• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5502 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۸ خرداد

اريك كانتونا در كمال ناباوري به موسيقي روي آورد!

من مي‌توانم هر كاري انجام دهم جز متواضع بودن

با كانتونا درباره سياست، مرگ و گوارديولا!

ترجمه: هانيه نيك

يك فوتباليست بااستعداد، بازيگر مشهور و اكنون يك خواننده با پشتكار جدي! اين مرد فرانسوي يك انسان بي‌نظير است. او درباره سياست، مرگ و مير و پپ گوارديولا بحث  مي‌كند.

نيك كيو را انتخاب كنيد، لئونارد كوهن را به آن اضافه كنيد، با سرژ گينزبورگ مخلوطش كنيد و ممكن است چيزي شبيه به اولين تك آهنگ اريك كانتونا داشته باشيد. بله، درست خوانديد: موزيك The Friends We Lost به يقين معركه است. فوتباليستي كه تبديل به بازيگر شد و حالا به خواننده‌اي مستعد بدل شده است. او زمزمه مي‌كند - با يك مديتيشن فوق‌العاده در مورد زندگي همراه با جمله‌هاي خاص كانتونايسم (مثل يك مار قرمز در آب / در ذهن يك عدد برنده / به سكوت گوش دهيد بر فراز ترس / اقيانوس عميقي كه نمي‌توانيم بشنويم) اين فقط شروع تك آهنگ است. مرحله بعد يك تور، يك آلبوم زنده و يك آلبوم استوديويي است.
كانتونا به من مي‌گويد كه از كودكي هميشه اميدوار بود كه موسيقي خودش را روي صحنه اجرا كند، اما آن را در خود نمي‌ديد. او نه موسيقي نوشته بود و نه فكر مي‌كرد بتواند بخواند. اما در قرنطينه تصميم گرفت گيتار بياموزد تا بتواند در نوشتن آهنگ براي اجراهاي زنده به پيش برود. آلبوم‌ها به صورت مجزا هستند. «من هنوز گيتاريست بدي هستم، اما فكر مي‌كنم در آهنگ‌سازي به اندازه كافي خوب باشم و تقريبا 30 آهنگ نوشتم. اين كار را فقط براي رفتن روي صحنه انجام دادم، زيرا عاشق ارتباط با تماشاگران هستم و موسيقي براي من يك رويا بود.» شايد بزرگ‌ترين شگفتي اين باشد كه 57 سال طول كشيد تا كانتونا اولين تك آهنگ خود را ضبط كند. او البته بهترين فوتباليست راك‌اند رول بود. هيچ‌كس در زمين چنين سبكي نداشت، چه در حال بازي كردن با يقه‌اش مثل يك طاووس، چه زماني كه سينه‌اش را براي جشن گرفتن گل شگفت‌انگيزش به بيرون پف داد، يا وقتي براي زدن لگد كونگ‌فويي‌اش به يك تماشاچي در ميان جمعيت يورش برد. اين حمله براي او هشت ماه محروميت و دو هفته زندان به همراه داشت كه در دادگاه تجديدنظر به خدمات اجتماعي كاهش يافت. كانتونا در 30 سالگي پس از كسب 5 عنوان قهرماني ليگ در شش سال حضورش در انگليس (اولي با ليدز و بقيه با منچستريونايتد) خسته و سرخورده از فوتبال كنار رفت. كانتونا، در اواخر دهه 90 بازيگر شد. اكنون، با بيش از 30 فيلم  (مشهورترينش در جست‌وجوي اريك به كارگرداني فيلم كن لوچ)، او وارد يك عرصه جديد مي‌شود.
ما  او را در لندن در مقر اروپايي يونيورسال، شركت ضبط موسيقي كه موسيقي او را منتشر مي‌كند، ملاقات مي‌كنيم. كانتونا چهره‌اي قدبلند و با ابهتي دارد. با ريش جو گندمي، ابروهاي پر پشت و خاصش مي‌توانست منتخب يك تيم مافيا باشد. ما قبلا او را در سال 2009، زماني كه در حال كار در فيلم «در جست‌وجوي اريك» بود، ملاقات كرده بوديم. با وجود شهرت او به عنوان يك پسر بد، چيزي كه در آن زمان مرا تحت‌تاثير قرار داد گرمي و خجالتي بودنش بود.
چهارده سال بعد، او هيچ‌يك از آن گرما را از دست نداده است. اولين كاري كه انجام مي‌دهد يادآوري خاطرات لوچ است. احساس مي‌كني كه برايش لذت‌بخش است كه تمام روز درباره فيلمساز بزرگ بريتانيايي صحبت كند.
كانتونا از مادري اسپانيايي (خياط) و پدري فرانسوي (پرستار يك روان‌درمانگر و هنرمند) در مارسي به دنيا آمد. پدرش او را با اپراي ايتاليايي آشنا كرد و او با گوش دادن به پوچيني و وردي بزرگ شد. در دوران نوجواني، ذايقه‌اش تكامل يافت: «من به تعداد زيادي Sex Pistols، Clash، AC/DC و Led Zeppelin گوش دادم.» در 17 سالگي، موسيقي كه يك حرفه جدي براي او بود، در ذهنش با كشف جيم موريسون و Doors زندگيش تغيير كرد. «اين براي من يك شوك بود. شعر، انرژي، اجراهاي زنده. وقتي آنها را ديدم، زندگي من به كلي تغيير كرد.»
نگاهم به او دقيق‌تر مي‌شود. با Doors ملاقات كردي؟ «نه، منظورم ديدار معنوي بود كه از او الهام گرفتم.» او ادامه مي‌دهد: Break on Through (To the Other Side) و The End بسيار سينمايي هستند. ما آزادي جيم موريسون را در آهنگ‌هايش احساس مي‌كنيم. 
از او مي‌پرسم آخرين كسي كه موريسون را زنده ديد چه كسي بود؟ او بلافاصله با اشاره به اين فيلمساز فرانسوي مي‌گويد: «آگنس واردا». كانتونا در مورد او چيزهاي زيادي مي‌داند. وقتي تمام آن سال‌ها با او در مورد لوچ صحبت مي‌كردم، او مي‌توانست اتفاقات زندگي را به مبهم‌ترين فيلم‌هاي اين كارگردان برگرداند.
كانتونا ليست قهرمانان موسيقي خود را تمام نكرده است: «آخرين كساني كه واقعا الهام‌بخش من شدند نيك كيو، لئونارد كوهن و دانيل جانستون بودند.» به او مي‌گويم كه مي‌توانم تاثيرات كيو و كوهن را در موسيقي او بشنوم. در سكوت عميقش جواب مي‌دهد: «متشكرم.» او سبك خوانندگي خود را اينگونه توصيف مي‌كند: «من متنفرم وقتي مردم سعي مي‌كنند شبيه كسي باشند. همه ما شخصيت‌هاي خودمان را داريم ولي من نمي‌خواهم شبيه ديگران باشم. سعي كردم صدايم را پيدا كنم؛ هرگز درس نخواندم و توانستم صدايم را پيدا كنم. من كاملا با صدايم در ارتباط هستم.»
جهان به من چهار آهنگ براي گوش دادن داده است، دو آهنگ به زبان انگليسي و دو تا به زبان فرانسوي. صداي كانتونا غني، فريبنده، بسيار فرانسوي است. فكر مي‌كنم كانتونا متن ترانه‌ها را نوشته و يك نوازنده حرفه‌اي موسيقي ملودي را ساخته باشد. اما كانتونا مي‌گويد كه مسووليت همه آنها را خودش برعهده داشته است. «اين كاملا من هستم. هيچ‌كس در كار من دخالت نمي‌كند. مردم خيلي به من كمك مي‌كنند و من به آنها گوش مي‌دهم، اما در پايان روز همه‌چيز را من تصميم مي‌گيرم. آنها آهنگ‌هاي من هستند و من آنها را دوست دارم.»
