• ۱۴۰۳ شنبه ۲۸ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5520 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۰ تير

چنين كنند بزرگان

هر حرف و نظر ديگري را كه هر چند مغاير ولي مستدل و منطقي بيان مي‌شد، بي‌تامل مي‌پذيرفت. جدي‌ترين و تلخ‌ترين لحظه‌هاي سياسي را با طنزهاي به‌جا شيرين مي‌كرد و دلتنگي‌هاي زمانه بد را از دل‌هاي‌مان مي‌زدود.
قبل از پذيرش مسووليت در جبهه اصلاحات، آخرين باري كه ديدمش، در منزل‌شان بود، بعد از آزادي از بند در سال 1393 همان‌طور فعال و پرتحرك و شوخ‌طبع و راست قامت در جمع ياراني كه چون نگين انگشتري با قامتي كه خميدگي‌اش آزارم مي‌داد. يكي، دو بار جدي و شوخي پرسيدم آقاي مهندس با خودتان چه كرده‌‌ايد؟! به شوخي از آن گذشت تا روزي كه در جلسه‌اي در منزل‌شان از همسرشان ماجرا را پرسيدم. معلوم شد روزي كه براي خريد با پاي پياده از منزل بيرون رفته اتومبيلي به ايشان زده و همان تصادف بوده و قامتي كه ديگر به ظاهر راست نشد! پرسيدم با خاطي چه كرديد؟ گفتند هيچ! قصدي كه نبود، پرسيدم چه كسي بود؟ گفتند فاميل يكي از نمايندگان مجلس بود! گفتم از همفكران خودمان؟ گفتند نه از اصولگرايان بود؟ گفتم چرا رهايش كرديد؟ گفتند مهندس را كه مي‌شناسيد.... بله خوب مي‌شناختمش: انسان پاك باخته‌اي بود كه هيچ چيز را براي خودش نمي‌خواست، حتي خودش را و مهر و گذشتش از طيف دوستان و همفكرانش فراتر مي‌رفت. راستي يادم رفت بگويم از چند جلسه هيات رييسه كه در منزل‌شان تشكيل شد: خانه‌اي بي‌تكلف و تجمل! اما آنقدر زيبا و تميز و با سليقه كه مثل چشمانش برق مي‌زند. خانه‌اي كه چراغش با «هنگامه‌اي» روشن مي‌شود كه همسرش است... چند بار نام «هنگامه» را به جاي نام خودش در موبايل او ديدم و فكر كرديم اشتباهي شده است، اما بعد، ديديم كه اصلا موبايلش به نام «هنگامه» است «هنگامه»اي كه همدلي و همراهي همواره‌اش با او زبانزد دوستان و آشنايان‌شان است. اما نظم و رعايت موازين جلسه در خانه هم حاكم بود. سر ساعت جلسه شروع مي‌شد، بي‌وقفه پيش‌ مي‌رفت و سر ساعت تمام مي‌شد و بي‌تعارف مي‌گفت خوب جلسه تمام است. احساس مي‌كردم زندگي‌اش مثل يك ساعت تنظيم شده و با اين نظم رابطه‌اي ديرينه دارد، زندگي هدفمند با برنامه و بي‌حشو و زوايد.
در ماجراي مهسا اميني پيامدهاي آنكه متاسفانه با بي‌درايتي سوءمديريتي بي‌نظير منجر به كشته و زخمي شدن بسياري از فرزندان عزيز ميهن‌مان شد، او در جلسه‌اي اعلام كرد براي پيشگيري از اين‌گونه حوادث حتما بايد سريعا مذاكراتي با مسوولان ذي‌ربط صورت بگيرد. در اين عزم بسيار استوار بود، گرچه برخي چنين ملاقات‌هايي را در چنان شرايطي، مناسب نمي‌دانستند و بيم معركه‌گيري بوق‌هاي تبليغات رسانه‌اي آن روزها از شبكه‌هاي خارج از كشور و براندازان را داشتند. اما او همچنان مصر بود كه بايد اين ملاقات‌ها صورت بگيرد و ملاقات‌هايي هم با مسوولان ذي‌ربط و موثر انجام شد. اما حاصل همه اين تلاش‌ها سيل اهانت‌ها و سخنان تلخ و نيشداري بود كه با برنامه‌ريزي از سوي برخي رسانه‌ها و گروه‌هاي مجازي به سوي ايشان روانه شد. اما عكس‌العمل ايشان چه بود؟ «از تعدادي ديگر از مسوولان وقت ملاقات خواسته‌ام و بايد با همه آنها صحبت شود تا بلكه در نحوه مديريت و نگاه‌شان راجع به رويدادها تجديدنظر كنند.» و در مقابل نگراني از اهانت‌ها و ناروايي‌ها كه يك ريز نثار ايشان مي‌شد، گفت: «اينكه چيزي نيست من بسيار بيشتر و بدتر از اين را انتظار داشتم هيچ مهم نيست. مهم كاري است كه طبق وظيفه بايد انجام شود.»
همه اين ماجراها گذشت و گذشت تا رسيديم به استعفاي جدي ايشان از رياست جبهه. معتقد بود رياست جبهه بايد دوره‌اي باشد. البته بيماري و نياز به استراحت را هم دايم مطرح مي‌كردند. اصرار از ما و ابرام از ايشان! از آنجا كه سيدي از اعضاي جبهه در شرايط موجود وجود ايشان را با آن سوابق درخشان براي مديريت بي‌نظير ادامه حيات جبهه و پيشبرد و اهدف اصلاح‌طلبانه حياتي مي‌دانستند، اما او همچنان بر استعفا مصر بود تا آنكه در جلسه اخير جبهه اصلاحات بعد از توصيه آقاي سيد محمد خاتمي مبني بر پذيرش رياست جبهه از طرف يكي از زنان فعال سياسي در صورت عدم پذيرش قطعي آن ازسوي آقاي نبوي، مديريتي باشكوه و تاريخي را شكل داد با همان درايت هميشگي، متين و محكم به آرام كردن جدي پرداخت كه عمدتا ناشي از خشنودي برخي از كناره‌گيري ايشان بود با سخنان بعضا تند و تيز رفع سوءتفاهم كرد و همه را به همدلي و همراهي با مديريت جديد فرا خواند و بي‌هيچ حاشيه و توضيح اضافي با شفافيتي كه ذاتي اوست، با همان چشماني كه هميشه مي‌خندد و نشاط مي‌بخشد مديريت جبهه را با راي خودش و اكثريت قاطع حاضرين به خانم منصوري تبريك گفت و برايش بهترين‌ها را آرزو كرد و قول داد كه همچنان به عنوان عضوي از جبهه در كنار دوستان همراه به تلاش‌هايش براي پيشبرد اهداف اصلاحات ادامه دهد و چنين بود كه كاري بزرگ، ناشي از اراده بزرگ انسان‌هاي بزرگ در تاريخ ايران، تحولي بزرگ را رقم زد...
با اين اميد كه نعمت وجودش را در كنار سيد محمد خاتمي و ديگر بزرگان اصلاحات را قدر بدانيم كه تحولات واقعي كشور را از درون رقم خواهند زد، بي‌هيچ داعيه و چشمداشتي، بي‌آنكه حتي تشكر و تكريمي را از كسي توقع داشته باشند و زنان در اين تحول بزرگ نقشي ماندگار خواهند داشت. دريافتم از شخصيتي تكرار نشدني از بهزاد نبوي كه هنوز بوي كابينه بي‌بديل شهيد محمدعلي رجايي و مهندس ميرحسين موسوي را مي‌دهد، بي‌اختيار اين مصراع از عنصري را به ذهنم آورد كه از آن روز تا امروز، در ذهنم به شكل ضرباهنگي تكرار مي‌شود: «چنين كنند بزرگان چو كرد بايد كار/عمر و عزتت پايدار چريك پير هميشه در ميدان!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون