• ۱۴۰۳ جمعه ۲۹ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5524 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۴ تير

گفت‌وگو با «آيه حمداوي»، زني كه «پسماند صفر» زندگي او را متحول كرده است

بومرنگ بي‌زباله‌گي

نيره خادمي

سال‌هاي جنگ كه «آيه» هنوز كودك بود، روزگارشان در جنوب و كنار دريا مي‌گذشت. هرجا آب بود، پدر نيز به همان‌جا مامور مي‌شد. بچه دبستاني بود كه بمباران هوايي بندر ماهشهر شروع شد. دبستان آنها را تعطيل كردند. نه تنها در دبستان آنها كه در بقيه مدرسه‌هاي بندر هم، دست از كار كشيده شد. چند روز كه گذشت گفتند؛ شهر را تخليه كنيد. شهر را تخليه كردند و آن لوله‌هاي بزرگ گاز بيرون از مدرسه كه داخل آنها، پشم شيشه‌هاي تيغ‌تيغكي بود، خالي ماند. دست آخر هم پيش نيامد تا بچه‌ها خود را داخل لوله‌ها جا كنند. بهتر كه پيش نيامد چون تمام دست و بال‌شان در مواجهه با پشم‌شيشه‌ها زخمي مي‌شد. آن زمان، هنوز سنگر براي ماهشهر دستوري نشده بود و بچه‌ها مي‌بايست از لوله‌هاي گاز به عنوان سنگر و پناهگاه در زمان بمباران استفاده مي‌كردند ولي پس از حضور دو هفته‌اي خانواده حمداوي در تهران و بازگشت دوباره به بندر، جلوي خانه‌ سازماني آنها نيز سنگر خاكريز برپا شد. آيه حمداوي و باقي بچه‌ها داخل سنگرها را تزيين كردند و كتاب‌هاي‌شان را به رديف، چيدند تا در نبود پدر و مادر و وقتي مسووليت نگهداري از خواهر و برادرها گردن‌شان مي‌افتاد، حوصله‌شان سر نرود.

آن سال‌هاي پرهياهوي جنگ، بمباران، سوختن نخل‌‌ها، ديدن رد سياه و سفيد در آسمان جنوب و گاه بالا آمدن دود و گرد و خاكستر انفجار و به‌هم ريختگي شهر و تخريب خانه‌ها، زندگي در مناطق محروم و كنار آمدن با نبود آب و برق و ديدن هر روزه حشرات و انواع جانوران در نزديكي خانه، زندگي و بعد درس و دانشگاه و زندگي در ايتاليا، بيماري و جست‌وجو براي يافتن آرامش و چاره و درمان از آيه، زني ساخت با پسماند صفر و سبكي خاص از زندگي.

هنوز دقيقا نمي‌داند كدام‌يك از وجوه جنگ بر او تاثير گذاشت و چگونه در ناخودآگاه آن دختربچه كوچك جا گرفت كه محيط‌زيست و مديريت پسماند و صفر كردن زباله برايش مهم شد ولي خوب به ياد دارد اشك‌هاي پس از سيزده‌به‌درها در دوران كودكي‌اش را. هر سال همين بود، صبح زود سيزدهمين روز عيد، برپا مي‌زدند و فاميل به اتفاق هم، به باغ و صحرا و دشت رهسپار مي‌شدند. ساعتي بعد وقتي بچه‌ها سرخوشِ بازي و خوردن كاهو و ته‌مانده‌هاي آجيل شب عيد بودند آيه به كار ديگري مشغول بود. «به گريه مي‌افتادم كه چرا مثلا آشغال تخمه‌ها را روي زمين پرت مي‌كنند و زباله‌هاي‌شان در طبيعت رها مي‌شود. گاهي راه مي‌افتادم و زباله‌ها را از زير پاي‌شان جمع مي‌كردم. كلاس چهارم يا پنجم دبستان بودم و هيچ‌وقت هم پيك‌نيك را دوست نداشتم. شايد بايد اسم آن وضعيت را بگذاريم اشك‌هاي بعد از سيزده به‌در. واقعا نمي‌دانم چرا وقتي بچه‌ها در حال خنده بودند، من بايد ناراحت مي‌بودم و حرص مي‌خوردم.»

او در دهه پنجم زندگي خود فعاليت‌هاي زيادي در زمينه تغيير سبك زندگي براي محيط‌زيستي بهتر انجام داده است و به عنوان يك اكوبلاگر در زمينه پسماند خانگي چندين صفحه اينستاگرام دارد. چند واژه محيط‌زيستي ازجمله خشكاله و اكوبيبي (كودك بدون پسماند) را ابداع كرده، باعث راه‌اندازي فروشگاه‌هاي پسماند صفر و پا گرفتن چند كسب و كار خانگي و كارگاهي در زمينه مديريت پسماند و ابزارهاي لازم اين سبك زندگي شده و از همه جالب‌تر كودك 2 ساله‌اش را نيز به سبك اكو‌بيبي (كودك كم‌زباله)،‌ تر و خشك كرده و افراد زيادي را در اينستاگرام همراه خود كرده است. حالا آنچه در گفت‌وگو با «اعتماد» از كودكي‌هايش در اين باره به ياد مي‌آورد، بيشتر شعار و تبليغات فرهنگي با مضمون استفاده از حمل و نقل عمومي، هرگز نشه فراموش لامپ اضافي خاموش يا شهر ما خانه ما است؛ مخصوصا اينكه خود نيز كمبود انرژي را در روزگارش لمس كرده: «درباره گاز، برق و آب هميشه كمبود وجود داشت. مامان و بابا هم درباره آن سخت مي‌گرفتند. كسي كه در چنين شرايط و مناطقي (مناطق محروم) زندگي كند حتما شرايط بر او تاثير خواهد گذاشت. آب، هميشه سهميه‌اي بود. برق نبود و مي‌دانستيم اگر كولر نباشد زندگي چطور مي‌گذرد. از طرفي در اين مناطق بكر گاهي عقرب و مار مي‌ديديم كه مثلا از پنجره به داخل اتاق مي‌آمدند يا حيوانات و حشراتي چون روباه، هشت‌پا و عروس دريايي كه در محيط پيرامون ما ديده مي‌شدند. در ايتاليا هم كه زندگي مي‌كردم، آنجا هزينه انرژي بسيار بالا بود. آن شرايط هم بر آدم بي‌تاثير نيست.»

در اين سال‌ها در كنار كارهاي مرتبط به پسماند و كمپوست و فكر كردن به راه‌هاي كاهش زباله‌ها، كار گردشگري هم كرده و در سال‌هاي گذشته چند باري هم توريست‌هاي ايتاليايي را به اصفهان و شيراز برده است. «رم به دليل مهاجران زيادي كه دارد، شهر كثيف و به‌هم ريخته‌اي است و نتوانسته‌اند آن را نظم دهند. هميشه هم مشكل پسماند را داشته است اگرچه سال‌هاي اخير وضع‌شان بهتر شده است. به هر حال آن زمان، وقتي توريست‌هاي ايتاليايي به ايران مي‌آمدند، مي‌گفتند شهرتان چقدر تميز است. چطور آن را تا اين اندازه تميز نگه مي‌داريد؟ در رم مردم از پنجره‌ها زباله و ته سيگار به بيرون پرتاب مي‌كنند. انگار ما در ايران در اين زمينه پيشرفت كرديم. البته اين حرف كساني بود كه اغلب ساكن رم بودند وگرنه شرايط شهرهاي ديگر ايتاليا از اين نظر بهتر بود.»

در سال‌هاي كودكي، مادر آيه حمداوي در بخش اداري ارتش حسابدار بود و پدر، خلبان هواپيماي هاوركرافت. به هاوركرافت «هواناو» هم مي‌گفتند؛ وسيله حمل و نقل غول‌پيكري كه اندازه‌اش چند برابر تانك است و قابليت انجام عمليات نظامي در دريا و خشكي را دارد. قبل از اينكه آيه به دنيا بيايد، پدر به همراه مادر براي گذراندن دوره‌هاي مرتبط با هاوركرافت به انگلستان رفته بود اما زمستان 56 براي تولد دخترشان به آبادان برگشتند. بچه كه به دنيا آمد در ايران ماندگار شدند. در زمان جنگ هر كجا كه آب بود، پدر مامور به آنجا مي‌شد بنابراين خانواده هم به همان‌جا منتقل مي‌شدند. بمباران و خرابي خانه‌ها هم حضور پررنگي در مقابل چشم‌هاي آنها داشت و حالا هم هر چه خاطره از آن زمان به يادش مي‌آيد از بمباران‌هاي شديد روزهاي جنگ است. «يك‌بار بر اثر شدت انفجار درِ اتاق ما از وسط نصف شد البته حالا كه يادم مي‌آيد آن زمان اصلا نمي‌ترسيديم چون به نوعي عادت كرده بوديم و اين اتفاقات براي‌مان عادي شده بود. حتي با خودمان گفتيم؛ داخل آن شبكه- شبكه و چقدر جذاب است. شبكه‌هاي داخلِ در را به عنوان تزيين، در اتاق‌مان استفاده مي‌كرديم.

 

نخستين مواجهه‌ها

اينكه حمداوي، نخستين مواجهه‌اش با برخي واژه‌ها و مضمون‌ها ازجمله «پسماند» يا «نه به پلاستيك» كجا و چه زماني بوده نيز هر كدام ماجرايي دارد. از مدرسه كمتر خاطره‌اي را به ياد دارد كه او را به محيط‌زيست علاقه‌مند كرده باشد؛ نه آن انشاهاي علم بهتر است يا ثروت و مهربان باشيم و نه درس‌هاي ديگر هيچ كدام اثري نداشته ولي شايد توجه ويژه به درس زمين‌شناسي در دبيرستان، نخستين نشانه‌هاي علاقه‌اش به مباحث اينچنيني باشد.

حدود سال‌هاي 72 يا 73 در نمايشگاه كتاب در تهران به غرفه‌اي زيست محيطي برخورد كرد كه جرقه‌اي ديگر و هر چند كوچك و محدود را برايش ايجاد كرد: «غرفه بازيافت بود. گفتند زباله‌هاي‌تان را داخل كيسه جمع كنيد و وقتي وزن آن زياد شد تحويل بدهيد و درنهايت كتاب دريافت كنيد. من هم كيسه را بردم خانه، مادرم كه ديد گفت براي چي اين همه زباله جمع مي‌كني بنابراين دور از چشم مادرم آشغال‌ها را زير تختم قايم مي‌كردم. مهم، وزن كيسه بود و خب زباله‌هاي من هم، بيشتر كاغذ تحرير بود. براي اينكه بتوانم وزن كيسه‌ام را زياد كنم حتي كاغذهاي تحرير ديگران را هم مي‌گرفتم تا در آن بريزم. آخر هم كيسه پر شد و گفتند وزني ندارد بنابراين نتوانستم درنهايت كتاب بگيرم.»

بعد از ديپلم هم براي ادامه تحصيل به ايتاليا رفت. علاقه داشت كشاورزي بخواند ولي همه‌ چيز دست به دست هم داد تا قرعه به نام زيست‌شناسي بيفتد كه چندان ميلي به آن نداشت. حالا بماند كه پس از بازگشت از ايتاليا علاقه به زبان ايتاليا باعث ادامه اين رشته در دانشگاه‌هاي ايران شد، آن‌قدري كه راه براي ورود به بخش گردشگري ايران و ايتاليا بيشتر باز شد. تقريبا در اوايل دهه 90 هم در ميدان تر‌بار محله، چشم‌هايش به پوستر «نه به پلاستيك» افتاد و از آنجايي كه عادت داشت به نوشته‌هاي روي بنرها و پوسترها دقت كند و آنها را بخواند، بارها به اين نوشته خيره شد. پس از آن همه ديدن و خواندن، يك روز بالاخره تصميم گرفت به پلاستيك نه بگويد و حتي از ليوان پلاستيكي هم استفاده نكند. درباره موضوع پسماند و شيرابه اما چند مقطع زماني و مكاني در زندگي او وجود دارد؛ يك تلنگر و مواجهه در مازندران، يكي در مشهد و ديگري در زمان كمياب شدن نوار بهداشتي. او مي‌گويد تلنگر و جرقه نهايي البته هنگام كمياب شدن پدهاي قاعدگي رخ داد. «به دنبال نان سالم به مازندران سفر كردم، جايي كه آن زمان فكر مي‌كردم آب و هواي آن سالم است و با وجود بيماري‌ام (لوپوس) بودن در آنجا به سلامتم كمك مي‌كند. هنگام جست‌وجو متوجه شدم كه مازندران به كمربند سرطان ايران معروف شده است. اما چرا اين‌گونه بود؟ چرا سرطان گوارشي؟ موارد مختلفي به عنوان دليل اين اتفاق نوشته شده بود ازجمله نان‌هاي آرد سفيد و شيرابه‌ها. من در آن زمان شيرابه‌ها را نمي‌شناختم و اصلا نمي‌دانستم كه شهرداري بخشي به نام مديريت پسماند دارد. برايم جذاب شد كه شيرابه چيست. چند ماه بعد در مهر ماه هم به مشهد سفر كردم و در حرم هم، متوجه تعداد بسيار زياد ليوان‌هاي پلاستيكي يكبار مصرف شدم. پس از آنكه مساله تحريم پيش آمد؛ پوشك، محصولات سلولزي و پد قاعدگي خانم‌ها در بازار كمياب شد. من هم كه هيچ‌وقت، تن به نوسانات بازار نمي‌دادم و براي حل مشكل دنبال راهكار مي‌گشتم بنابراين نقطه آغاز همين جا بود.»

جست‌وجوهاي او، از همين جا بيشتر شد و سبك زندگي را يافت كه در آن افراد زباله توليد نمي‌كنند. مادران شاغل اروپايي را يافت كه مشكل معيشتي ندارند منتها اين سبك زندگي را انتخاب كرده‌اند: «همان جا تصميم گرفتم پسماند صفر شوم. توليد نكردن زباله، برايم خيلي جذاب بود. براي من به عنوان فردي با بيماري خود‌ايمني استفاده از محصولات سلامت، خيلي مهم بود. وقتي متوجه اين مسائل شدم؛ فكر كردم نبايد در محصولات به دنبال سلامتي بگردم بلكه بايد كمي عقب‌تر بروم. فهميدم بستر توليد محصولات كشاورزي و همين‌طور آب و هوا بايد سلامت‌تر باشد بنابراين محيط‌زيست برايم پررنگ‌تر شد. اينكه هنگام خريد نخواهي كيسه بگيري، يك چيز است اما اگر درگير موضوع بشوي يك چيز ديگر.»

اين روزها البته بيماري او كنترل شده و معتقد است كه دليل آن تغيير سبك زندگي با همراهي طب ايراني است: «باز هم در طب ايراني منظورم استفاده از دارو نيست. طب ايراني
در واقع به انسان سبك زندگي مي‌دهد بنابراين كنترل بيماري من هم به اين دليل بوده است نه به خاطر داروها. الان هم باز دارم روي ورزش خودم بيشتر كار مي‌كنم.» سبكي كه آيه حمداوي براي زندگي انتخاب كرده و به آن پايبند است بر دو فرزند و همسرش نيز تاثير گذاشته است: «همسرم ساعت‌هاي كمتري در خانه است و در همان ساعت‌ها خيلي همراه است ولي نمي‌دانم در بيرون از منزل و محل كار چگونه است ولي بچه‌ها رعايت مي‌كنند. محمد حافظ كه خيلي كوچك است ولي محمد صدرا كه 14 سال دارد، رعايت مي‌كند.»

 

مي‌گفتند چون بچه نداري اكوبيبي

‌را مطرح كردي

داستان به دنيا آمدن محمد حافظ پسر كوچك او هم به موضوع پسماند ارتباط دارد. وقتي بحث كم كردن پوشك و استفاده از پوشك پارچه‌اي را مطرح مي‌كرد، برخي مي‌گفتند چون بچه نداري اين بحث را مطرح مي‌كني. بنابراين به فكر آوردن بچه دوم هم افتاد: «ما در فاميل كسي را نداشتيم كه در 43 سالگي دوباره بچه‌دار شده باشد. تصميم گرفتيم يك بچه‌اي به دنيا بياوريم كه «اكوبيبي» هم باشد. ما اين واژه را به بچه زير دو سال با كمترين ميزان پسماند اطلاق كرديم و اينكه چطور پسماند او را كم كنيم. الان هم كه حافظ دو ساله است اين چالش را از سر گذرانديم. در اين راه از پوشك‌هاي مخصوص استفاده كرديم.» در اين مدت تمام موضوعات مرتبط با پسماند صفر و راهكارهاي آن از طريق صفحه اينستاگرام او منتشر مي‌شد: «چندين شغل خانگي و كارگاهي در زمينه توليد پوشك‌ها ايجاد شد و حالا محصولات‌شان كيفيت نسبتا خوبي هم دارند ولي به هر حال توليد خيلي راحت نيست. پدهاي بهداشتي را هم از ايتاليا آورديم و نمونه‌اش را در اينستا گذاشتيم كه تا هر كسي كه مي‌تواند آن را بدوزد. پد و پوشكي كه در حال حاضر توليد مي‌شود، از نظر اقتصادي هم به‌صرفه است.» در دو سالي كه براي رساندن پسماند نزديك به صفر تلاش كرده، ميزان آن براي هر نفر به 12 گرم رسيده است درحالي‌ كه مي‌گويد طبق آمارهاي رسمي ميزان پسماند هر شهروند كلانشهرها 600 تا 700 گرم است. «به هر حال هيچ‌وقت پسماند صفر نمي‌شود ولي به قدري نزديك به صفر است كه مي‌شود آن را اين‌طور اطلاق كرد. منظور از پسماند صفر اين است كه بازگشتي نداريد و قابل بازيافت است.»

 

خشكاله از كجا آمد؟

ابتداي مسير به صفر رساندن پسماند، «خشكاله» هم به ادبيات كاري آيه حمداوي وارد شد؛ پسماند‌تر كه ميزان آن به 70درصد مي‌رسيد به معضل بزرگ او تبديل شده بود: «مي‌خواستم آن را به صفر برسانم، چراكه در آن صورت 30درصد برايم مي‌ماند. خيلي هم در اين زمينه جدي بودم. متوجه شدم يكي از راه‌هاي به صفر رساندن آن، كمپوست است بنابراين براي آموختن كمپوست از طريق اداره مركز تحقيقات كشاورزي و دانشكده كشاورزي شيراز اقدام كردم. دوره كمپوست باغي از طريق يكي از مراكز براي ما درنظر گرفته شد كه چندان به كارمان نمي‌آمد. درنهايت فكر كردم اگر زباله‌تر را خشك كنم حجم و وزن آن كم مي‌شود بنابراين چنين اتفاقي افتاد و خشك كردن زباله‌ها 80درصد حجم و 90درصد وزن آن را كم كرد. از اين نتايج، حس خوبي پيدا كردم و دوباره فكر كردم كه اين پسماندها به كار دام مي‌آيد. خشكاله، همزمان شد با تحريم خوراك دام و بسياري از افراد محيط‌زيستي و گروه‌هاي جهادي همراه ما شدند. شخصا قصد ايجاد پويش در اين زمينه را نداشتم ولي به هر حال تبديل به پويش شد و آدم‌هاي زيادي آن را تكرار كردند. در جريان مشورت با برخي استادان علوم دامي دانشگاه اصفهان، آنها هم از اين كار استقبال كردند اگرچه همان اوايل برخي كارشناسان حوزه پسماند توي ذوق ما مي‌زدند. نگاه آنها بيشتر به مديريت پسماند و علمي بود ولي اهميت اين موضوع براي من، سبك زندگي بود نه مديريت پسماند. هدف نهايي كليت يك زندگي را دربر مي‌گيرد و ما فقط به دنبال كاهش پسماند نيستيم. هدف، خود شخص است كه بايد روي خود كار كند. اين سبك مي‌تواند ما را به خيلي چيزها برساند.»

كاهش پسماند تنها يك بهانه براي رسيدن به همه‌چيز است

در ابتداي كار پسماند صفر از تجربه‌ها و نمونه‌هاي اروپايي شروع كرد و فكر مي‌كرد ماجرا به همان‌جا و كم كردن زباله ختم مي‌شود ولي دست‌كم براي او موضوع تمام نشد: «سبك زندگي پسماند صفر در بچه‌هاي غربي و مخصوصا ايتاليايي‌ها در حد همان مديريت پسماند مي‌ماند، اما ما شرقي‌ها باتوجه به آموزه‌هاي فرهنگي و ديني در اين حد نمي‌مانيم. به گمان من، فقط لايه‌ رويي اين ماجرا پسماند است و اصل موضوع، تغيير از تجمل‌گرايي و مصرف‌گرايي به ساده‌زيستي است. اتفاقي كه 6 ماه پس از شروع حركت براي من هم افتاد و حتي در لباس پوشيدن و دكوراسيون و خريدهايم تاثير گذاشت. متوجه شدم به دنبال اين تغييرات حالم هم در حال بهتر شدن است. وقتي انسان به اين سمت مي‌رود اتفاقات زيادي در روح و درون او مي‌افتد. كاهش پسماند تنها يك بهانه براي رسيدن به همه ‌چيز است. اولين كسي كه در اين زمينه به من كمك كرد استاد خيرانديش در طب ايراني بود. در زمان عود كردن بيماري‌ام، حال خوبي نداشتم؛ سي‌دي و كتاب‌هايش را مي‌گرفتم و بعد از مدتي متوجه شدم كه به هر حال در زندگي بايد روي يك مكتبي راه بروي. درباره تغذيه خيلي تاكيد داشت و بنابراين من اين راه را پيش رفتم و براي پيدا كردن نان سالم به مازندران و شيرابه رسيدم. در ادامه آقاي درويش هم تاثير خوبي بر من گذاشت؛ مخصوصا كه خيلي راحت و خوب صحبت مي‌كند و اين باعث شد من هم حرف بزنم.»

 

تمرين بي‌نيازي

بخش ديگري از تلاش‌ها براي تغيير سبك زندگي به تمرين بي‌نيازي و پوشش ارتباط پيدا مي‌كرد و او براي تمرين اين بخش حدود يك ماه با يك لباس را امتحان كرد: «با يكي از دوستانم قرار گذاشتيم اما نتوانست ولي من اول از يك ماه شروع كردم و بعد رفت تا سه ماه. اين كار، برايم خيلي جالب بود و اصلا حس بدي نداشتم و با حس بي نيازي انرژي بهتري داشتم. اگر فصل عوض نمي‌شد، همچنان هم مي‌شد همان لباس را بپوشم. البته بحث مراقبت از لباس و نحوه شست‌وشو هم در اين ميان وجود دارد. اين ايده را از معلم يكي از مناطق استوايي در اينستاگرام گرفتم كه يك سال با يك لباس را انجام داده بود. برايم جالب و هيجان‌انگيز بود و آن را امتحان كردم و هنوز هم آن را انجام مي‌دهم.»

 

مصرف‌گرايي در كشورهاي ديگر بيشتر است

آيه حمداوي كه ساكن شيراز است، اين روزها نحوه مديريت پسماند در ژاپن و ايتاليا و گاهي هم امريكا را پيگيري مي‌كند و آنچه دستگيرش شده، اين است كه آنها زباله بيشتري توليد مي‌كنند: «شايد زباله ما به خاطر كمتر بودن توليد، كمتر از آنها باشد. مثلا در ايران به ازاي هر شخص 700 تا 800 گرم زباله توليد مي‌كنيم ولي پسماند آنها روزانه تا دو كيلو هم بالا مي‌رود. شايد عملكرد آنها در حوزه مديريت پسماند بهتر باشد اما به نظر مي‌رسد در بسياري از موارد هم شوآف است. برخي كشورها شايد زباله كمتري توليد كنند ولي همان‌قدر مصرف‌گرا هستند.» به اعتقاد او، موضوع صفر شدن زباله بايد سبك زندگي، ايدئولوژي و نگاه كل‌نگر را تغيير دهد و در صورتي كه افراد، فقط زباله تفكيك كنند اتفاقي براي آنها نمي‌افتد و ماجرا در حد همان مديريت پسماند خانگي مي‌ماند: «اصل ماجرا تغيير خود است. نياز انسان كم مي‌شود و يكي از لذت‌بخش‌ترين حس‌ها، بي‌نيازي است و بايد آن را تمرين كنيم. خودم خيلي اهل خريد بودم الان وقتي به بيرون از خانه مي‌روم، انگار هيچ چيزي لازم ندارم. هيچ چيزي من را جلب نمي‌كند در صورتي كه قبلا اين‌طور نبودم. الان وقتي يك لباس را در ويترين نگاه مي‌كنم با خودم مي‌گويم چقدر پارچه را هدر داده است. بنابراين با تغيير سبك زندگي و ايجاد بي‌نيازي حتي ديگر فقط لباس را نمي‌بينيد، بلكه قبل از آن را مي‌بينيد؛ اينكه مثلا پنبه‌ها چطور كاشته شده و چقدر انرژي هدر رفته است تا در نهايت چنين چيزي توليد شود.»

 

هم‌رساني و صندوق سبز پسماند

جز تمام اقداماتي كه نام برده شد، يك صندوق سبز پسماند نيز به راه انداخته است كه افراد از طريق آن مي‌توانند كالاهاي دست دوم و پسماندهاي سردرگم خود را بفروشند و درآمد آن نيز صرف اقدامات محيط‌زيستي مي‌شود: «دو، سه سال پيش نظرم نسبت به وسايلي جلب شد كه قابل فروش و حتي قابل اهدا كردن به ديگران و البته قابل بازيافت هم نيست، از جمله شيشه‌ها يا مثلا يك وسيله خراب. آدم فكر نمي‌كند بتوان از دورريزها هم استفاده كرد ولي به كار برخي ديگر مي‌آيد. بنابراين صفحاتي در اينستاگرام به عنوان هم‌رساني ايجاد كرديم؛ افراد وسيله‌هايي كه نياز ندارند را به ما مي‌دهند و ما آن را براي فروش روي صفحه مي‌گذاريم. درآمد و عايدي فروش آن وسايل هم از طريق اين صندوق پسماندي كه ايجاد شده است براي انجام اقدامات زيست‌محيطي به انجمن‌هاي مرتبط اهدا مي‌شود.» اين صندوق تا به حال در 9 فقره جهت انجام اقدامات مرتبط با محيط‌زيست ازجمله تيمار كركس زاگرس، ساخت آب انبار كوهي، خريد آتشكوب زاگرس، خريد تجهيزات اطفاي حريق فردي، ساخت آبشخور كوهي پاقلات، ترميم دو آب بند تالاب كمجان و فنس‌كشي باغ كبودان در قلب پناهگاه حيات‌وحش عباس‌آباد كمك كرده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون