حسين علايي با اشاره به استراتژيهاي موجود جنگ 8 ساله با عراق
ما راهکاری برای پايان دادن به جنگ نداشتیم
همه ميگفتند بريم جلو ببينيم چه ميشود
سردار حسين علايي استادتمام دانشگاه و از محققين مسائل جنگ و استاد استراتژي و مديريت استراتژيك گفت: به نظر ميرسد كه در ذهن امام خميني اينگونه ميگذشت كه اگر ما دشمن را از كشور بيرون كنيم جنگ تمام خواهد شد. به همين دليل است كه شما مشاهده ميكنيد تا زمان انجام عمليات بيتالمقدس هر قدر از امام سوال ميشود كه آيا ما ميتوانيم از مرز عبور كنيم با پاسخ منفي امام مواجه ميشويد. حتي قبل از فتحالمبين آقاي محسن رضايي خدمت امام ميرسند و ميپرسند اگر در اين عمليات امكانش فراهم بود، آيا از مرز عبور كنيم؟ پاسخ امام باز هم منفي است. هر دفعه ديگر كه از ايشان سوال ميشود امام ميگويند از مرز عبور نكنيد. نيت ما فقط بيرون كردن دشمن از خاك كشور است.
علايي درباره استراتژي جنگ پس از فتح خرمشهر به جماران گفت: ببينيد! امروز با روشن شدن نتايج ادامه جنگ ميتوانيم تحليلهايي ارايه دهيم كه آن روز به راحتي امكانش نبود. اوايلي كه جنگ آغاز شد در ذهن امام و تمام مسوولان اين بود كه دشمن را از سرزمينهاي اشغالي پس بزنند.
در زماني كه ارتش عراق در خاك ايران بود، موضوع به پايان رساندن جنگ با حضور حتي يك نظامي دشمن در خاك ايران، در ذهن هيچ كس مطرح نبوده است. بنده هر قدر مطالعه كردم، نتوانستم مطلبي در اين مورد پيدا كنم.
به نظر ميرسد كه در ذهن امام خميني اينگونه ميگذشت كه اگر ما دشمن را از كشور بيرون كنيم جنگ تمام خواهد شد. به همين دليل است كه شما مشاهده ميكنيد تا زمان انجام عمليات بيتالمقدس هر قدر از امام سوال ميشود كه «آيا ما ميتوانيم از مرز عبور كنيم؟» با پاسخ منفي امام مواجه ميشويد. حتي قبل از فتحالمبين آقاي محسن رضايي خدمت امام ميرسند و ميپرسند اگر در اين عمليات امكانش فراهم بود، آيا از مرز عبور كنيم؟ پاسخ امام باز هم منفي است. هر دفعه ديگر كه از ايشان سوال ميشود امام ميگويند از مرز عبور نكنيد؛ نيت ما فقط بيرون كردن دشمن از خاك كشور است.
در پيامها و صحبتهاي مختلف امام نيز اين موضوع كاملا مشهود است. موافقت ايشان تا رسيدن نيروهاي رزمنده ايران به مرز و بيرون كردن نيروهاي عراقي بوده است. امام پس از دفع تجاوز و بعد از آن رفع اشغال سرزمينهاي ايران، خواهان پايان دادن به جنگ بودهاند. اما بعد از اينكه عمليات بيتالمقدس انجام شد و ما موفق به آزادسازي خرمشهر ميشويم، يك تصور كلي در بعضي از مسوولان امر از جمله خود امام خميني شكل ميگيرد كه ديگر جنگ تمام شد. در بحثهايي هم كه در جريان جلسات شوراي عالي دفاع انجام ميشود موضوع مهم آن است كه نيروهاي ايران در كجا پدافند كنند. ما اگر جنگ را تمام كرديم اما عراق به جنگ پايان نداد، كجا بهتر است نيروهاي خود را مستقر كنيم، تا به يك عارضه طبيعي مثل اروندرود متكي باشيم، زيرا در لب مرز هيچ عارضه طبيعي مناسبي وجود ندارد. بحث بر سر اين موضوع و نيز چگونگي دريافت خسارات جنگ، مسوولان كشور را به سمت لزوم عبور از مرز و ادامه جنگ سوق ميدهد.
شما اگر با دقت مذاكرات دو جلسه شوراي عالي دفاع پس از آزادسازي خرمشهر را مرور كنيد، مشاهده ميكنيد كه يكي از كساني كه بيشتر صحبت ميكند مرحوم تيمسار ظهيرنژاد است. ايشان فردي نظامي و ارتشي است كه اعتقاد دارد نيروهاي ما بايد در مجاورت اروندرود قرار بگيرند. اما يك نفر هم از افراد غيرنظامي شوراي عالي دفاع، انديشهاي را در ذهن داشت كه ما جنگ را در يك نقطه مناسب با برتري سياسي و نظامي به پايان برسانيم. آن فرد آقاي هاشميرفسنجاني بودند. ايشان ميگويند اگر ما به ساحل اروندرود برسيم يك نقطهاي از عراق را گرفتهايم و ميتوانيم از موضع بالا جنگ را با قدرت تمام كنيم.
او در پاسخ به اين پرسش كه آيا به صرف رسيدن به اروند ايران ميتوانست جاي خاصي را بگيرد؟ گفت: به نظر ميرسد با رسيدن به ساحل شرقي بصره يا عبور از اروندرود نيروهاي ايراني ميتوانستند نقطهاي مناسب را براي خاتمه دادن به جنگ تصرف كنند.
آقاي هاشمي احساس ميكردند كه همين مقدار پيشروي براي نيروهاي ايراني كافي است. ما اگر به كنار اروندرود برسيم، ميتوانيم در شرايط برتر جنگ را به پايان برسانيم. يعني بخشي از خاك عراق در دست نيروهاي ايراني باشد و جنگ به پايان برسد. بنابراين، فقط بحث تصرف نقاط استراتژيك در ميان نبوده است، بلكه مهم پيدا كردن راهي براي پايان دادن به جنگ بوده است. به نظر ميرسد تا عمليات رمضان اين استراتژي دنبال ميشده است.
اما نظر امام خميني اين بوده كه بعد از پايان بيتالمقدس جنگ را تمام كنيم. ولي رييس ستاد مشترك ارتش با پيشينه نظاميگري و تخصص در امور جنگي و نيز فرمانده سپاه براي ايشان استدلال ميكنند كه نميتوان در لب مرز ايستاد و دفاع كرد. بنابراين امام احساس ميكنند كه بدون عبور از مرز جنگ تمام نخواهد شد. صحبت آن بود كه اجازه عبور قواي ايران از مرز داده شود. بنابراين امام موافقت ميكنند و ميگويند جايي برويد كه مردم عراق آسيب نبينند. اگر در نقل قولهايي كه از امام بيرون آمده است مشاهده كرده باشيد، ميبينيد كه ايشان دايما با عبور از مرز قواي ايران مخالفت ميكنند.
امام روي تمام كردن جنگ پس از آزادسازي خرمشهر اصرار زياد ميورزند
علايي گفت: حتي آقاي حاج سيد احمد خميني در مصاحبهاي كه در مجله «نگين» نيز چاپ شده ميگويند امام ميگفتند كه همين جا جنگ را تمام كنيد. ايشان روي تمام كردن جنگ در همين مقطع پس از آزادسازي خرمشهر اصرار زياد ميورزند. ايشان چهار دليل را براي اثبات نظر خويش عنوان ميكنند. ايشان ميگويند مردم عراق تا امروز احساس ميكردند كه ما مظلوميم اما از اين پس طرف ارتش عراق را ميگيرند. كشورهاي عربي از صدام حمايت ميكنند، دنيا نيز پيشروي قواي ايران در خاك عراق را نميپذيرد و سلاح بيشتري به عراق ميدهد. ايشان در مجموع مواردي را ميگويند كه همگي بعدا به تحقق ميپيوندد.
به هر طريق امام در نهايت موافقت خويش را با عبور از مرز توسط نيروهاي ايراني اعلام ميكنند و به نوعي راضي به انجام چنين تصميمي ميشوند. اما ايشان ميگويند به مناطقي برويم كه مردم در آنجا سكني ندارند.
در عمليات رمضان تصور ميشود كه ما قدرتي همانند بيتالمقدس داريم و ميتوانيم به سمت بصره حركت كنيم. امام نيز برداشتي داشتند كه اگر ما ضربه سهمگيني به ارتش عراق بزنيم شيعيان عراق از درون ميتوانند اقداماتي را عليه دولت مركزي انجام بدهند. به همين خاطر در حين عمليات رمضان امام خميني به مردم بصره و عشاير دجله و فرات پيام ميدهند كه به نيروهاي ايراني بپيونديد كه اين امر اتفاق نميافتد.
در واقع بعد از شكست در عمليات رمضان، اسير تصميمي ميشويم كه بعد از بيتالمقدس براي عبور از مرز گرفتيم و آن عبارت است از اينكه كشور در مسيري قرار گرفت كه پايان دادنش براي مسوولان مشكل بود.
امام براي بسيج نيروها بحث «جنگ جنگ تا رفع فتنه» را و قبل از آن موضوع «جنگ جنگ تا پيروزي» را مطرح ميكردند. اما از نظر نظامي و عملياتي چگونه چنين شعارها و مفاهيمي قابل اجرا بود؟ ميتوانيم بگوييم دو گونه طرح عملياتي براي اجراي اين شعارها تعريف انجام شده بود يا ميتوانيم اينگونه عنوان كنيم كه يك تعريف واضح و يك تعريف تلويحي در اين خصوص انجام شده بود. تعريف تلويحي مختص فرمانده سپاه در دوره جنگ است. يعني آقاي محسن رضايي و بعضي از فرماندهان فكر ميكردند كه اگر ما ضربهاي به عراق بزنيم كه ارتش آن فرو بريزد، ميشود جنگ را خاتمه داد. اين انديشه غير از موضوع تصرف بغداد است. يعني اگر بتوانيم اقدامي انجام دهيم كه ارتش عراق مضمحل شود، اوضاع عراق به هم ميريزد و جنگ با برتري ما به پايان ميرسد. هيچ كس به فكر فتح بغداد نبوده است.
علايي در پاسخ به اين پرسش كه آيتالله هاشمي چه طرحي را دنبال ميكرد؟ گفت: يك فكر هم آقاي هاشميرفسنجاني داشته است كه ميگفتند ما قادر نيستيم ارتش عراق را مضمحل كنيم و بشكنيم، زيرا كمك قدرتهاي بزرگ به صدام نميگذارند كه رژيم بعثي ساقط شود. پس ما قادر نيستيم وارد بغداد شويم. بنابراين قادر به كسب پيروزي مطلق نظامي نيستيم. اما ميتوانيم يك پيروزي نسبي به دست بياوريم تا جنگ را تمام كنيم و پيروزي نسبي آن است كه ما با گرفتن يك منطقه حساس از عراق مثل جنوب اين كشور يك برتري نظامي پيدا كنيم و بعد در مذاكرات سياسي بنشينيم و امتيازات خود را از صدام بگيريم كه حاصلش ميتواند از بين رفتن صدام باشد. نتيجتا اين دو طرح وجود داشته است. آقاي هاشمي اين طرح را دنبال ميكردند و عنوان ميداشتند كه اين طرح منطقي است. از طرف مابقي مسوولان و شخصيتهاي كشور هم طرح خاص ديگري ارايه نشده است.
اين فرمانده سپاه در ايام جنگ يادآور شد: سپاه بود كه ميگفت ما قدرتمند شويم تا بتوانيم صدام را ساقط كنيم و با عملياتهاي بزرگ اين كار را انجام بدهيم. اما انتظار سپاه با واقعيات اقتصادي كشور همخواني نداشت. ته حرف سپاه اين بوده كه ارتش را با تمام تجهيزات و امكاناتش تحت امر ما قرار بدهيد، بودجه جنگ را نيز در اختيار سپاه قرار دهيد و بودجه جنگ را نيز افزايش بدهيد تا ما قدرتمند بشويم و بتوانيم ارتش عراق را از هم بپاشانيم. البته حرف سپاه بيمنطق هم نبوده است. آنها ميگفتند كه ارتش نميجنگد ولي تجهيزات بسيار خوب و مناسبي دارد، ما ميجنگيم اما تجهيزات نداريم. به نوعي مديريت ارتش را به سپاه واگذار كنيد. تشكيل قرارگاه مشترك نيز به همين جهت بود. اما از آن طرف هم، بهترين فرد ارتش كه سرهنگ صياد شيرازي بود، ميگفت سپاه را به من بدهيد. از عمليات رمضان به بعد هم اختلافات بين ارتش و سپاه مشهود شد. آخر حرف صياد شيرازي آن بود كه فرماندهي سپاه را به من بدهيد. بعد از او سوال شد كه ارتش چرا نميجنگد؟ پاسخ ايشان آن بود به اين دليل است كه ارتش، بسيجي ندارد. حتي بسيجي هم به او دادند و گردان شهادت درست كردند اما اتفاقي كه بايد ميافتاد، نيفتاد. حرف صياد هم اين بود كه وحدت فرماندهي پيدا كنيم و سپاه تحتالامر او قرار بگيرد. سپاه هم ميگفت ارتش نميجنگد.
در هر صورت اين طرحها هيچكدام اجرايي نبود. امام آقاي هاشميرفسنجاني را در اواخر سال ۱۳۶۲ به فرماندهي جنگ منصوب كردند تا اين اختلافها را رفع بكنند و هماهنگي ايجاد كنند و ... اما در مجموع بعد از عملیات رمضان استراتژي واحدي براي پايان دادن به جنگ نداشتيم. يك استراتژي آقاي هاشمي داشتند براي پايان دادن به جنگ كه كامل، واضح و روشن است، يك استراتژي هم سپاه داشت كه به وضوح معلوم و مشخص بود كه مسوولان كشور درباره آن ابهام داشتند. ميتوان اين طور برداشت كرد كه سپاه معتقد بوده ميشود ساختار ارتش عراق را به هم ريخت تا حكومت در عراق تغيير و تحول پيدا كند و جنگ تمام بشود. به هر حال به نظر ميرسد كه استراتژي چگونگي پايان دادن به جنگ داراي ابهام است و لااقل ما آن را نميدانيم، چون مسوولان ننشستند تا تكليف جنگ را معلوم كنند و آن اتفاقها در ماههاي آخر جنگ افتاد.
به نظر ميرسد فقط آقاي هاشميرفسنجاني
به فكر پايان دادن به جنگ بود
سردار علايي گفت: براي اينكه آن استراتژي را در شوراي عالي دفاع به تصويب نرسانده بود. بعضي از مسوولان كشور و فرماندهان نيروهاي مسلح و رزمندگان سپاه و ارتش هم مخالفت ميكردند، زيرا تصور و برداشتشان از صحبتهاي امام آن بود كه برويم بجنگيم و تا پيروزي كامل رو به جلو برويم.
همين امروز هم يكي از مسائل بينالمللي و بحرانهاي كشور همين است. در هر صورت به نظر ميرسد كه فقط آقاي هاشميرفسنجاني به اين نتيجه رسيده بود كه بايد زودتر جنگ را خاتمه داد و به فكر پايان دادن به جنگ بود. هيچ كس به پايان دادن جنگ فكر نكرده بود. همه ميگفتند بريم جلو ببينيم چه اتفاقي ميافتد.
بنده اين تحليل را قبول ندارم. عمليات كربلا۵ از نظر نظامي موفق بود ولي ما و ارتش عراق بيشترين ضربه را در كربلاي 5 ديديم. درست است كه حماسه و ايثار فراواني كرديم اما حدود 20000 شهيد در تهاجم و تثبيت و جنگ شهرها داديم. در عين آنكه ارتش عراق دچار اضمحلال شد، خود نيز متحمل آسيب شديم. ما بعد از كربلاي 5 نتوانستيم ديگر در جبهه جنوب بجنگيم و نتوانستيم به خوبي مسير خاتمه دادن به جنگ را ادامه بدهيم. پيدا بود كه ديگر جنگ با اقدامات نظامي جلو نميرود ولي مشكلي كه وجود داشت، آن بود كه تصوري در داخل كشور شكل گرفته بود كه بعضيها خيال ميكردند اگر اقدام سياسي براي پايان دادن به جنگ صورت گيرد كار غلطي انجام شده است.
ما در جنگ حماسههاي بزرگي آفريديم اما مشكل ما اين بود كه راهكاري براي پايان دادن به جنگ نداشتيم و در حقيقت تكليف بخش ديپلماسي را مشخص نكرديم. يعني استراتژي ايران به صورت عملياتي و اجرايي معلوم نبود. اين امر ما را به سمتي برد كه بدون طرح ما جنگ تمام شد. بايد با طرح ما جنگ تمام ميشد اما با طرح امريكاييها و شورويها جنگ پايان پذيرفت يعني با قطعنامه 598. در حالي كه اگر ما استراتژي داشتيم، ميتوانستيم جنگ را با طرح و ايده خود به پايان برسانيم. استراتژي تحت اين عنوان كه بيايد براي ما منحني رسم بكند و مشخص كند كه كجا هستيم و به كجا ميخواهيم برسيم در داخل كشور وجود نداشت.
به همين خاطر ما به بنبست رسيديم. مجبور شديم با قطعنامه 598 و با طرح سازمان ملل جنگ را تمام كنيم. امام به همين دليل عنوان كردند كه جام زهر را نوشيدم، زيرا امام نميخواستند جنگ اين شكلي به پايان برسد. البته عنايت خدا طوري بود كه در نهايت پذيرش قطعنامه به نفع ما تمام شد ولي عملا ما طرح مناسبي نداشتيم، چون طرح متناسب با واقعيت و ظرفيتهاي كشور نداشتيم، آن وضعيت در جنگ پديدار شد و در مسير تسلسلي تخريب قرار گرفتيم. از اين پس عراقيها شهرها را زدند و ما هم كه نميخواستيم شهرها را بزنيم، شروع كرديم به زدن شهرهاي آنها. جنگ از جبهه تبديل شد به جنگ اجتماعي. آنها شهر را ميزدند، ما هم ميزديم. همه چي به هم ريخت تا اينكه بالاخره نفس دو كشور بند آمد.