نگاهي به چالشها و بحرانهاي آموزش و پرورش در گفتوگو و يادداشتهاي فعالان
هزار مساله در برابر آقاي وزير
محمد معصوميان
آموزش و پرورش بعد از 2 سال ناپايدار كرونا؛ پر از تعطيليهاي پيدرپي و افت كيفيت آموزش ميرفت كه سال جديدي بدون كرونا را تجربه كند. اما مدارس ايران بعد از جانباختن مهسا اميني دچار تحركاتي شد و بعد از كمي آرام شدن اين اتفاقات مسموميتهاي پياپي دانشآموزان بود كه به صدر اخبار آمد. در اين وضعيت به هم ريخته نظام آموزش و پرورش حالا وزير جديد از راه رسيده است. رضا مراد صحرايي، مردي كه قرار است سكان هدايت وزارتخانهاي را به عهده بگيرد كه به گفته وزير وقت آموزش و پرورش وقت علياصغر فاني گرفتار 700 مساله ريز و درشت است. مسائلي كه او در سال 1396 از آنها گفت و در اين سالها به گفته كارشناسان اين حوزه نه تنها هيچكدام از آنها حل نشده، بلكه به مشكلات عميقتر و گستردهتري تبديل شده است.
حالا بايد ديد دستگاهي بزرگ با مخاطباني كه بيش از نيمي از جمعيت كشور هستند؛ 15 ميليون دانشآموز، 30 ميليون اوليا ويك ميليون فرهنگي با سكانداري رضا مراد صحرايي با چه مشكلاتي دست و پنجه نرم ميكند؟ آيا آقاي وزير ميتواند گرهي از كلكسيون گرههاي آن باز كند؟
محمد داوري، سخنگوي سازمان معلمان در گفتوگو با «اعتماد» با اشاره به پژوهشي كه از دكتر مرادي يكي از اساتيد دانشگاه فرهنگيان انجام داده، ميگويد: «آنطور كه دكتر مرادي گفت آموزش و پرورش در همه حوزهها درگير مسائلي عميق است و وضعيت نظام آموزش عمومي ما بحراني است.» داوري معتقد است اين بحرانها بسيار مشهود است و دانشآموزان و اوليا و فرهنگيان كشور آن بحرانها را با تمام وجود درك ميكنند: «اين مسائل ريشه در يك نظام آموزشي متمركز سياسي و سنتي و ناكارآمد دارد. وقتي چنين دستگاهي با چنين مسائلي روبهرو باشد روزبه روز توليد مساله ميكند نه توليد راهحل.»
داوري يكي از ابتداييترين موضوعات بحراني را فضاي آموزشي ميداند: «آمارها ميگويند 30درصد از فضاي آموزشي ما فرسوده است و بايد تخريب بشود. يك آماري هم ميگويد 30 درصد از فضا غير استاندارد است كه شايد قابل تخريب و فرسوده نباشد اما براي آموزش ساخته نشده است. به ويژه در مدارس غيرانتفاعي كه اداره و خانه را تبديل به مدرسه كردند. به لحاظ استاندارد آموزشي فضايي كه براي آموزش اختصاص داده شده براي آموزش ساخته نشده است. 30 درصد ديگر هم تقريبا نيمه استاندارد هستند.» او ديگر شاخص بحراني را نبود تجهيزات آموزشي ميداند، نبود تكنولوژي و فناوري يكي از مصاديق اين شاخص بحراني است.
داوري ميگويد: «از ديگر شاخصها كمبود بحراني نيروي انساني، فرسودگي و بيانگيزگي آنهاست. به اين دليل كه بيشتر استخدامها كه در دهه 60 بودند در حال بازنشستگي هستند. يعني با يك خيل عظيم خروجي روبهرو هستيم كه گفته شد ميانگين 100 هزار نفر خروجي داريم كه 100 هزار نفر 10 درصد كل نيروي آموزش و پرورش است. در حالي كه يكسوم اين جذب وجود ندارد. ميشود گفت ورودي از خروجي 60 درصد عقب است.» او با اشاره به كمبود نيروها از معلمان بازنشستهاي ميگويد كه براي حقالتدريس به مدارس برميگردند در حالي كه ديگر نه بهروز هستند و نه انگيزهاي دارند: «به ويژه در شهرهاي بزرگ الان بيش از 50 درصد نيازها با حقالتدريس بازنشستگان تامين ميشود. در بحث تربيت نيرو و گزينش و جذب هم مشكل داريم به اين دليل كه دانشگاه فرهنگيان نتوانسته معلم تراز هزاره سوم متناسب با نيازهاي آموزشي نسل جديد را تربيت كند.» او عدم تناسب محتواي كتابها و فاصله زياد آنها با علايق و نيازهاي دانشآموزان را ديگر مشكل نظام آموزش و پرورش ميداند: «در شيوه آموزش و مديريت آموزشي هم بهشدت مشكل داريم.»
داوري اقتصاد آموزش را از ديگر شاخصهاي ابربحراني نظام آموزشي كشور ميداند: «الان مدارس هيچ سرانهاي از دولت دريافت نميكنند و همه هزينههاي مدارس از كمك مردمي است. تنها به صورت محدود در مناطق محروم سرانهاي اختصاص مييابد. مشاور وزير به تازگي گفته 98 درصد بودجه آموزش و پرورش براي حقوق خرج ميشود و ديگر پولي براي سرانه نميماند.» حالا در كنار اين ديگ درهم جوش مشكلاتي كه تنها بخشي از آنها در صحبتهاي داوري منعكس شد وزارتخانه با مطالبهگري نيمي از جمعيت ايران هم روبهرو است. جمعيتي كه بخشي از آنها به مدارس غيرانتفاعي رجوع ميكنند تا اندكي از اين مطالبات را جستوجو كنند كه البته عدالت آموزشي مبحثي است كه در همه اين سالها به چالشي جدي تبديل شده است. داوري ميگويد: «حالا اين آموزش و پرورشي است كه وزير جديد قرار است در راس هرم آن قرار بگيرد. اين دستگاه چقدر ميتواند يا چقدر براساس حقوق دانشآموزان و مطالبات اوليا مديريت ميشود؟ ميتوان گفت اين دستگاه با مطالبه حاكميت و مديران و مسوولان اداره ميشود. يعني خبري از مطالبات دانشآموزان و فرهنگيان نيست اصلا اين مطالبات شنيده و به رسميت شناخته نميشود به همين دليل اگر اين صدا شنيده ميشد پاسخ به اين صدا معرفي صحرايي نبود. معرفي صحرايي نشان داد رويكرد حاكميت به آموزش و پرورش چيست.»
داوري در پاسخ به اينكه آيا صحرايي ميتواند دستگاهي به اين بزرگي و پر مسالهاي را اداره كند، ميگويد: «به نظر من به هيچوجه نميتواند مديريت كند. هم خود ايشان اين توانايي را ندارد و هم مشخص است حاكميت و دولت هم ارادهاي براي اينكه كسي كه در اين راس قرار ميگيرد او را كمك و مساله را حل كند، وجود ندارد. به همين دليل تمام گزينههايي كه دولت معرفي كرد كه ايشان نفر چهارمش بوده نشان از اين دارد نگاه دولت به حوزه آموزش و پرورش نگاه مبتني بر اولويت و اهميت متناسب با اين دستگاه نيست.» او از فرهنگياني ميگويد كه واكنش خوبي به انتخاب وزير جديد نشان ندادند: «برنامههاي ايشان همانطور كه مخالفان او در مجلس گفتند برنامه آقاي نوري است. آن برنامه آقاي نوري اگر ميتوانست مشكلات را حل كند كه اين كار را ميكرد.» او با اشاره به وضعيت سالهاي اخير مدارس بعد از كرونا و تحركات دانشآموزان در جنبش زن، زندگي، آزادي و مسموميتهاي سريالي ميگويد: «الان ميشود گفت آقاي صحرايي آموزش و پرورشي را تحويل ميگيرد كه آن 700 مساله كه آقاي فاني گفته بود به هزار مساله رسيده است. بعد از 2 سال كرونايي كه همچنان تبعات دارد، يكسال بيثباتي هم اضافه شد.»
سيد حسن الحسيني، معاون اسبق وزارت آموزش و پرورش طي يادداشتي كه به بهانه انتخاب وزير جديد آموزش و پرورش در اختيار «اعتماد» قرار داد، نكاتي را يادآور شد. يكي از آن نكات توجه به واقعيتهاي زمينهاي است: «فرهنگ ايران به مثابه روح جامعه ايرانيان و سند نانوشته و بالادستي آموزش و پرورش، حالي بهتر از اقتصاد بحرانزده و سفرههاي ميان تهي ندارد. وقتي تعادل سهگانه هويت ايراني ايرانيت، اسلاميت و مدنيت به هم ميخورد؛ انديشهها، گرايشها، رفتار و حركت جمعي دستخوش تندبادهاي عدم تعادل ميشوند. در چنين شرايطي البته بحران در حوزه هويت ارزشها پديدار شده و انتقال فرهنگ با دشواري روبهرو ميشود و اين يكي از بنيانهاي ناكارآمدي مدرسههاي دولتي و غير دولتي در ايران است. وقتي به نام «مهندسي فرهنگ»، توليد و تبادل آزاد عرصه فرهنگ به هم ميخورد، از حوزه نفوذ فرهنگ كاسته شده و انتقال فرهنگ كه در شرايط عادي از طريق سيستمهاي آموزشي پشتيباني ميشود با دشواري بلكه با امتناع روبهرو ميشود. وقتي حساسيت فرهنگي و آموزشي در نظامواره ايدئولوژيك به اوج ميرسد، سيطره امنيت بر فرهنگ و آموزش تقدم پيدا كرده و انگيزههاي دروني ساختوساز فرهنگ نابود ميشود. علاوه بر ساحت فرهنگ، پديده دولت فقير و شرايط نامناسب تمدني كشور علاوه بر تاثيرات رواني و معيشتي بر بيش از 80 درصد جامعه ايراني، مستقيما نظام آموزشي را كه به سبب تنگنظريها هيچگاه در اولويت ملي نبوده است؛ بيش از پيش متاثر ساخته است. در اين فرآيند شرايط زندگي معلمان نيز بهشدت متاثر شده است. با وجود تصوير كلي فوق، از يك سو و كاهش بيسابقه انگيزه دانشآموزان براي آموختن از ديگر سو، كار را در اين وزارتخانه، جداي از اينكه وزير چه كسي باشد؛ مشكل كرده است. دولت و مجلس بالاخره پس از فراز و فرودهاي بيش از حد معمول در مورد سكانداري وزارت آموزش و پرورش، پس از گذر از آقايان كاظمي (اولين سرپرست)، حسين باغ گلي، مسعود فياضي و يوسف نوري به آقاي رضا مراد صحرايي، به عنوان وزير جديد آموزش و پرورش رسيدند. ما از آنجا كه موفقيت ايشان ميتواند موفقيت آموزش و پرورش باشد؛ آرزوي توفيق ايشان را در اين سمت داريم. اما در دنياي اسباب و مسببات، هر موفقيت الزامات خاص خود را دارد. اما يگانه پيشنهاد من به آقاي صحرايي «شخصيت قائل شدن براي معلمان» است. بهتر است ايشان به جاي تهديد به گزينش مستمر معلمان، به تقويت علمي و حرفهاي معلمان، افزايش انگيزه آنان از طريق همدلي و روابط حسنه انساني با آنان و نيز عادلانه شدن ميزان جبران خدمت آنان اقدامات عاجل را مبذول دارند.»
نرگس ملكزاده، عضو هياتمديره كانون صنفي معلمان هم طي يادداشتي كه براي «اعتماد» مينويسد: «در آشفتهترين روزهاي آموزش و پرورش، زماني كه معلمان از اتفاقات پيشآمده در اسفند ماه عصباني بودند استعفاي عزلگونه يوسف نوري، جا را براي رياست دانشگاه فرهنگيان باز كرد و رضا صحرايي به عنوان سرپرست آموزش و پرورش معرفي شد، دوران سرپرستي او نيز آنقدر آرام نبود كه بتوان ارزيابي درستي از شخصيت فردي و حرفهاي او داشته باشيم اما بعد از معرفي و انتشار برنامه پيشنهادي صحرايي فرصتي ايجاد شد تا شناخت از ايشان را در برنامههايش جستوجو و معرفي او را بر اساس برنامه و اولويتهايش بررسي كنيم كه آيا صحرايي بر اساس رويكرد شايستهسالاري معرفي شده يا حزبسالاري اين انتخاب را هم به آفت رسانده است.
برنامه پيشنهادي صحرايي كليگوييهاي مديريتي است كه در اين سالها مسوول و منتقد روي آن اشتراك نظر داشتند و با آگاهي و اشراف بر اين چالشها هنوز هم آموزش و پرورش در بدترين شرايط ممكن در حال دست و پا زدن است. اين يك برنامه تكليفي است و هركس ديگر هم معرفي ميشد مامور به تكليف بود. اما آنچه جايش در اين برنامه خالي است و منتقدان و كارشناسان آموزشي در صفحات اين برنامه به دنبالش بودند و نيافتند، برنامههاي ابتكاري براي سرعت بخشيدن به برنامههاي تكليفي آموزش و پرورش بود.
هرچه بود گذشت، هم دوران پر از اشتباه سرپرستي و حفظ تيم قبلي كه مقصران نابسامانيهاي امروز هستند و هم جلسه راي اعتماد پر از حرف و حديث و برخورد دوگانه نماينده مخالف ايشان كه شائبه مهندسي كردن را هم ايجاد ميكرد و بدتر آنكه از پشت تريبون مجلس اعلام شد كه معاون عمراني ايشان كه مسووليت سازمان نوسازي مدارس كشور را دارد، امكانات دولتي را براي لابي و رايزني استفاده كرده است چيزي شبيه وزارت سمت و خودروهايي كه داستانش را همه ميدانند. اما او ديگر وزير آموزش و پرورش است و جايگاه او بايد در دولت همانند مطالبهگران نظام آموزشي باشد، اولين كار پيش روي صحرايي بدون شك گردگيري مديريتي و تقويت بدنهاي است كه از كارشناس تهي شده و آشفتگي آموزش و پرورش را در حوزه ستادي و اداري بيشتر از سالهاي گذشته كرده است. در ادامه اين تغييرات مديريتي تكميل پروژه رتبهبندي معلمان بايد اولويت وزارت ايشان باشد كه اگر زمان را از دست دهد بدون شك به سرنوشت نوري دچار خواهد شد پس بايد پرونده اين افتضاح رتبهبندي را هر چه سريعتر به بهترين شكل ممكن ختم كند. تا مهر فرصتي نمانده است اگر دير بجنبد كار برايش سخت خواهد شد. آن وقت است كه درگير روزگذراني مديريتي خواهد شد و ديگر بود و نبودش در راس هرم نظام آموزشي فرقي نخواهد كرد.»