آداب و طبقه فرهنگي هر كدام از افراد است كه با شغل‌هاي آنان نيز همسويي دارد.
روانشناسي رنگ دارد، خانه‌اي قرمز را مي‌بينيم كه به ما از روابط عاشقانه‌اي كه در آنجا رقم خواهد خورد مي‌گويد، از خطر بزرگي كه بر خانه حائل است و ميزان آدرناليني كه براي برانگيختن هر خشمي كافي است، شكيب كاپشني سبز به تن دارد كه از يك‌سو به شور او براي زندگي، وفاداري و آرام بودنش مي‌گويد و از سوي ديگر روحيه قيام‌كننده او را گوشزد مي‌كند، لادن روسري قرمز به سر دارد كه در سكانسي مشترك تصوير او را با تصوير خانه در يك كادر مي‌بينيم تا بگويد خطر تنها او را تهديد مي‌كند و شعله‌ور‌كننده گرماي عشق نيز شخص اوست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون