سفرنامه زاگرس
هادي شيرواني شيري
هفته گذشته بنا به علاقه خاصي كه به طبيعت زاگرس دارم قصد سفري به زاگرس كردم. در طول سفر مشاهده موارد متعدد تخريب اين طبيعت بينظير شديدا مرا آزار داد كه با خودم فكر كردم تنها كاري كه از من برميآيد نوشتن و انعكاس اين ظلم به طبيعت زاگرس در روزنامه است. شايد مسوولان امر بخوانند و چارهاي بينديشند. از شيراز با خانواده حركت كرديم و به سمت سپيدان رفتيم. در راه ويلاها و باغ شهرهايي مشاهده كرديم كه قارچگونه در اراضي كشاورزي و منابع طبيعي ساخته شدهاند و معلوم نيست مجوز داشته يا نه البته مجوز هم كه داشته باشند به نظر نگارنده قانوني نبوده و فسادي پشت سر آن نهفته است. به نظر نميآيد در هيچ جاي اين كره خاكي منابع طبيعي و اراضي كشاورزي اينچنين حراج شوند. زماني درد آن بيشتر ميشود كه بدانيم معمولا ثروتمندان جامعه با خريدن اراضي كشاورزي بوميان آنهم به قيمت ناچيز آنها را به باغ شهر تبديل كرده و در آن به خوشگذراني ميپردازند يا بدتر از آن با تصرف اراضي منابع طبيعي اين كار را انجام ميدهند. از شهرستان سپيدان عبور كرديم و وارد پايتخت طبيعت ايران يعني شهر ياسوج شديم. در همين ورودي شهر دود حاصل از آتشسوزي جنگلهاي بلوط در جنوب غرب شهر همه جا پيچيده بود و به نظر ميرسيد كه خاموش شده است.
هوا كمكم به قول ما عشاير گرگ و ميش و تاريك شده بود. آتشسوزيهايي كه من آنها را تير خلاص به بدن نيمهجان زاگرس ناميدهام. شب را خوابيديم و صبح از ياسوج خارج شديم. همين ابتداي خروج از ياسوج و به سمت شهر لردگان، چند معدن شن و ماسه در دل جنگلهاي بلوط در حال فعاليت بودند كه ذهن هر طبيعتدوستي را به خود مشغول ميداشت و همچون خوره در حال پيشروي به عمق جنگل بودند و اينكه در پايتخت طبيعت ايران به جاي رونق دادن به صنعت گردشگري به عنوان صنعت سبز و پايدار متاسفانه اينچنين كمر همت به نابودي بلوطزارهاي زاگرس بستهاند. در طول راه و در حاشيه تنگ تامرادي آب خروشان داخل تنگ را تماشا كرده و به سمت لردگان رفتيم. در داخل شهر لردگان چشمه جوشاني وجود دارد كه متاسفانه فاضلاب هم وارد آن شده و بوي بد آن مشام را ميآزرد. لردگان را به سمت كوهرنگ ترك كرديم. در طول مسير هم تخريب محيطزيست به انحاي مختلف اعم از معادن، چراي نامتعادل دام، پروژههاي عمراني ديده ميشد تا بالاخره غروب خورشيد به شهر چلگرد مركز شهرستان كوهرنگ رسيديم و مستقيم به سمت تونل كوهرنگ نماد انتقال آب بين حوزهاي رفتيم كه آن هم غيرمتعارف بوده و با اصول حفظ محيطزيست و توسعه پايدار در تضاد است شب را كنار آب تونل به صبح رسانديم و صبح به سمت آبشار روستاي شيخ عليخان حركت كرديم. گردنه بعد از شهر چلگرد را كه رد كرديم جلوهاي بسيار زيبا از زردكوه بختياري نمايان شد. در گرماي تيرماه پوشيده از برف و چشمههاي جوشان كه از دامنههاي آن به سمت پايين در حركت هستند مسير را آرامآرام طي كرديم تا به روستاي شيخ عليخان و آبشار رسيديم. اينجا هم متاسفانه رسيدگي زيرساختي درخصوص جذب گردشگران نشده و به همان شكل باقي مانده است. از آنجا به سمت غار يخي چما حركت كرديم چيزي كه در اين مسير خيلي باعث آزردگي و ناراحتي من شد فقر بوميان و عشاير منطقه كه عمدتا از قوم بزرگ بختياري هستند، با وجود پتانسيلهاي بالقوهاي منطقه در جذب گردشگران خارجي و داخلي بود. كودكان معصومي كه با چهره آفتابسوخته در نگهداري گوسفندان به والدين خود كمك ميكنند را در طول مسير ديديم. غار يخي چما را به سمت چشمه ديمه از ديگر جاذبههاي گردشگري كوهرنگ ترك كرديم. وارد چشمه ديمه شديم. آنجا هم زيرساختهاي گردشگري دندانگيري نديديم و آنجا را ترك كرده و در مسير زايندهرود به سمت شهر سامان حركت كرديم. شهر سامان به بركت آب زايندهرود باغستانهاي فراواني دارد كه البته گسترش اين باغستانها هم باعث استفاده غيرمتعارف از آب رودخانه شده و حقابه ذينفعان اين رودخانه در پاييندست يعني كشاورزان شرق اصفهان و تالاب گاوخوني پايمال شده.
شب را در شهر سامان به صبح رسانديم و به سمت شيراز حركت كرديم. از شهرهاي زرينشهر و مباركه، دهاقان، شهرضا گذشته و وارد استان فارس شديم. در اين مسير چيزي كه بسيار نظر من را به خود جلب كرد كارخانه عظيم فولاد مباركه بود و اينكه با چه توجيهي چنين صنايع آببري بايد در منطقه خشك اصفهان احداث تا در چنين روزي باعث بحران و تنش شود. در استان فارس از شهر آباده عبور كرده و به خرمبيد رسيديم. شهر معادن سنگ كه من نام آنها را قبرستان طبيعت، محيطزيست و درنهايت بشريت ميدانم. متاسفانه در اين شهرستان معادن به شكل وحشتناكي در حال بلعيدن طبيعت هستند. انگار نه انگار كه در اين مملكت سازماني به نام حفاظت از محيطزيست و منابع طبيعي وجود دارد. بالاخره از شهرستان خرمبيد، پاسارگاد و مرودشت گذشته و وارد شيراز شديم. درنهايت كشت برنج در شهرستان مرودشت آنهم با آب چاه چيزي بود. در اين وضعيت خطرناك كمآبي اين وسط ماندم گريه كنم يا بخندم. در پايان اميدوارم مسوولان امر از خواب خوش بيدار شده و چارهاي براي اين ملك بينديشند وگرنه از من شهروند عادي بيشتر از اين برنميآيد كه درد اين هجران اين خون جگر اين زمان بگذار تا فردايي دگر.