ادامه از صفحه اول
اصل صلاحيت
خودروي خود را براي تعمير نزد كسي ميبريد كه تعميرش كند، هر چند انگيزه او مادي باشد. اين امر دقيقا مثل طبابت است. هيچ كس حق تجويز نسخهاي براي درمان يك بيمار را ندارد، حتي اگر معلوم شود تجويز او درست بوده است او خطاكار است. فقط پزشك حق تجويز دارد. آنهم پزشكي مرتبط با حوزه تخصصي او كه در مدركش نوشته شده است. دخالت پزشك هم وقتي پذيرفتني است كه كليه مقررات و پروتكلهاي علمي حوزه خود را رعايت كرده باشد، در اين مرحله حتي اگر درمان پاسخ ندهد، مسووليتي متوجه پزشك نيست، ولي اگر كسي پزشك نباشد، يا پزشك باشد ولي صلاحيت درمان او محدود به امور خاصي باشد يا صلاحيت كامل دارد ولي مقررات پزشكي را در تشخيص و تجويز رعايت نكرده باشد در همه اين حالات مسووليت دارد. خيرخواهي نسبت به بيمار ربطي به اين مسووليت ندارد.
در اداره امور كشور نيز چنين است. افرادي كه روي كار آمدهاند، احتمالا خيرخواه مردم هستند ولي اين مساله ما نيست، آنان بايد صلاحيت حرفهاي داشته باشند و در عمل نيز قواعد سياستگذاري و اجرايي را نيز رعايت كنند. در اين صورت غيرمسوول هستند، به جز اين باشند همه آنان مسوول هستند. چگونه ميفهميم كه آنان مسووليت دارند و بايد پاسخگو باشند؟ راههاي زيادي براي اين است. بيشتر آنان فاقد آشنايي و تجربه كاري در حوزه مسووليتي خود هستند. همچنين قادر نيستند يك متن چند صفحهاي درباره مسائل حوزه مسووليت خود بنويسند و راهحلهاي آن را توضيح دهند و اين متن از سوي كارشناسان مرتبط با موضوع قابل دفاع باشد. مهمتر از همه اينكه تجربه اخير آنها هم نشان ميدهد كه فاقد توانايي هستند و عملكرد آنان مغاير با وعدهها و مديريت متعارف است. عجيب اينكه گزارشي از سازمان نظارتي و بازرسي كه اخيرا منتشر شده نشان ميدهد كه تعداد زيادي از اين مديران موردنظر حتي صلاحيتهاي قانوني را هم براي تصدي پستي كه منصوب شدهاند را ندارند چه رسد به ساير صلاحيتها. پس ديگر دليل چنداني براي ردصلاحيت آنان و مسوول بودن در برابر كارهايشان نياز نيست. انگيزه خير داشتن فرع بر صلاحيت است. براي انجام كار درست حتي نيازي هم به انگيزه خير ندارد.
چرا دوم خرداد حماسه شد
همانطوركه خود ميگويد نقدهايي هم داشته، اما مشي او تبديل مخالف به منتقد و منتقد به موافق است. هيچ رسانهاي در زمان او به دليل شكايت دولت توقيف يا لغو امتياز نشد. هر چند يكشبه «داور كهريزك» بيش از هفتاد روزنامه و مجله همراه او را به محاق توقيف برد. اين يكي از همان بحرانها بود.
دوم خرداد براي همه ما هم اميد بود و هم حركت براي ساختن خود. حركت بود براي دخالت در سرنوشت خود اما نه فقط با صندوق راي، بلكه با حضوري نهادمند و موثر كه از شهروند غيرفعال بياعتماد، شهروندي امين، مسوول و صاحب حق و قدرتمند ميسازد.
شهروندي كه بايد در دورافتادهترين نقطه ايران نيز نه فقط مفهوم انتخاب كردن، بلكه مفهوم انتخاب شدن را دريافت ميكرد. بيش از صد هزار شهروند ايراني با اقدام دولت او خود مدير شهرها و روستاهايشان شدند.
تاريخ را انسانها ميسازند و رخدادهاي تاريخي اگر با خود شكوه و سربلندي يا ذلت سرافكندگي دارد، به نقش تاريخي انسان در اين دو صورت برميگردد. نقشي كه او را يك مصلح وطندوست و مردمدار و ضد استبداد مينماياند و در مقابل از او (انسان) فردي وطنفروش و ديكتاتور به نمايش در ميآورد. هرچه هست اين انسانها بودهاند كه تاريخ را ساختهاند. دوم خرداد، اگر به حماسه و نقطه عطفي در تاريخ ايران تبديل شد، اين تاريخ به شخصيت و ميراث كسي بر ميگردد كه مردم همواره از حضور او به نيكي ياد ميكنند.