از او مي‌پرسم آيا دوستاني كه از دست داديم (نام موزيك كانتونا) در اثر سقوط از دست رفته‌اند يا مرگ آنها را از ما گرفته؟ او مي‌گويد: «مرگ» و ادامه مي‌دهد: «مثل خانواده. هميشه اين احساس را دارم كه مي‌توانستم زمان بيشتري را با آنها بگذرانم. هر بار كه كاري را انجام مي‌دهم، آن را صد در صد انجام مي‌دهم، اما هميشه اين احساس را دارم كه مي‌توانستم كارهاي بيشتري انجام دهم.» پس آهنگ در مورد پشيماني است؟ «نه، نمي‌دانم مي‌توان آن را پشيماني ناميد يا نه». كانتونا كه با خانواده‌اش در ليسبون زندگي مي‌كند، يك كلمه پرتغالي به نام saudade را ذكر مي‌كند. او معادل انگليسي يا فرانسوي نمي‌داند. «اين فقط يك احساس است. زماني است كه چيزي را به ياد مي‌آوريد، مثلا مادربزرگتان و اين حس عالي را از ديدن او در سوغاتي‌هايش حس مي‌كنيد و يك ثانيه بعد متوجه مي‌شويد كه ديگر او را نخواهيد ديد، زيرا او مرده است.» اين همان احساسي است كه The Friends We Lost براي او برمي‌انگيزد. «بله، من عاشق اين كلمه هستم. اين واژه بيشتر از كلمه پشيماني است كه نشان‌دهنده همين لحظه به نظر بي‌اهميت است.»
ترانه I’ll Make My Own Heaven حاوي اين شعر است: «من قهرمان بودم، جنايتكار بودم / فرشته بودم، جهنمي بودم / تو از من متنفري، دوستم داري». اتفاقا زندگينامه‌اي نيست، اينطور نيست؟ «به صورت كامل.» او مي‌خندد. آهنگ با اعتراض همراه است. «به جاي پشيماني، اين درست است: من كارهاي خوب و بدي انجام داده‌ام. در پايان، چه از من متنفر باشيد و چه دوستم داشته باشيد، من تنها كسي هستم كه مي‌توانم قضاوت كنم، زيرا آنچه شما بد مي‌بينيد، شايد من آن را بد ندانم.» كانتونا پشيمان نمي‌شود، به استثناي ضربه كونگ‌فو. او در سال 2021 اظهار داشت: «من يك پشيماني دارم. خيلي دوست داشتم لگد محكم‌تري به او بزنم!»
طي يك كنفرانس مطبوعاتي در سال 1995، پس از استيناف موفق عليه حكم زندانش در دادگاه دادگستري كرويدون، او گفت: «وقتي مرغ‌هاي دريايي به دنبال ماهيگير مي‌روند، به اين دليل است كه فكر مي‌كنند ماهي ساردين به عنوان طعمه به دريا پرتاب مي‌شود.» بسياري از مردم فكر مي‌كردند كه او نقشه را باخته است. سخنان او ممكن است رمزآلود باشد، اما منطقي بود. او ماهيگير بود، خبرگزاري مرغ دريايي بود و ساردين‌ها لقمه‌هايي بودند كه آنها جست‌وجو مي‌كردند. من مي‌گويم برخي از اشعار شما مانند سخنراني ساردين كانتونايي است. او با لبخند پاسخ مي‌دهد: «همه‌چيز كانتونايي است، حتي موسيقي.»
او همچنين ويديوي اين تك‌آهنگ را كه پسر 13ساله‌اش، اميركه بزرگ‌تر از دو فرزند ديگر از همسر دومش است در آن حضور دارد، همراه داشت. «من شعر را اجرا كردم، موسيقي را نوشتم، ويديو را نوشتم و آن را كارگرداني كردم. من مي‌توانم هر كاري بكنم جز فروتني.» آيا او در مورد عدم تواضع خود جدي است؟ از خنده منفجر مي‌شود. «همه‌چيز درباره تمسخر است.» او استفاده از اين كلمه را زير سوال مي‌برد. به خودت مي‌خندي؟ «آره. خنديدن به خودم - يا زندگي. اين يك سيرك است، فقط يك سيرك بزرگ.»
كانتونا هرگز اعتماد به نفس نداشت، بنابراين جالب است كه شك داشته باشد آيا مي‌تواند موسيقي بنويسد. خب، او مي‌گويد، خودباوري و شك از هم جدا نيستند. در واقع، اين دو با خوشحالي در طول زندگي او همزيستي داشته‌اند. او مي‌گويد: «تنها چيزي كه از آن مطمئن هستم، ترديدهاي من است.» «ترديد به شما اين توانايي را مي‌دهد كه چيزها را امتحان كنيد. هرچه بزرگ‌تر شدم، فقط مطمئن شدم كه تنها در مورد ترديدهايم مطمئن هستم، حتي بيشتر از قبل.»
او مي‌گويد كه مرگ و مير يك محرك است. «اگر ما جاودانه بوديم، خيلي كارها را انجام نمي‌داديم. اكنون، من 57 ساله هستم. نمي‌خواهم با افرادي كه دوستشان ندارم وقت بگذرانم.» مكث مي‌كند. «در واقع، من هرگز اين كار را نكردم. من نمي‌خواهم وقتم را تلف كنم. سعي مي‌كنم از هر ثانيه با افرادي كه به من الهام مي‌دهند استفاده كنم.» آيا او زياد به مرگ فكر مي‌كند؟ «به روشي خوب، زيرا من را تشويق مي‌كند تا كارهايم را امروز انجام دهم و به فردا يا هفته بعد موكول نكنم.»
26 سال از بازنشستگي او از فوتبال مي‌گذرد. از او مي‌پرسم كه آيا كسي را در بازي امروز مي‌بيند كه شخصيتي مشابه شخصيت خودش داشته باشد. او به پپ گوارديولا، سرمربي منچسترسيتي اشاره مي‌كند. من گوارديولا را دوست دارم. او يك هنرمند و يك خالق است. هر كاري كه او انجام مي‌دهد، قبلا هيچ‌كس آن را انجام نداده است. او فرزند معنوي يوهان كرايف است. و بازيكنان؟ سرش را تكان مي‌دهد. آنچه امروز در فوتبال دوست دارم فقط كار گوارديولا است.
آيا او نگران روح فوتبال است؟ فوتبالي كه باشگاه‌هاي بزرگش بازيچه دست ثروتمندان مي‌شوند؟ «فكر مي‌كنم از تيمي از دسته سوم يا چهارم يا غير ليگ حمايت كنم. مثل كن لوچ با باث سيتي.»
وقتي در مورد فروش احتمالي منچستريونايتد مي‌پرسم، او آرام، اما قاطعانه به من مي‌گويد كه آنجا نخواهد رفت. او مي‌گويد: «در اين مورد صحبت نمي‌كنم.» «من ترجيح مي‌دهم در مورد گوارديولا، چيزهاي مثبت فوتبال، با شما صحبت كنم تا اينكه در مورد اين چيزها صحبت كنم. امروز روز اين سوالات نيست.»
كانتونا از بحث و جدل يا موضوعات دشوار استقبال كرده است. در سال 2010، او خواستار انقلاب اجتماعي عليه بانك‌ها شد و مردم را تشويق كرد كه پول خود را در اعتراض به بحران مالي جهاني پس بگيرند. در سال 2012 اعلام كرد كه در حال جمع‌آوري 500 امضا از مقامات منتخب لازم براي نامزدي رياست‌جمهوري است، اما روز بعد فاش كرد كه اين اقدامي براي برجسته كردن بحران مسكن فرانسه است. در سال 2015، دولت‌هاي غربي را به دليل ناكامي در حمايت از پناهندگان فراري از جنگ‌هاي آغاز شده يا پر التهاب غرب، محكوم كرد.
آيا او هرگز وارد سياست مي‌شود؟ نه! اين چيزي است كه مي‌گويد؛ تا آنجا كه به او مربوط مي‌شود، سياست متعارف راه‌حل نيست. او ترجيح مي‌دهد حرف خود را از طريق هنرش بگويد - چه موسيقي، عكاسي، شعر، نقاشي يا بازيگري. «من واقعا به دنيا اهميت مي‌دهم و قبلا در مورد آن صحبت مي‌كردم، اما سلامتيم را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد و به‌شدت آن را احساس مي‌كنم. اكنون، ترجيح مي‌دهم در فيلمي مانند Inhuman Resources (سريال نتفليكس ۲۰۲۰ كه او در آن بازي كرد) حضور داشته باشم. من هنرمنداني مانند بنكسي و‌اي وي وي را ترجيح مي‌دهم. يك آهنگ وجود دارد كه عميقا در مورد وضعيت جهان صحبت مي‌كند. من هم ترجيح مي‌دهم خودم را در ترانه‌هايم بيان كنم. من فكر مي‌كنم قوي‌تر و موثرتر از صحبت كردن خواهد بود.»
به او مي‌گويم كه با بنسكي مصاحبه كردم. «تو او را ملاقات كردي؟ نه! او خودش را نشان داد؟» من مي‌گويم - بله، مصاحبه رو در رو. او خيلي هيجان زده به نظر مي‌رسد. «او خواننده Massive Attack است؟» نه، من مي‌گويم. حالا، او نااميد است. كانتونا شيفته اين هنرمند گرافيتي ناشناس است. متوجه شدم روي بازوي او خالكوبي دختر با بادكنك اثر بنكسي است. او اين خالكوبي را حدود 10 سال پيش انجام داد. به او مي‌گويم كه اين ارزش يك خالكوبي روي بازوي كانتونا را دارد. معمولا او را به ياد يك فيلم مي‌اندازد. «فيلم فرانسوي با ژان گابين، Le Tatoué را ديده‌ايد؟ او يك خالكوبي موديلياني روي پشت خود دارد.
او كار در سياست را رد كرده است، اما چيزي را انتخاب مي‌كند كه مي‌تواند در جهان تغيير دهد. «هوش مصنوعي. افرادي كه ما آنها را نابغه مي‌ناميم، براي من احمق‌ترين مردم دنيا هستند كه اين چيزها را خلق كرده‌اند. آنها بشريت و كره زمين را نابود خواهند كرد.» او نسبت به نسل فرزندانش مي‌ترسد - «شغل آنها، سلامت عقل و ذهنشان و آب و هوايي كه در آن نفس خواهند كشيد. در عين حال، من بسيار خوشبين هستم. چون اين نسل مي‌تواند كاري انجام دهد. ما بايد خوشبين باشيم. ما بايد به آنها ايمان داشته باشيم. آنها ناجيان ما هستند.»
آيا او از اينكه اوضاع پس از فوتبال برايش چگونه رقم خورده تعجب كرده است؟ «بله. من به زندگي‌ام فكر مي‌كنم - زندگي يك مرد خوش‌شانس كه اين فرصت را داشته تا خود را به روش‌هاي مختلف بيان كند. قبلا در ورزش بود. اكنون در هر نوع هنري وجود دارد. اگر فرصت ابراز وجود را نداشته باشم، ترجيح مي‌دهم بميرم. من فقط به چالش نياز دارم براي اينكه احساس زنده بودن كنم، بايد آتش درونم را زنده نگه دارم.»
اكنون، او نمي‌تواند صبر كند تا خود را تنها در راه موسيقي بيان كند. او مي‌گويد كه خيلي چيزها غيرقابل پيش‌بيني است، خيلي چيزها ممكن است اشتباه پيش بروند و اين زماني است كه به جادوي ورزش نزديك‌تر مي‌شويد. «آنچه در زندگي دوست دارم نقص‌هاست. چگونه از نقص استفاده مي‌كنيد؟ چگونه بدتر مي‌شود؟ روي صحنه هم مثل زندگي است. شما يك لحظه وقت داريد و نحوه پاسخ دادن به آن، واكنش شماست. داشتن اين نوع نقص عالي است.» او از دورنماي حضور روي صحنه لذت مي‌برد و در انرژي متضاد مخاطب غرق مي‌شود. «همانطور كه در ترانه‌ام مي‌گويم، مردم يا من را دوست دارند يا از من متنفرند.»
وقت آن است كه كانتونا عكس خود را بگيرد. آخرين سوال؛ از كانتونا مي‌پرسم كه از خودش چه مي‌پرسد. او به آن فكر مي‌كند. «خودم؟ آخرين سوال؟» مي‌پرسم: «چند وجه داري؟ چون در زندگي‌ام كارهاي زيادي انجام داده‌ام.» و پاسخ شما چه خواهد بود؟ «پاسخ مي‌دهم كه به همان اندازه كه عكس روانپزشكم پيكسل دارد، وجه دارم.» سپس پوزخند مي‌زند، مي‌خندد و مي‌رود. گاردين

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون