• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5492 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۴ خرداد

نگاهي به جهان‌بيني اسماعيل خويي به مناسبت دومين سالمرگش

شاعري كه در آثار كلاسيكش هم مدرن بود

خويي به خاطر درخشش در حوزه‌هاي مختلفي چون شعر، نقد، تدريس فلسفه و... از شخصيت‌هاي خاص فرهنگ معاصر ماست

اسماعيل  ساغريسازان

4 خرداد 2 سال پيش بود كه رسانه‌هاي فارسي‌زبان ايران و جهان از درگذشت اسماعيل خويي در غربت خبر دادند. نامي كه يادآور شخصيتي است كه در قلمرو فرهنگ همزمان چند ويژگي را با هم دارد. اگر او را يكي از مهم‌ترين مفاخر زبان فارسي در عصر خود بدانيم، چيزي به گزاف نگفته‌ايم؛ اين را كارنامه او گواهي مي‌دهد.

در بيان ناسازواري و ناسازگاري كار آكادميك و توليد ادبيات خلاقه، خاصه در ايران بسيار گفته‌ و نوشته‌اند؛ نگاهي به هر دو حوزه و فعالان و نام‌آوران‌شان نيز همين را گواهي مي‌دهد. حتي در مواردي هم كه مثلا شاعر يا نويسنده‌اي همزمان دست به كار تدريس هم بوده، اگر درخششي در كارش ديده شده، عمدتا در يكي از آن دو حوزه بوده است. يا شعر و داستان‌هاي قابل‌اعتنايي نوشته و در تدريس كم‌فروغ بوده؛ يا مدرس و به اصطلاح آكادميسين قابلي بوده و فروغي در كار خلاقه ادبي نداشته؛ چنان‌كه حتي در مورد بعضي از عالم‌ترين اساتيد دانشگاه‌هاي‌مان كه كار شعر و داستان و نمايشنامه مي‌كنند، به خودمان جرات مي‌دهيم و مي‌گوييم اساسا وقتش را مصروف نوشتن نكند و به همان انتقال دانش و تجربه به دانشجويان بپردازد، خيلي بهتر است. با اين حال هميشه بر هر قاعده‌اي، استثنا يا استثنائاتي هم هست؛ از آن ميان يكي دكتر اسماعيل خويي. او 
نه تنها نشان مي‌دهد كه شاعر و همزمان آكادميسين بوده في‌نفسه امري ناممكن نيست، بلكه جداي از آنها دست به كار نوشتن نقد و كار نظري در حوزه ادبيات هم مي‌شود. به اعتباري، وقتي در مورد اسماعيل خويي حرف مي‌زنيم، همزمان در مورد شاعري حرف مي‌بينيم كه فيلسوف است، فلسفه تدريس مي‌كند، نظريه ادبي مي‌داند، نقد مي‌نويسد و دست بر قضا در ميان هم‌نسلان خود، از معدود كساني است كه به دليل آشنايي با زبان انگليسي، امكان خواندن نظريه‌هاي ادبي را در آن زبان پيدا مي‌كند و از اين منظر شخصيت پيشرو نقد ادبي ما هم محسوب نمي‌شود.
ويژگي ديگري كه بايد در مورد اسماعيل خويي به آن اشاره كرد، آشنايي و محشور بودن توامان او با دو حوزه مختلف و به ظاهر غيرقابل‌‌اجتماع شعر فارسي است؛ يعني هم شعر كلاسيك و شعر جديد و مدرن.
در بررسي كارنامه شعري خويي، پيش از رسيدن به آثار نيمايي‌اش، بايد او را شاعري خوش‌قريحه و سرشار از مهارت در سرودن شعر قدمايي دانست؛ زبان تغزلي جاري در آثار كلاسيك خويي با آن رواني و سلاستِ در بيان، آثار ماندگاري را در شعر فارسي رقم زده است. مثلا در اين شعر كه اتفاقا در اواسط به بينامتنيتي هم با شاهنامه مي‌رسد: 
«فراق از تو كشيدم فراغت از تو نجستم/ همان دل است هنوزم كه بود روزِ نخستم - كشيدم آنچه بشايد نجستم آنچه نبايد/ فراق از تو كشيدم فراغت از تو نجستم - 
ز ما پذيرش و حاشا جهانيان به تماشا/ تو دام چيني و چابك من آهوي تو كه چستم - من از نبرد نپيچم ولي به چنگ تو هيچم/ چنان كه در كف گردآفريده‌ زاده رستم - من و به كار تو سستى؟ زهى خطا، به درستي/ همين به عهد شكستن كشيده كار كه سستم/ ...»
مثال‌ها از آثار قابل‌اعتناي خويي در حوزه شعر كلاسيك فراوانند؛ شعرهايي كه اگرچه بنا به ماهيت قالبي كه در آن سروده مي‌شوند، لزوما بايد پاي‌بند اوزان عروضي باشند اما به جهت جهان‌بيني، نوع نگاه، انتخاب مضامين و باز كردن پاي مفاهيم نو، بايد آنها را غزل‌هايي در ساحت شعر جديد فارسي به شمار آورد. مثل آنجا كه پاي گنگي، گمگشتگي، خواب آشفته، كابوس و مفاهيمي مانند آنها را كه عمدتا در زيست‌جهان انسان مدرن قابل‌رديابي‌اند، به شعر ظاهرا كلاسيك خود باز مي‌كند. او شاعري است كه در شعرهاي كلاسيك خود نيز به جاي آنكه پاسخ خود را به چيستي هستي ارايه كند و به توصيف هستي بپردازد، همواره بر كرسي پرسشگر از هستي مي‌نشيند و ابهامات جاري در ذهن مدرن خود را به مختصات شعر درمي‌آورد و به اصطلاح در متن شعر اجرا مي‌كند. اين ويژگي همان‌طور كه گفته شد، شناسه جهان مدرن و به تبع آن، شعر جديد و مدرن فارسي به معناي نيمايي و شاعران پيرو نيماست كه خويي را نيز بايد در شمار اين شاعران دانست؛ اما عمده شاعران هم‌نسل او و به اصطلاح شاعران پيرو نيما، اين جهان‌بيني پرسشگرانه را در آثاري كه از قيد وزن عروضي عبور كرده‌‌اند، آزموده‌اند؛ درحالي كه معدودي از شاعران كلاسيك‌سرا هم هستند كه در غزل‌هاي‌شان چنين طبع‌آزمايي‌هايي دارند. خويي يكي از مهم‌ترين‌ اين شاعران است. به ابياتي از يك شعر كه «مرگ» را مخاطب قرار داده و نمونه روشني از نگرش شاعر به هستي را بيان مي‌كند، توجه كنيد: 
اي مرگ! داري كم‌كمك زي خود فرا مي‌خواني‌ام/ 
تا نقطه پايان نهي بر سطرِ بي‌ساماني‌ام»
و در ادامه مرگ را به عنوان مساله و به اصلاح «پرابلم» اصلي كار در كانون پرسش خود قرار مي‌دهد تا مضمون «چيستي في‌نفسه كشف‌ناپذير» حيات و ممات را به مضمون خود بدل كند: 
«تو چيستي؟ آه، ‌اي يقين! ‌اي ناگزيرِ ناگزين/ كز فهمِ تو در ماند اين انديشه انساني‌ام - از دور و از نزديك، هر گه در تو مي‌بندم نظر/ گرداب‌ها سرگيجه و آيينه‌ها حيراني‌ام - يا موجكي آواره در دريايي از گُم‌گشتگي - يا گردبادي چرخ‌زن در دشتِ سرگرداني‌ام»
او در ادامه مرگ را از هر گونه قطعيتي عاري مي‌داند؛ نه نگرش سنتي دارد تا قاطعانه بقايي در مرگ بجويد و نه تمناي آرامش مفروضي را دارد كه نهيليست‌ها و ماترياليست‌ها از مرگ همچون خوابي ابدي دارند. مرگ براي خويي صورت روشني ندارد و اين ناروشني در سير عمودي غزل او به «كابوس» مي‌رسد: 
«پنداشتم شعرِ ترم نوشاند آبِ زندگي/ كابوسِ تو بيدار كرد از خوابِ اين ناداني‌ام»
جداي از وجه تغزلي، خويي در مقام شاعر، سوداگر عدالت و آزادي هم هست. او عمري در شعر و بيرون از شعر خود، يك دغدغه مشخص را دنبال كرد و آن، رسيدن به روزي است كه انسان - در معناي موسع و جهاني كلمه- از قيد و بند سلطه و خشونت و ابزار شدن رها شود. روزي كه آزادي در صورت تاريخي خود به انسان بنماياند. به درونمايه اين رباعي توجه كنيد: 
با يك دلِ غمگين به جهان شادي نيست/ تا يك دهِ ويران بود، آبادي نيست - تا در همه جهان يكي زندان هست/ در هيچ كجاي عالم، آزادي نيست»
اين سودا كه در جاي‌جاي عمر شاعري خويي خود را نشان مي‌دهد، برآمده از عشق او به انسان يا به تعبير رضا براهني درباره او «جان عاشق» خويي است. گيرم آن لحظه رهايي تاريخي را نديده باشد و از ميان ما رفته باشد. گيرم نگراني او به وقوع پيوسته و دير شده باشد: 
«آي تو/ ابر كامكار/ بر من، اين به راه باد مشتي از غبار/ نم‌نم نوازشي، اگر نه آبشار بخششي، ببار/ ورنه دير مي‌شود/ دير»


  در بررسي كارنامه شعري خويي، پيش از رسيدن به آثار نيمايي‌اش، بايد او را شاعري خوش‌قريحه و سرشار از مهارت در سرودن شعر قدمايي دانست؛ زبان تغزلي جاري در آثار كلاسيك خويي با آن رواني و سلاستِ در بيان، آثار ماندگاري را در شعر فارسي رقم زده است.
  آثار قابل‌اعتناي خويي در حوزه شعر كلاسيك فراوانند؛ شعرهايي كه اگرچه بنا به ماهيت قالبي كه در آن سروده مي‌شوند، لزوما بايد پاي‌بند اوزان عروضي باشند اما به جهت جهان‌بيني، نوع نگاه، انتخاب مضامين و باز كردن پاي مفاهيم نو، بايد آنها را غزل‌هايي در ساحت شعر جديد فارسي به شمار آورد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون