گپ و گفتهاي فراموششده در تاكسي
ابراهيم عمران
از وقتي تاكسي و ون، مسافران را كامل سوار ميكنند؛ انگار حرف زدنها هم كمتر شده است. به واسطه كرونا كه تعداد مسافرين كمتر شده بود؛ عادت گپ و گفت درون تاكسي هم به اين دليل رو به نزول رفت. چه كه حرف زدن از روي ماسك به دليل تنفس سخت، زياد آسان نبود و ترس سرايت هم باعث شده بود كه كمتر گپ و گفتي صورت پذيرد. كه اين عادت بعد از فروكش كردن كرونا، از ياد مسافرين نرفته است. اصولا وسايل نقليه مكاني مناسب براي رصد نبض جامعه بود (است). از هر نحله فكري در آن يافت ميشود. تا جاييكه در گذشتهاي نه چندان دور، حرف زدن در تاكسيها را نوعي انتحار سياسي - اجتماعي ميدانستند! كه ميتوانست عواقب خوشايندي براي گوينده نداشته باشد. هر چند اين گزارهاي آنچنان به صواب نبود. حاليه كه عصبيتهاي زندگي تواني براي مردم باقي نگذاشته؛ اگر اينگونه درد دل كردنها هم نباشد؛ ميتوان نوشت كه درونگرايي آدميان بيشتر خواهد شد. وسيله نقليه از هر نوعش ميتوانست برونرفتي از جانهاي نا آرام افراد باشد. جانهاي به ستوه آمده كه منويات دروني خويش را بينگراني به هم ميگفتند؛ با فرماندهي رانندگان! كه سكان بحث را بر عهده ميگرفتند. و تا آنان تاييد نهايي گفتوگويي را اعلان نميكردند؛ آن بحث به سرانجام نميرسيد! تو گويي درون تاكسي به نوعي هيات وزيراني بود براي خود و اگر مسافري هم وارد بحث نميشد؛ به نحوي او را درگير ماجرا ميكردند. و اگر مسافر هميشگي خط ميبودند؛ آن فردي كه كمتر بحث ميكرد به درون خود راه نميدادند! هر چند شايد اين مسائل تكيه به مزاح زند و براي برخي باورپذير نباشد ولي روزگاري اين تاكسيها بهترين مفسران سياسي و اجتماعي و اقتصادي كشور ميبودند! با همه طعنه و شايد تمسخري كه به رفتارشان ميشد. اكنون اين دورهمي دقيقه و ساعتي هم، كمكم از بين رفته است. سرها در گريبان است گويي.آن زمان اميدي به بهبود ميبود كه اينگونه همگان در بحثها شركت ميكردند. با طيب خاطري هم حرف ميزدند. اگر مخالفي هم بود؛ كنارش موافقان بيشتري حضور داشتند. تاكسيهاي الان و رانندگانش آنچنان در چنبره گير و دار خودشان، گرفتارند كه توان سكانداري بحث ندارند. مسافران هم كه وضعيتشان مشخص است. آن زمان بالا و پايين و ميانه اقتصادياي وجود داشت كه گفتوگوها را رونق ميبخشيد. تفاوتها مشخص بود. حاليه كه ديگر اين طبقهبندي اقتصادي وجود ندارد؛ افراد از ترس دارا و ضعيف بودن جرات ابراز نظر ندارند كه انگي بهشان نخورد. آري روزگار دوزخي مسافران و رانندگان بدانها اجازه نميدهد ديگر نقش تلگرام و اينستاگرام كنوني را ايفا نمايند. نميدانم شايد بايد بسنده كنيم به نيسان و وانت نوشتهها و تكجملههاي آنان كه بار همه اين مسائل را به دوش ميكشند...!