• ۱۴۰۳ جمعه ۱۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5497 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۰ خرداد

دوست داشتن جهان در تعامل با ديگري‌ها

زهرا مبلغ

آيا چيز جديدي در انديشه‌هاي زنان فيلسوف وجود دارد؟ نه، قطعا چيز مشتركي در ميان تفكرات همه زنان وجود ندارد و چيزي چون انديشه زنانه يا مردانه امروز چه به لحاظ بيولوژيكي چه در عمل در اين متن‌ها نشان‌دادني نيست. آيا با خواندن آثار اين فيلسوفان زن چيزي به تاريخ فلسفه اضافه مي‌شود؟ آيا چيزي در تاريخ فلسفه يا در تفكر فلسفي گم شده يا از آن غايب بوده كه با خواندن و گردآوري اينها و بيش از اينها به آن اضافه‌اش كنيم؟ 
اين فيلسوفان خيلي متفاوت با جريان رسمي فكر نكرده‌ يا ننوشته‌اند و نمي‌توان گفت كه عنصري زنانه در انديشه اين زنان وجود دارد كه بخواهيم آن را بيرون بكشيم و ادعا كنيم انديشه زنان فيلسوف به تاريخ فلسفه يا تاريخ انديشه اضافه مي‌كند. ميان سرگذشت اين زنان فيلسوف با محتواي انديشه‌اي كه توليد كرده‌اند نمي‌توان ارتباط ساده‌اي برقرار كرد. تفكر اينها خيلي باهم متفاوت بوده. يكي فيلسوف تحليلي بسيار دقيق است و خيلي خط‌كشي‌شده فكر مي‌كند و ديگري فيلسوفي اگزيستانسياليستي است كه خيلي شاعرانه فكر مي‌كند. آنچه در سرگذشت بيشتر اين فيلسوفان مشترك است، زندگي دشوارشان است. 
بسياري از اين فيلسوفان زن يا از آكادمي اخراج شده‌اند يا به آكادمي راه داده نشده‌اند، با اينكه ميان همكلاسي‌هاي‌شان تراز اول بوده‌اند و اگر عدالت آموزشي‌اي وجود داشت، مي‌بايست به‌ جاي همكلاسي‌هاي مردشان در آكادمي مي بودند. بعضي از اينها كشته شده‌اند، بعضي اجازه پيدا كردند و در حلقه‌هاي فلسفي راه يافته‌اند، اما اين هم بيشتر به دزديدن ايده‌هاي‌شان ختم شده است و هيچ محكمه‌اي هم نبوده كه به آن پناه ببرند. فضا در دست مرداني بوده كه بر آكادمي سلطه و احاطه داشته‌اند و اينان حتي نمي‌توانستند ادعاي مالكيت آن ايده را بكنند. اينها براي كسي كه در آكادمي كار مي‌كند و تمام هم‌وغمش درس و تحقيق و نوشتن است خيلي غمبار است. سرگذشت بعضي از اين زنان فيلسوف قلب آدمي را فشرده مي‌كند. از جمله اديت اشتاين كه نهايتا به دادگاهي در وزارت علوم شكايت مي‌كند و وزير علوم و هنر و آموزش وقت حتي حكم مي‌دهد كه زن بودن نبايد مانع از پذيرفته شدن كسي در هيات‌علمي دانشگاه شود، ولي اديت اشتاين اينقدر دلخور بوده كه ديگر به سراغ كار دانشگاهي نمي‌رود و كار دانشگاهي را رها مي‌كند. 
آيا اما اين تجارب دشوار از زندگي آكادميك و گاه زندگي معيشتي چيزي جديد در نوشته‌هاي اين فيلسوفان پديد آورده است؟ آنچه در پس همه اينها مشترك است، آنچه باعث اخراج بسياري از اين زنان از فضاي دانشگاهي شده و نام بسياري از اينها را در محاق انداخته، ناهم‌سويي اينان با روايت رسمي بوده است. اين‌طور نيست كه فقط اين زنان از آكادمي اخراج شده باشند يا صداي‌شان شنيده نشده باشد، بسياري از مردان نيز گمنام مانده‌اند و ما از آنها چيزي نمي‌دانيم و از فضاي رسمي دانشگاه اخراج شده‌اند و از قضا كتاب مردان فيلسوف معاصري هم درباره آنها نوشته نخواهد شد. 
آيا ميان آنها كه از ساختار كنار گذاشته مي‌شوند چيز مشتركي وجود دارد؟ نه، وجود ندارد. اما هميشه تجربه زيسته‌اي از طرد شدن و شنيده نشدن يا به قول آرنت «بي‌جهاني» در حيات اين افراد وجود داشته كه در آثارشان بازتاب يافته است، هرچند در هر يك به شكلي. در جشن فارغ‌التحصيلي چند تن از دانشجويان فلسفه يكي از اساتيد دانشجويان فلسفه را به عزلت‌گزيني و انزواطلبي توصيه كرد، با اين استدلال كه فيلسوف با ديگر انسان‌ها فرق مي‌كند و از جايي بالاتر از انسان‌هاي ديگر به جهان نگاه مي‌كند. بنابراين، نمي‌تواند با آدم‌هاي ديگر ارتباط برقرار كند. اما من در مقابل اين توصيه مي‌گويم توصيه دانشجوي فلسفه به عزلت‌گزيني فراخواني است به گسستن پيوند با تجارب انضمامي و بي‌اعتنايي به واقعيت در عرصه زندگي. اين دعوتي است ضدعلوم انساني. اگر علوم انساني و دانشگاه جايي براي نقد مداوم وضع موجود نباشد، اساسا چه كاركردي مي‌تواند داشته باشد؟ آرنت مي‌گويد «اصلا آموزش آن جايي به وجود مي‌آيد كه من تصميم بگيرم اينقدر جهان را دوست داشته باشم كه در برابر آن احساس مسووليت بكنم» و مرادش از دوست داشتن جهان همين دوست داشتن جهان در تعامل با ديگري‌هاست؛ ديگري‌هايي از خودم پيش خودم تا ديگري‌هايي كه بيرون از بدن من هستند. 
اگر بسياري از اين فيلسوفان زن به مساله بدن يا نقد سياست‌هاي سركوبگر توجه مي‌كنند، صرفا به خاطر زن بودن‌شان نيست. براي اين است كه به دليل زن بودن از ساختار متعارف بيرون شده‌اند و به چيزي مي‌توانند فكر كنند كه در ساختار متعارف و روايت رسمي نقل نمي‌شود. بنابراين از قضا اين فيلسوفان زن و طردشدگان از اين ساختارها به منظري نسبت به جهان دسترسي دارند كه هيچگاه نه در روايت رسمي قابل‌دسترسي است، نه گفته مي‌شود. بنابراين آن چيز مشترك ميان اين فيلسوفان تجربه زيسته سرشار از مبارزه آنهاست كه آنها را به حيات انضمامي و تجربه‌اي از ارتباط‌هاي پيچيده با ديگران وصل مي‌كند و براي همين فلسفه اينان از قضا پوياتر و زنده‌تر است، چيزي كه امروز در آكادمي و به‌خصوص در رشته‌هاي علوم انساني خيلي كمتر داريم. به‌خصوص كه استادان به اسم تخصصي شدن ارتباط با بيرون را متوقف مي‌كنند و به نظرم ماهيت اصلي آكادمي را لغو مي‌كنند. 
اين زنان فيلسوف نه به تصريح بلكه با انديشه‌اي كه توليد كرده‌اند و به شيوه حيات و زندگي كردنشان وابسته بوده است، در واقع اين ساختار آكادمي را نقد مي‌كنند و حيات ديگري به فلسفه مي‌بخشند. متن‌هاي اينان پر از شور زندگي و مسائلي است كه درگيرشان بوده‌اند. ازاين‌رو خواندن اين كتاب و متون اصلي اين فيلسوفان براي ما ضروري است و مي‌تواند ما را به تجديدنظر در ساختار آكادمي هدايت كند. 
پژوهشگر و  مدرس  فلسفه 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون