• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5503 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۲۰ خرداد

روسيه و پرنس كروپوتكين

مرتضي ميرحسيني

بيشتر از شصت هزار نفر در پتروگراد به استقبالش رفتند و او را كه بعد از چند دهه تبعيد به كشورش برمي‌گشت به گرمي پذيرفتند. دشمن رژيم تزاري بود و سال‌هاي زيادي از عمرش را پاي اين دشمني گذاشت. نامش پيوتر و از خانواده اشرافي كروپوتكين بود، خانواده‌اي كه اعضاي آن به وفاداري بي‌چون و چرا به دربار روسيه شناخته مي‌شدند و بسياري از آنان لباس نظامي را براي خدمت به تزار به تن مي‌كردند. پدرش يكي از همين‌ها بود، زندگي‌اش در خدمت به تزار نيكلاي اول گذشت و فرصتي براي تربيت فرزندانش پيدا نكرد. پيوتر زيرنظر معلم سرخانه‌اش -كه فرانسوي و كهنه‌سرباز قواي ناپلئون بود- با مفهوم «برابري» آشنا شد و در همه ارزش‌هاي طبقه و خانواده‌اش ترديد كرد. تا اوايل جواني به محافل نزديك به دربار رفت و آمد داشت و حتي اگر مي‌خواست مي‌توانست آجودان شخصي تزار بعدي، آلكساندر دوم شود. اما متاثر از نوشته‌هاي آلكساندر هرتسن و دلزده از زندگي آلوده به اسراف و ريخت ‌و پاش درباريان، از سن‌پترزبورگ گريخت و اوايل دهه 1860 راهي سيبري شد. خودخواسته خدمت در سيبري را انتخاب كرد، مخالفت پدرش را ناديده گرفت و به جايي رفت كه باور داشت سرنوشت برايش مقدر كرده است. زندگي در سيبري، آتش آن ترديد سال‌هاي نوجواني را دوباره، اين‌بار با شدت بيشتر شعله‌ور كرد. در محل خدمت جديد، كارش نظارت بر امور جزايي محكومان بود و به روايت جرج وودكاك، آنجا «حركت دسته‌جمعي محكومان به‌زنجير كشيده را ديد كه در استپ‌ها به سنگيني گام برمي‌داشتند و از بازداشتگاه‌هاي زهوار دررفته كه زنداني‌ها... در آنجا مي‌خوابيدند، بازديد كرد. از زندان‌هاي اعمال شاقه ديدار كرد... و نيز از معادن طلا بازديد كرد كه محكومان درحالي كه دست‌شان تا آرنج در آب يخ بود كار مي‌كردند و همچنين از معادن نمك كه شورشگران لهستاني در آنجا از سل و اسكوربوت مي‌مردند.» از اصلاحاتي كه آن زمان در روسيه شروع شده بود و او مي‌خواست در اجراي آن نقشي داشته باشد، نااميد شد. سرش را به مطالعات جغرافيايي گرم كرد و بعد براي ديدن مناطقي كه خارج از حوزه تمدن بودند به سفرهاي دور و دراز رفت. او با مطالعاتش شناخت بشر از كوه‌ها و فلات‌هاي آسياي شرقي را بيشتر كرد و به برخي پرسش‌ها درباره موضوعاتي مثل يخبندان‌ها و خشكسالي‌هاي بزرگ پاسخ داد. در سيبري با شاعري تبعيدي به نام ميخاييلوف دوست شد و پيش از مرگ شاعر (در 1865 بر اثر سل)، از طريق او نوشته‌هاي پرودون و آموزه‌هاي آنارشيسم را كشف كرد. چندي بعد در اعتراض به روش‌هاي نادرست ارتش تزاري در مواجهه با محكومان، لباس نظامي‌اش را درآورد و باز بي‌اعتنا به مخالفت و آزردگي پدرش به سن‌پترزبورگ برگشت. به فقر افتاد و زندگي در تنگنا را نيز تجربه كرد، اما مسيرش را تغيير نداد و به محافل درباري و مشاغل حكومتي برنگشت. نوشت «هنگامي كه تمام دوروبرم چيزي جز فقر و بدبختي و ستيز براي تكه‌ناني كپك‌زده نبود، چه حقي داشتم كه خود را به دست اين شادي‌هاي والا بسپارم؟ هنگامي كه بايستي از تمامي امكانات استفاده مي‌كردم تا مي‌توانستم در آن دنياي عواطف والا به زندگي ادامه دهم، حتما بايد از دهان كساني ربوده مي‌شد كه گندم مي‌كارند و نان كافي براي كودكان‌شان ندارند؟» سرانجام از روسيه بيرون زد و گوشه‌وكنار اروپا را زير پا گذاشت. با مبارزان انقلابي و تبعيدي‌ها همنشين شد، چند كتاب و تعدادي رساله نوشت، با بين‌الملل كمونيسم همكاري كرد و در فرانسه به زندان افتاد. در گذر از اين حوادث نه فقط به مخالف سرشناس حكومت تزاري كه به يكي از مهم‌ترين مردان آن روزگار و يكي از چهره‌هاي اصلي جنبش آنارشيسم تبديل شد و دوستان و دشمنان زيادي، هم در روسيه و هم در اروپا پيدا كرد. برخي صحبت‌هايش در فهرست جملات قصار بزرگان جاي مي‌گيرند كه مي‌گفت «اگر واژگوني حكومت تنها به تغيير افراد و برخي قواعد بينجامد، از آن چيزي فراچنگ نخواهد آمد» و باور داشت «هر كجا كه اقتدار هست، آزادي نيست.» سال 1917 در چنين روزي در ميان استقبال گرم هم‌وطنانش به روسيه برگشت. اما آن‌همه سال دوري از اين كشور، بر نگاه و شناخت او تاثير زيادي گذاشته بود. مردم خودش را نمي‌شناخت. بي‌خبر از آنچه اكثريت روس‌ها مطالبه مي‌كردند، از ادامه حضور روسيه در جنگ بزرگ دفاع كرد و اعتبارش را ميان هم‌وطنانش از دست داد. به حاشيه رفت و تا زمستان 1921 كه مُرد، نقش مهمي در سير حوادث كشورش نداشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون