• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5504 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۱ خرداد

ضايع‌كاران

ارسيا تقوا

چندي پيش به شهر كوچك دوران كودكيم رفته بودم. براي خريد به مغازه‌اي رفتم. فروشنده آشنايي داد و به اسم صدايم كرد. نشناختمش. گفت در «مدرسه مغربي» كلاس دوم بودي و من پنجم. يك روز كه مساله رياضي را بلد نبودم، معلم فرستاد از كلاس دوم تو را آوردند و آن را پاي تخته جلوي بقيه حل كردي.
اين را كه گفت تمام آن خاطره مدفون چهل‌ساله بيرون زد؛ هرجوري بود با كلي شرم و خجالت از مغازه بيرون زدم. حال نكبت آن روز بد برگشت. يادم آمد معلم بعد از حل كردن آن مساله چه خفتي به آن دانش‌آموز داده بود و جلوي جمع او را تحقير كرده بود. مثل همان موقع حالا هم خودم را عامل وقوع اين لحظه دردناك و تلخ مي‌ديدم. انگار نه انگار بچه‌اي فلك‌زده‌ بودم و مثل آن شاگرد كلاس پنجمي، من هم قرباني پندار يك سيستم آموزشي غلط بودم كه خيال مي‌كرد تربيت و پرورش را دارد در جامعه ارتقا مي‌دهد.  فرقي نمي‌كند گناهي مرتكب شده باشيم، شرم ابتداي مسيري است كه حسي از گناه در ما مي‌سازد و بعضي شرمندگي‌هاي قديمي ما پايان ندارند و تنها سعي مي‌كنيم براي رهايي از عذاب، آنها را مدفون كنيم، غافليم از آنكه تلخي‌هاي رنج‌آلود با خاك‌شدن از بين نمي‌روند؛ منتظر فرصتي براي بازگشت و گرفتن بيخ‌ گلوي ما هستند. همانطور كه بابت آن خاطره نحس من و همشهري قديمي‌‌ام نقشي نداشتيم اما هر دو قربانيان گناه‌آلودي شديم، به يك اندازه خوار و تلخ. 
اين‌روزها دور و بر ما پرشده از آدم‌هاي شرمساري كه نقشي در خلق حال بد خود ندارند. مردان زيادي را مي‌بينيم كه شرمنده روي زن و بچه هستند. فرزنداني را مي‌بينيم كه خجالت مي‌كشند به خانه برگردند و بگويند نتوانسته‌اند داروي عزيز خود را تهيه كنند. رييس بانكي به من مي‌گفت بعضي براي وامي ده بيست ميليوني آنقدر التماس مي‌كنند كه من از فرط خجالت سردرد مي‌گيرم و بي‌خواب مي‌شوم.
آن سيستمي كه من كلاس دومي را عامل شرمساري هم‌مدرسه‌اي كلاس پنجمي كرد و باعث ايجاد حقارت در هم‌كلاسي و گناه در من شد، خبر نداشت كه چه زخم جانكاهي در دل ما نشاند. آن سيستم‌هايي كه براي تنبيه و تنبه ديگران القاي شرم را فضيلت سيستمِ مديريتي خود مي‌دانند، غافلند كه بذر شرمي كه امروز مي‌كاريم فردا عزت‌نفس به بار نمي‌آورد. درختي مي‌شود تناور ولي لبريز از انواع احساسات شوربخت، عذاب‌آور و پريشان‌كننده. به نظر مي‌رسد كسي براي عرق‌هاي شرمي كه بر چهره‌ها نشانده‌ايم براي ما هورا نمي‌كشد. قبول كنيم نكبت بكاريم، نعمت به بار نمي‌آيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون