• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5513 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۳۱ خرداد

گفت‌وگوي فريدون جيراني با هادي حجازي‌فر درباره فعاليت‌هايش ، شرايط اين روزهاي سينما و سیاست مدیران

خشم جامعه را به رسميت بشناسيد

هادي حجازي‌فر چهره شناخته‌شده‌اي است كه هم مي‌توان او را بازيگر خوبي دانست چراكه هنرنمايي‌هاي متفاوت و جذابي در آثار مختلف داشته و هم بعد از تجربيات متعدد در عرصه نويسندگي و كارگرداني، فيلمساز متبحري به شمار مي‌آيد. نمونه‌هايي همچون «ايستاده در غبار»، «آتاباي»، «ماجراي نيمروز»، «موقعيت مهدي» و... دليلي بر اين مدعاست كه حضور اين هنرمند در ماندگاري اين آثار، تاثير بسزايي داشته است. 
حجازي‌فر در چند وقت اخير در سريال پرمخاطب پوست شير بازي داشت، ‌مجموعه‌اي كه با داستان پركشش و گيرا (فارغ از كيفيت) هم خوش‌ساخت بود و هم جذاب و از اين رو طيف مخاطبان گسترده‌اي را به خود جذب كرد. قصه پدر و دختري كه بعد از مدت‌ها دوري به هم مي‌رسند اما عاشقانه‌هاي‌شان طولاني نيست و روزگار برايشان به گونه ديگري رقم مي‌خورد، انصافا حجازي‌فر در اين سريال با خلق كاراكتر نعيم در كنار مجموع عوامل اين سريال يكي از متفاوت‌ترين بازي‌هاي خود را ارايه داد و لحظات سرگرم‌كننده و تماشايي براي مخاطبان خلق كردند. ضمنا حجازي‌فر دبير جشنواره بين‌المللي «نمايش عروسكي تهران مبارك» هم هست. 
به همين مناسبت فريدون جيراني نويسنده و كارگردان شناخته‌شده سينماي ايران در برنامه «سينما 25» اعتماد آنلاين با اين بازيگر به گفت‌وگو نشست و با او درباره فعاليت‌هاي اين روزهايش، مختصات بازي او در سريال پوست شير و شرايط اين روزهاي سينما صحبت كرد كه در ادامه مي‌خوانيد. 

   به نظرم با تسليت شروع كنيم، حسام محمودي فوت كرد و اين بسيار تلخ است. تو چقدر او را مي‌شناختي؟ راجع بهش صحبت كن.
 شوكه‌ام، از بچه‌ها شنيدم كه حسام سكته قلبي كرده است، من و حسام با هم دوست بوديم و كار كرده بوديم. حسام بچه بسيار سالم و باسوادي بود. واقعا بعضي صورت‌ها به گونه‌اي است كه يك ناميرايي خاصي در آن ديده مي‌شود، به ‌طوري‌كه هرگز نگران‌شان نمي‌شويم. حسام هم از اين آدم‌ها بود. مثل آقاي علي معلم كه با رفتنش غم عجيبي به همه ما داد. اميدوارم خدا به خانواده حسام صبر دهد.
  مرگ حسام از جمله مرگ‌هاي تلخي است كه پيش‌بيني شده نيست. تو چقدر فكر مي‌كني شرايط روحي و اقتصادي در اين مرگ‌ها تاثير دارد؟ 
مطمئنا بي‌تاثير نيست. آقاي جيراني هميشه تلاش مي‌كنم سهم غيرواقعي به عناصر و موضوعات دخيل در بروز اتفاقات ندهم و همه نكات را بررسي مي‌كنم. چند وقت پيش در خانه صحبت از موضوعات روز بود، من عصباني شدم و گفتم حواس‌تان به بچه‌ها باشد، تلخي‌ها و مشكلات را مدام مثل آينه بازتاب مي‌دهيم و آن چيزي كه منعكس مي‌شود قدرتش بسيار فراتر از آن چيزي است كه هست چون مدام تكرار مي‌كنيم و اين بر روحيه همه تاثير مي‌گذارد. نظير اتفاقي كه براي پوراحمد افتاد كه همه شوكه شده بوديم. به نظرم ما بايد يك مقدار بترسيم. با يك‌سري روانشناس چند وقت پيش صحبت مي‌كردم آنها گوشزد مي‌كردند كه اين موضوع بسيار حساس است، كلمات قدرت خود را دارد و طبعا بي‌تاثير نيستند. متاسفانه دليل هر چه باشد ما عزيزان‌مان را از دست مي‌دهيم.
  نكته‌اي كه بسيار مهم است، فضاي فرهنگي امروز است. تو به عنوان هنرمندي كه از سال 77 و 80 وارد عرصه فرهنگي و هنري شدي و دوره‌هاي مديريت صفار هرندي، جنتي و حسيني و آقاي دكتر صالحي را تجربه كردي، فضاي امروز را چگونه ارزيابي مي‌كني؟
به‌زعم بنده فضا سرگيجه دارد. هميشه فضاهاي فرهنگي پاشنه آشيل دولت‌ها بوده، يعني به خاطر كوبيدن هر دولتي، بهترين جايي كه مستقيم مي‌شود حمله كرد حوزه فرهنگي است، مثلا يك عكس از يك اجرا مي‌تواند شرايط را ملتهب كند و دولت‌ها را در لاك دفاعي فرو ببرد. بنابراين هميشه احتياط بيش از آن چيزي بود كه بايد مي‌بود. البته يك استثنا هم داريم و آن در دوره اول رياست احمدي‌نژاد بود كه در حوزه‌هاي مختلف ازجمله تئاتر هم پول بود و هم مميزي به كمترين حد ممكن رسيده بود. در آن زمان به خاطر اينكه همه با هم همسو بودند، كسي در حوزه فرهنگ دست نمي‌كرد و دنبال سندي نمي‌گشت تا عليه دولت احمدي‌نژاد استفاده كند. اما الان هم مثل خيلي از دوره‌هاي قبل فضا پيچيده است، اگر من مي‌توانستم به دولت مشاوره بدهم، مي‌گفتم آقا مديران‌تان را ساكت كنيد. 
  اولين مديريتي است كه مي‌بينم زياد مصاحبه مي‌كند، نمي‌دانم اين ميزان مصاحبه چرا لازم است؟
وقتي من تازه دو فيلم بازي كردم و به يك‌باره معروف شدم، همان زمان اينستاگرامي داشتم و چيزي در حدود 200 هزار فالوور هم داشتم. بعد از شهرت، من همچنان مدل هادي حجازي‌فر قبل از شهرت در اينستاگرام مي‌نوشتم و هنوز تجربه نكرده بودم كه تفاوت الان من با قبل اين است كه ممكن است هر حرف من تيتر بشود، كمي طول كشيد تا من رسانه را بتوانم بشناسم و محافظه‌كار‌تر و مسوولانه‌تر درباره كلماتم حرف بزنم، من فكر مي‌كنم بخشي از صحبت شما از اين حوزه ناشي مي‌شود، شايد قصد مديران آن چيزي كه به زبان مي‌آورند نباشد ولي موج ايجاد مي‌شود، بايد ده تا موج ايجاد كنند تا بدانند در استفاده از كلمات بايد سختگيرتر باشند. 
  بعد از اتفاقات تلخي كه در ماه‌هاي گذشته افتاد، طبيعي است كه اهالي هنر به حواشي واكنش نشان مي‌دهند و اعتراض مي‌كنند، نمي‌توانند اعتراض نكنند، با صراحت مي‌گويم و معتقدم بسياري از اهالي هنر باسوادتر از بسياري از نمايندگان مجلس و دولتمردان ما هستند و سواد سياسي بالايي دارند. 
و جامعه‌شان را بيشتر مي‌شناسند. 
  بله. به نظر تو الان مديران فرهنگي چه بايد كنند؟ چگونه بايد به هنرمندان آرامش دهند؟ 
آقاي جيراني به اين نكته اهميت دهيم كه در بحران، شرايط به‌هم مي‌ريزد. نكته‌اي را اينجا بگويم، هنگام شلوغي‌ها براي بچه‌هاي تئاتر يك‌سري مشكلات 
به وجود آمده بود كه با كمك بچه‌هاي تئاتر و ارشاد پيگير كارها بوديم و اتفاقات خوبي هم افتاد. اما اين موضوع هنگام اعلام رسمي ادبيات ديگري به خود مي‌گيرد و با آنچه اتفاق افتاده فرق داشت.
  من فكر مي‌كنم اين سخنراني‌ها براي راضي كردن جناح تندرو و افراطي است ولي در پشت پرده اقدامات ديگري مي‌افتد.
دقيقا. ما از خيلي چيزها بي‌خبريم، من خودم را مي‌گويم و با بقيه كار ندارم، چون هيچ چيزي هم از سپهر سياست ايران نمي‌دانم. سال 88 يك باوري داشتم و الان به خاطر سن يا هر چيز ديگر، به همه ‌چيز مشكوكم و تلاش مي‌كنم مدل ديگري با موضوع برخورد كنم، خيلي هم علاقه ندارم وارد اين صحبت‌ها شوم نه اينكه بخواهم بترسم، نه، براي اينكه هر وقت هر چيزي را صددرصد در بحث سياسي مطمئن بودم يك سال بعد يا دو سال بعد متوجه شدم نتيجه اشتباه بوده، به همين دليل اعتقاد دارم روي هيچ چيزي نمي‌شود پافشاري كرد جز شناخت جامعه، جز رسميت دادن و پر كردن خلأها، يك زماني بين جامعه و تصميم‌سازها و تصميم‌گيرها فاصله‌اي هست كه اين فاصله را بايد آدم‌هاي محرم پر كنند و حاكميت را به موضوع آگاه كنند كه به نظر من هنرمندان يكي از بازوهاي آگاهي‌بخش هستند، مشكل اصلي ما اينجاست كه همه مي‌گويند مردم، ولي ما نفهميدیم مردم منظور كيست؟ 
مردم مجموعه‌اي از نظرات مختلف هستند تا وقتي به تكثر باور نداشته باشيم. نمي‌گويم همه نظرها، اما لااقل يك حداقلي وجود داشته باشد كه يك‌سري طيف‌ها در نظرات قرار بگيرند تا ما بتوانيم حرف بزنيم تا تشتت نشود. آقاي جيراني اختلافات به خانه‌ها رسيده است به پدر و فرزند رسيده به زن و شوهر رسيده و اين بسيار ترسناك است.
  ما در سياسي‌ترين دوران جمهوري اسلامي زندگي مي‌كنيم. من 44 سال در جمهوري زندگي كردم، حداقل مي‌توانم بگويم بخش اول زندگي‌ام در مطبوعات بودم، بخش دوم هم به عنوان خبرنگار در مطبوعات بودم. به نظرم ما در سياسي‌ترين دوران جمهوري هستيم و در يك شرايط خاصي به‌سر مي‌بريم. حالا من وارد سياست نمي‌شوم اما عرصه هنر كه هادي تو در آن فعاليت مي‌كني يك تكثر دارد كه الان اين تكثر دچار محدوديت شده است. مشكلي كه براي «برادران ليلا» به وجود آمده كه نبايد به وجود مي‌آمد، چرا جلوي اين فيلم را گرفتند؟ بايد اجازه اكران داده مي‌شد. اين فيلم يك خوانش ديگري از جامعه مي‌دهد كه مي‌توان راجع به اين خوانش حرف بزنيم و گفت‌وگو كنيم، اگر الان گفت‌وگو نكنيم كه همه‌چيز به خيابان مي‌آيد، بايد گفت‌وگو كرد تا مشكلات به خيابان نيايد. نظر تو چيست؟ 
من نبايد به خودم اين اجازه را بدهم در هر مقامي كه هستم وقتي اثري پروسه سخت و طولاني دريافت مجوز را طي كرده و مجوز را گرفته و ساخته شده است حذفش كنم.
  اصلا سيستم حذفي در ايران جواب نمي‌دهد. اولين‌بار است كه مديريت فرهنگي به سيستم حذفي افتخار مي‌كند.
من باز هم فكر مي‌كنم اين از همان گفت‌وگوهايي است براي جناح تندرو، چون عملكردي كه مي‌بينيم و مواضع همدلانه‌اي كه در جلسات خصوصي از آنها شاهديم همخواني ندارد. خيلي از بچه‌ها براي حل مشكلات‌شان كه به ارشاد مي‌آيند شاهد هستند اصلا رفتار مديران با مصاحبه‌هاي آنها نمي‌خواند. يك مدير فرهنگي بايد بتواند سه، چهار طيف را راضي نگه دارد تا كار ديگري انجام دهد. 
  آخر اين‌جوري نمي‌شود مديريت كرد. كار سختي هم انجام مي‌دهند آقاي جيراني! من صحبتم فرد نيست. اما سوالم اين است آيا شما مي‌دانيد چه چيزي مجاز هست و چه چيزي مجاز نيست؟ 
من زماني در شهرستان كار مي‌كرديم، نمايش «جل‌پشت‌ها» كه كار برگزيده جشنواره دانشجويي و فجر شد، همان متن را نتوانستم در خوي اجرا كنم، ما را بردند و سين جيم كردند. به ما گفتند در تهران مي‌تواند اجرا شود، اما خب چرا در خوي اجرا نمي‌شود؟ 
هادي جان همين اواخر فيلم «مارمولك» در تلويزيون نمايش داده شد آن هم در تلويزيوني كه محدوديت‌هايش خيلي بيشتر از سه، چهار سال پيش است. يادت هست اين فيلم با چه جنجالي مواجه شد؟ در قم فيلم را از اكران پايين كشيدند يا در مورد فيلم آدم برفي.
اينجا نكته‌اي بگويم. خاطرم هست هنگام تئاتر «پچ‌پچه‌هاي پشت خط نبرد» اثر عليرضا نادري افراد ريختن در تالار مولوي و حمله كردند نگذاشتند اين تئاتر اجرا شود، اما 11 سال بعد توسط متولي تئاتر دفاع مقدس، از اين هنر به عنوان باارزش‌ترين متن تقدير شد. يعني ما10 سال زودتر از آنها در مقام هنرمند اين موضوع را فهميديم. خب همين اتفاقات باعث مي‌شود كه رفتارهاي جعل و فيك وارد حرفه ما مي‌شود. 
  حرف من اين است اگر فيلم «برادران ليلا» طبيعي اكران مي‌شد و مردم طبيعي فيلم را مي‌ديدند و پچ‌پچ نمي‌كردند، بحث مي‌كردند منتقدين فيلم را نقد مي‌كردند خيلي بهتر از اين بود كه درباره اين فيلم جنجال شود و تلويزيون خارج و جاهاي ديگر درباره‌اش حرف بزند. 
چقدر داستان تلخ و ترسناك است. 
  خيلي تلخ است، مگر ما چند تا كارگردان خوب داريم؟ مثل جليلوند، روستايي، هومن سيدي، درميشيان نسل جديد بعد از 88 هستند، معترض هستند كه مي‌خواهند حرف بزنند. من مي‌گويم اجازه بده حرف‌شان را بزنند.
بايد اجازه داد حرف‌ها زده شود تا بعد تبديل به جريان راديكال نشود و همه ‌چيز با هم نسوزد. بگذاريم مردم حرف‌شان را بزنند و چه بهتر كه از زبان هنرمندان‌شان باشد.
  برسيم به سريال، خسته نباشيد. نكته‌اي در سريال «پوست شير» است كه «قانون‌گريزي» دارد. از «قيصر» قانون‌گريزي شروع مي‌شود و بعد به «دندان مار» و بسياري از فيلم‌ها مي‌رسد. تو تحليل از قانون‌گريزي داري؟ ريشه قانون‌گريزي از چه چيزي مي‌آيد.
به نظر من وقتي چنين موضوعي مورد استقبال قرار مي‌گيرد، نشانه‌هاي آن را در جامعه مي‌توانيم ببينيم. وقتي جامعه‌اي آرام است و وضعيت سياسي و اقتصادي آن رو به راه است چنين موضوعات و فيلم‌هايي مورد استقبال قرار نمی‌گيرند. نمونه‌هاي موفق را در سينما بررسي كنيم در برهه‌هاي حساس تاريخي ساخته شدند. بعضي وقت‌ها پيش مي‌آيد با فيلمي مواجه مي‌شويم كه پر از حرف است اما هيچ‌وقت هيچ ذره‌بيني روي آن قرار نگرفته است. چون اين فيلم در دوره‌اي ساخته شده كه حرف و دغدغه آن لحظه ما نبوده و اوضاع جامعه آرام است. مثل دوره دوم آقاي خاتمي. 
  آيا قانون‌گريزي نشانه اين نيست كه اعتماد به قانون در جامعه كم مي‌شود و سينما به ‌طور غريزي (نه حساب شده) به سمت قانون‌گريزی مي‌رود؟ 
هم اين و هم عناصر مطرح در درام. 
  تصوير پليس در سينما ربطي به الان ندارد، در تاريخ هميشه هراسان بودند از نشان دادن تصوير پليس و فرار مي‌كردند. يك مقدار در دهه شصت تصوير پليس بوده اما در دهه‌هاي قبل كم‌رنگ‌تر بوده، چرايي اين موضوع را در جامعه بايد ببينيم؟ 
بخشي از آن را در جامعه مي‌توان ديد ولي بخشي از آن هم به اين مربوط مي‌شود كه زماني كه ما پا را از خط مستقيم در قصه كنار بگذاريم يعني كاراكتر اصلي از مسير مستقيم منحرف شود عملا درام شكل مي‌گيرد و قصه شروع مي‌شود. بگذاريد مثالي بزنم، وقتي ما عصباني هستيم، شب قبل از خواب تخيل مي‌كنيم و به در و ديوار مشت مي‌زنيم كه سبك شويم، ديدن اين اتفاق‌ها در تخيل ازجمله قانون‌گريزي و عصيان باعث مي‌شود خالي شويم و ميل ما به انجام آن عمل كمتر شود. همان بحث كاتارسيس. سينما هم به نظرم چنين چيزي است. 
آقاي جيراني من با خود سينما عاشق سينما شدم. تصويري ديدم كه دلم خواست جاي آن كاراكتر باشم. 
  اولين تصويري كه ديدي كه دلت خواست جاي آن باشي چه بود؟ 
فيلم «برخورد» آقاي سيروس الوند بود. در سينما آسيا خوي با رضي پسرم نشسته بوديم وسط فيلم به پسرم گفتم: من صددرصد مي‌خواهم هنرپيشه شوم.
  اوايل دهه هفتاد؟
بله آن زمان تئاتر كار مي‌كرديم اما تصويري از شغل نداشتيم. 
  از چه چيزي در فيلم «برخورد» خوشت آمد؟ 
فيلم فضاي عاشقانه و شاعرانه داشت. ديگر هم فيلم را دوباره نديدم تا ذهنيت فضاي فيلم براي من خاطره بماند. 
  خوي آن زمان چند سينما داشت؟ 
سه سينما.
  الان هم همان سينما را دارد؟
نه. هر سه سينما تعطيل شد. يك سينماي آسيا داشت كه براي خودش سينما پاراديزويي بود كه واقعا راجع به اتفاقات آن مي‌توان رمان نوشت. چقدر كتك خورديم سر دزدكي رفتن به سينما. همه آنها تعطيل شده، يك سينماي جديد در مال‌ها دارد. يادم است كه سر سينما رفتن دعوا مي‌شد. مثال بزنم كه بعضي‌ها مي‌گويند كه من فلان جا آشنا دارم در بانك و فلان سازمان آشنا دارم. جالب است آن زمان هر كسي در سينما آشنا داشت خيلي قدرت داشت. براي تماشاي فيلم صف مي‌بستند. سر فيلم «گذرگاه» چاقوكشي مي‌شد من بچه بودم مي‌ترسيدم. پسرخاله من در سينما كار مي‌كرد و بليت پاره مي‌كرد و تذكر مي‌داد. سيگار را زير پيراهن مي‌كشيديم. خيلي دوران درخشاني بود. 
  خيلي جالب است كه از يك سينماي كوچك و با فيلم ايراني عاشق سينما شدي.
در 15 سالگي جنبه‌هاي جذاب سينما برايم بحث عشق و عاشقي و فضاي شيكي كه من آن زمان در زندگي نداشتم. مي‌خواهم بگويم جذابيت سينما و زرق و برق سينما در فيلم برخورد مرا به خود جذب كرد و ادامه دادم. به نظرم اين قانون‌گريزي شخصيت‌ها در آثار نمايشي يك وقت‌هايي شبيه همان روي كاناپه دراز كشيدن و با خود صحبت كردن اينكه چرا جواب فلاني را ندادم. به نظرم يك‌جور كارتارسيس است.
  قانون‌گريزي در سينما از فيلم «قيصر» شروع مي‌شود و ما قبل از آن قانون‌گريزي در سينما نداريم. خب «پوست شير» هم شباهت‌هايي به فيلم قيصر هم دارد و در آن انتقام شخصي مطرح است. از يك تاريخي قانون‌گريزي در سينما آغاز مي‌شود و از آن تاريخ در سينما ادامه پيدا مي‌كند تا انقلاب كه بعد فرق مي‌كند. قانون‌گريزي در امريكا هم از دهه هفتاد شروع مي‌شود، آن سينماي اعتراضي اجتماعي كه در امريكا راه مي‌افتد از فيلم‌هاي «گراجوئت»، «راننده تاكسي» جنگ ويتنام تاثير مي‌گذارد، «سه روز كندر» فيلم بسيار درخشاني است. در ايران دوباره قانون‌گريزي را تجربه مي‌كنيم و چقدر پايان پوست شير مرا ياد فيلم «گلادياتور» انداخت.
بله. خودمم بعد از اينكه اين صحنه را ديدم يك لحظه يادم افتاد. آن زمان به اين ارجاع‌ها فكر نمي‌كرديم. 
  تو از اول و در مرحله نگارش سناريو به سريال پيوستي؟
بله. از مرحله طرح بودم، نويد اصرار داشت كه من در اين سريال بازي كنم. البته از اين حرف‌ها به بازيگران مي‌گويند كه اگر تو نباشي كار ساخته نمي‌شود (مي‌خندد) اول مخالف بودم، چون در فيلم لاتاري هم همين موضوع «پوست شير» و بحث انتقام مطرح بود. ضمن اينكه درگير موقعيت مهدي و نگارش فيلمنامه بودم. يعني از خيلي قبل‌تر‌ها به من پيشنهاد شده بود. فكر كنم سراغ خيلي از بازيگران ديگر هم رفتند. به من چيزي نگفتند، چون قطعي به آنها گفتم من نمي‌آيم، ولي وقتي نااميد شدم و كار خوابيد و مطمئن شدم موقعيت مهدي به من پول نمي‌دهند كه كار را شروع كنيم. افسرده در خانه نشسته بودم و به من زنگ زدند گفتم ميام. پيش‌قراردادي گرفتم و خرج موقعيت مهدي هم كردم.
  در سناريو نظر مي‌دادي؟
همه نظر مي‌داديم. جمشيد، فضايي به وجود آورده بود كه به پيشنهادها گوش مي‌كرد.
  در مورد كاراكتر خودت فقط نظر مي‌دادي يا در مورد فيلمنامه؟ 
وقتي پيشنهاد مي‌خواست ما نظرات‌مان را مي‌گفتيم. طبعا همه راجع به فيلمنامه حرف زديم. فقط من يك مقدار دير به گروه ملحق شدم، از آبادان مستقيم سر صحنه فيلمبرداري رسيدم. يه كم خجالتي هم هستم و فوبياي محيط‌هاي جديد دارم و جالب اينكه با هيچ كدام از عوامل سريال حتي دستيار صحنه هم آشنا نبودم . همه جديد بودند. من را گريم كردند گذاشتند جلوي شهاب حسيني. من حتي شهاب را از نزديك هم نديده بودم.
  با شهاب كار نكرده بودي؟ 
نه ولي سال‌ها ستايشش مي‌كردم. من را گريم كردند و مقابل او گذاشتند و گفتند 9 صفحه ديالوگ بگو. گفتم آقا نامرديه... (مي‌خندد) اولين سكانس‌هايي كه ما با هم بازي داشتيم در آگاهي من نمي‌توانستم به چشم‌هاي شهاب نگاه كنم. مدام چشم‌هايم را از او مي‌دزدم. 
  ارتباط با شهاب خوب بود؟
عالي. براي شهاب كار بسيار جدي است. با جمشيد حرف مي‌زديم مي‌گفتيم خيلي مهم است يك آدمي بعد از اين همه سال كار و ستاره بودن آن‌قدر تك‌تك كلمات كاراكتر برايش مهم باشد و براي همه‌ چيز بجنگد. احساس مي‌كردم براي او نوع بازي مرگ و زندگي است. خيلي فضاي خوبي در كار داشتيم. طبعا اوايل كشمكش‌هايي بود ناراحتي‌هايي پيش مي‌آمد ولي مهم اين بود كه ما به جايي رسيديم كه به معناي واقعي تيم بوديم. آقاي جيراني واقعا مي‌گويم با هر كاري كه همكاري كردم و پشت صحنه خوب داشت خروجي درجه يك بود. ما حاضر بوديم براي هم فداكاري كنيم. 
  پشت صحنه خوب و ارتباطات خوب تاثير مي‌گذارد جلوي صحنه و فيلم را تغيير مي‌دهد. تشنجات پشت صحنه هم دقيقا در فيلم تاثير مي‌گذارد. «پوست شير» نشان از همبستگي داشت.
همچنان به دنبال دلايل موفقيت اين سريال هستم ولي به نظر من اين موفقيت از همه بيشتر به جمشيد و نويد محمودي مربوط است كه فرصت گفت‌وگو به همه عوامل مي‌دادند و فرصت تكرار سكانسي كه گرفته شده مي‌دادند تا رضايت كارگردان ايجاد شود اين خيلي مهم است. كه تهيه‌كننده مانع تنش بين عوامل مي‌شد و از طرفي برادر كارگردان هم بود كاملا پشت برادر بود.
  دليل جامعه‌شناسي موفقيت سريال چيست؟ يعني مردم بخشي از خشونت جامعه را در سريال مي‌ديدند؟
بله به نظر من بحث كاتارسيسم مطرح است. اما نكته مهم ديگر اينكه ‌اي كاش پلتفرم‌ها آمارهاي‌شان را ارايه بدهند در اوج شلوغي‌ها و اعتراض‌ها اين سريال پخش مي‌شد و ما مي‌گفتيم الان زود است، شرايط جامعه براي پخش سريال خوب نيست. اما پلتفرم نياز داشت كه سريال را پخش كند. اما جالب اينجاست كه حتي در همين روزهاي بحراني آمار مخاطبان همه پلتفرم‌ها بالاتر از زمان‌هاي مشابه بود. اين يعني آدم‌هايي كه در خانه نشستند نياز به سرگرمي دارند آدم‌ها به هر حال از اخبار و سر و صدا خسته مي‌شوند و نياز به تقويت روحيه دارند. 
  يادي كنيم از همه بازي‌هاي خوب، شهاب، خودت، پانته‌آ بهرام، پرديس احمديه، عليرضا كمالي، ژيلا شاهي و... 
حتي نقش‌هاي كوتاه، همه خوب بودند، همه انرژِي گذاشتند. جزو معدود كارهايي بود كه تيم بازيگران خوب بودند و اين به كارگردان مربوط است. خودخواهي وجود نداشت. همكاري با شهاب خيلي خوب بود. متوجه معذب بودن من شد. تلاش مي‌كرد فضا را دوستانه كند. به راحتي فضا را شكست، چون قرار بود با هم كار كنيم. همون اوايل كار گفته بود كه هادي نقش اصلي است و اسم هادي بايد اول بخورد. اين نكات براي من با ارزش است. در روستاي خوي در چادر از من درباره داستان سريال «پوست شير» مي‌پرسيدند.
  خيلي خوب است كه چنين سريال‌هايي داشته باشيم. برمي‌گردم به هادي حجازي‌فر درباره كارگرداني تو صحبت كنيم. اول بگو دوباره به فيلم جنگي برمي‌گردي؟
نه، چون الان فضاي ذهني من چيز ديگري است. 
فيلم «موقعيت مهدي» را خيلي دوست دارم و اصلا هم فيلم را حكومتي نمي‌دانم. يك فيلم تلخ تكان‌دهنده كه مربوط به يك دوران مي‌دانم. درواقع يك تاريخ است كه قبل از آن «مهاجر» را داريم كه از همين دوران صحبت مي‌كند. «عروسي خوبان» را داريم. از «كرخه تا راين» و آدمي كه مي‌خواهد پناهنده شود كه باز هم راجع به همين دوره‌‌ها صحبت مي‌كند، «آژانس شيشه‌اي» داريم آدمي كه در جبهه بوده و بعد راننده تاكسي شده، فيلم تو تاريخ است. وقتي اين فيلم را مي‌ساختي فكر مي‌كردي تاريخ را بررسي مي‌كردي؟
   هادي حجازي‌فر آن نسل پاك، مساوات‌خواه، سالم، طبقه پايين را ديده بود؟ آن نسلي كه با آرمان رفته بود جبهه و فكر مي‌كرد پشت جبهه در جامعه فاصله طبقاتي برداشته مي‌شود و يك جامعه متعادل ايجاد مي‌شود ديده بود؟ 
واقعيتش را نه ولي من آن آدم‌ها را خوب مي‌شناختم. من هميشه احساس مي‌كنم عصبانيت‌هاي موجود باعث مي‌شود نتوانيم همديگر را بشناسيم. در كلاس‌هايم و در تمرين‌هاي تئاتر هميشه سعي مي‌كنم آدم‌ها از بزرگ‌ترين غم زندگي‌شان حرف بزنند. وقتي ما غم و حسرت هم را بدانيم آدم‌هاي مهرباني مي‌شويم و گروه‌هايي كه با هم فعاليت مي‌كنند عمر بيشتري دارند و بهتر با هم همكاري مي‌كنند. وقتي اشتباهي پيش مي‌آيد 
هم‌ گروه‌هايي‌ها، راحت همديگر را مي‌بخشند. اين آدم‌ها را كاملا ديده بودم و باارزش‌ترين چيز يعني جان‌شان را فدا مي‌كردند. نمونه آن معلمم، پدرم، عموهايم. همه آن آدم‌هايي كه عاشق زندگي بودند نه اينكه از زندگي سير باشند، وقتي پدرم عاشق زندگي و ما بچه‌ها بود به يك‌باره سه ماه مي‌رفت مگر از جانش سير شده بود؟ درواقع آرمان و عدالت‌خواهي بود، تازه آن دوره همه دنيا را گرفته بود و فقط مختص ما نبود، وقايع امريكاي جنوبي را بررسي كنيد. انقلاب‌گري يك اتفاق بود.
  در فيلم «عروسي خوبان» حاجي پاكدل را داريم با شهري كه داشت سرمايه‌داري و فاصله طبقات را نشان مي‌داد كه قرار اصلا اين نبود. 
دقيقا. قرار ما اين نبود. با هيچ كسي شوخي ندارم. اين آدم‌ها قهرمان‌هاي زندگي من بودند. هر كسي كه سر اعتقاد و وطنش جانش را بدهد ستايشش مي‌كنم. اما نكته مهمي كه وجود دارد اينكه ما اين آدم‌ها را ديديم در ادامه مصيبت داشتيم اينكه راحت‌تر گول آدم‌هايي را مي‌خوريم كه داشتند اداي آن آدم‌‌هاي پاك را در مي‌آوردند. آدم‌هايي كه در اونيفرم بيروني خودشان را شبيه آن آدم‌ها مي‌كردند و ما راحت‌تر گول آنها را مي‌خورديم تا آدم‌هايي كه در آن فضا نبودند و هي نمي‌خواستيم باور كنيم كه دارند تغيير مي‌كنند. بعد وارد دوره‌اي شديم كه بايد از آدم‌هاي پاك زندگي‌مان كساني كه جان‌شان را به دست گرفتند و به جبهه رفتند دفاع كنيم. هنگام تدوين فيلم، گوهري به من مي‌گفت اين جمله باكري را در بياوريم شايد مخاطب پس بزند. به او مي‌گفتم حسين من كه نمي‌توانم باكري را جعل كنم؟ باكري از ايمان صحبت مي‌كند من كه نمي‌توانم حرف‌هاي او را تحريف كنم. آقاي جيراني مصيبت زياد است.
   خيلي صحبت‌هايي كه مي‌كني تلخ است، پايان فيلم تو گريه كردم براي نسلي كه رفت و نسلي كه ماند. ما فكر نمي‌كرديم به اين جامعه طبقاتي و فاصله‌ها برسيم.
 در آن زمان در بهترين زمان ديدن و يادگيري بودم و من آن چيزهايي‌که ديدم هيچ شباهتي به الان ندارد. بچه كارگر سر گرسنه زمين بگذارد؟ حرف هم بزنيم بلافاصله مي‌گويند، ‌اي فلاني.
  از فيلم آتاباي هم صحبت كنيم كه خيلي آن فيلم را دوست دارم. 
همه‌ چيز در آن پروژه دست به دست داد تا فيلم «آتاباي» براي ما اتفاق باشد. «آتاباي» بخش مهمي از وجود من است. اميدوارم دوباره آن حال و هوا برايم تكرار شود.
  در حال حاضر چه مي‌كني؟ 
چند وقتي است مشغول نگارش سريال كمدي جنايي هستم كه خيلي دوستش دارم. اميدوارم آخر سال ساختش را شروع كنيم. 
  با توجه به اينكه شعار اصلي امروز جامعه «زن زندگي آزادي» است تصويري از زن در فيلم‌هاي اخير در سينما در ذهنت مانده باشد نام مي‌بري؟ آخرين تصوير از زن در سينما چيست؟ 
تا صحبت زن در سينما مي‌شود ناخودآگاه تمام فيلم‌هاي مهرجويي جلوي چشم‌هايم صف مي‌كشند. از گوهر خيرانديش، بيتا فرهي تا گلشيفته، ليلا، نيكي كريمي، ياسمين ملك نصر و... دست خودم نيست. ناخودآگاه تا صحبت از زن مي‌شود اسم فيلم‌هاي مهرجويي جلوي چشمم مي‌آيد. 
  كاملا درست مي‌گويي براي اينكه «سارا» يك تاريخ است، زن سنتي كه معترض است و شوهر سنتي خود را ترك مي‌كند. ليلا با سنت مي‌جنگد و زن‌هاي مهمي در فيلم مهرجویي داريم. حتي گلشيفته در فيلم درخت گلابي. 
در لحظه‌اي كه اين فيلم‌ها را ديدم چنين تحليل كه نداشتم و درگير جادو شده بودم. نتيجه اين مي‌شود كه در ذهن مي‌ماند و وقتي بر مي‌گرديم و بررسي می‌كنيم اين دلايل مشخص مي‌شود. 
  و سوال آخر توصيه‌ات به مديريت فرهنگي سينما براي بسامان كردن شرايط امروز چيست؟ فضاي نابسامان را بسامان كند.
به نظر من مديريت فرهنگي در سطح كلان بايد خشمي كه در بخش عمده‌اي از جامعه وجود دارد را به رسميت بشناسد. نه اينكه بگويد درست يا غلط است. اول بايد بپذيريم اين خشم را. اين قدم اول است و اگر بپذيريم، دلايل بسياري از واكنش‌ها و اتفاق‌ها را مي‌فهميم. الان به خاطر اينكه عامل اول را به رسميت نشناختيم واكنش‌ها را نمي‌فهميم.
آدمي كه عصباني است كه نمي‌توانيد قانعش كنيد حتي اگر حرفت بحق باشد. بايد عصبانيت را  به رسميت بشناسيم اين يعني احترام مي‌گذاريم.


  وقتي من تازه دو فيلم بازي كردم و به يك‌باره معروف شدم، همان زمان اينستاگرامي داشتم و چيزي در حدود 200 هزار فالوور هم داشتم. بعد از شهرت، من همچنان مدل هادي حجازي‌فر قبل از شهرت در اينستاگرام مي‌نوشتم و هنوز تجربه نكرده بودم كه تفاوت الان من با قبل اين است كه ممكن است هر حرف من تيتر بشود، كمي طول كشيد تا من رسانه را بتوانم بشناسم و محافظه‌كار‌تر و مسوولانه‌تر درباره كلماتم حرف بزنم.
  هنگام شلوغي‌ها براي بچه‌هاي تئاتر يك‌سري مشكلات به وجود آمده بود كه با كمك بچه‌هاي تئاتر و ارشاد پيگير كارها بوديم و اتفاقات خوبي هم افتاد. اما اين موضوع هنگام اعلام رسمي ادبيات ديگري به خود مي‌گيرد و با آنچه اتفاق افتاده فرق داشت.
  من نبايد به خودم اين اجازه را بدهم در هر مقامي كه هستم وقتي اثري پروسه سخت و طولاني دريافت مجوز را طي كرده و مجوز را گرفته و ساخته شده است، حذفش كنم.
  اينجا نكته‌اي بگويم. خاطرم هست هنگام تئاتر «پچ‌پچه‌هاي پشت خط نبرد» اثر عليرضا نادري، افراد ريختن در تالار مولوي و حمله كردند نگذاشتند اين تئاتر اجرا شود، اما 11 سال بعد توسط متولي تئاتر دفاع مقدس، از اين هنر به عنوان باارزش‌ترين متن تقدير شد. يعني ما 10سال زودتر از آنها در مقام هنرمند اين موضوع را فهميديم. خب همين اتفاقات باعث مي‌شود كه رفتارهاي جعل و فيك وارد حرفه ما مي‌شود. 
  تا صحبت زن در سينما مي‌شود ناخودآگاه تمام فيلم‌هاي مهرجويي جلوي چشم‌هايم صف مي‌كشند. از گوهر خيرانديش، بيتا فرهي تا گلشيفته، ليلا، نيكي كريمي، ياسمين ملك نصر... دست خودم نيست. ناخودآگاه تا صحبت از زن مي‌شود اسم فيلم‌هاي مهرجويي جلوي چشمم مي‌آيد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون