جنايت شيراز تكرار جنايت خيابان گاندي بود
27 سال پيش در خيابان گاندي دو نوجوان به نام شاهرخ و سميه به دليل مخالفت خانواده دختر، دو خواهر و برادر سميه را با همدستي هم به قتل رساندند. ظهر چهارشنبه 12 دي ماه 1375 در خانه ويلايي خيابان گاندي، شاهرخ و سميه، برادر 8 ساله و خواهر 13 ساله سميه را در طبقه دوم اين خانه ويلايي در وان حمام خفه و به قتل رساندند، اما ماجرا چه بود؟
شاهرخ شب پيش از رويداد تا صبح در اتاق سميه حضور داشت و صبح روز حادثه، سميه نقشه قتل را طراحي ميكند. شاهرخ كه تصميم سميه را جدي نميدانسته بهطور لفظي با آن موافقت ميكند. آن روز صبح، سميه و شاهرخ به تعليم رانندگي ميروند و سميه پيش از بازگشت به خانه، دو جفت دستكش از داروخانه ميخرد و پس از آن براي خوردن ناهار به خانه برميگردند.
بعدازظهر مادر سميه به همراه دختر كوچك خانواده (سِوين) از خانه خارج ميشوند تا به آرايشگاه بروند. پس از خروج مادر، سميه كه به همراه شاهرخ در طبقه دوم ساختمان حضور داشته، خواهرش سپيده را به طبقه دوم فرا ميخواند. وقتي سپيده به طبقه دوم ميآيد، شاهرخ دستش را به دور گردن سپيده مياندازد و در نتيجه فشار گردن، سپيده بيحال ميشود. بر پايه ادعاي شاهرخ پس از اينكه او دستش را به دور گردن سپيده مياندازد سميه به سپيده آمپول هوا ميزند كه به خاطر آمپول هوا بوده كه سپيده بيحال روي زمين ميافتد. پس از آن با كمك هم، پيكر نيمهجان سپيده را به حمام ميبرند و بعد سميه گردن خواهرش را درون وان حمام قرار ميدهد و پس از اطمينان از مرگ او، جسد سپيده را محكم به كف حمام ميكوبد. سپس به كمك شاهرخ جسد او را به داخل اتاق ميبرند. در مدتي كه شاهرخ و سميه مشغول كشتن سپيده بودند، محمدرضا (مقتول دوم) براي بازي با سپيده به طبقه دوم ميآيد اما سميه به بهانهاي، او را به طبقه پايين ميفرستد. پس از چند دقيقه محمدرضا دوباره به طبقه دوم ميآيد تا با سپيده بازي كند. شاهرخ او را بغل كرده و گردن او را فشار ميدهد و بعد بر پايه ادعاي شاهرخ، سميه به او آمپول هوا ميزند كه در نتيجه محمدرضا نيز از حال ميرود. پس از آن پيكر نيمهجان او را نيز به حمام برده و با كمك شاهرخ داخل وان حمام قرار ميدهند تا جان ميدهد. پس از كشتن بچهها شاهرخ و سميه لامپ طبقه دوم را خاموش ميكنند تا موقعي كه مادر سميه به خانه بازميگردد او را نيز به طبقه دوم كشانده و به قتل برسانند. دقايقي بعد مادر سميه به همراه سوين به خانه بازميگردند. سميه از او ميخواهد كه به طبقه دوم برود ولي سوين را با خود نياورد. هنگامي كه مادر سميه به طبقه دوم ميرود سميه در تاريكي او را صدا ميزند و نزد خود فرا ميخواند. مادر جلو رفته و در اين هنگام سميه با حالتي عجيب به او ميگويد كه «از تو متنفرم» و شروع به توهين به مادر ميكند. مادر، وحشتزده لامپ را روشن ميكند و شاهرخ كه تا آن زمان پشت ستون سالن پنهان شده بود گردن مادر سميه را گرفته و با چاقوي دسته قهوهاي دو ضربه به او وارد ميكند. بعد هر دو شروع به كتك زدن مادر ميكنند. مادر با التماس از آنها ميخواهد كه او را نكشند و قسم ياد ميكند كه در اين صورت حقيقت را پنهان كرده و به كسي چيزي نميگويد. در اين هنگام سوين در طبقه پايين شروع به جيغ زدن ميكند و سميه براي آوردن او به طبقه پايين ميرود. پس از پايين رفتن سميه، شاهرخ پريشان و مضطرب چاقو را به دست مادر سميه داده و به گريه ميافتد و به او ميگويد كه بچهها را كشتند. مادر سميه بلافاصله به داخل كوچه فرار و شروع به داد و فرياد ميكند و از همسايهها كمك ميخواهد. پس از اين ماجرا به خاطر قسمي كه خورده بود، اظهار ميكند كه دزد به خانه آنها دستبرد زده و فرزندانش را كشته است، اما در نهايت با حضور كارآگاهان، واقعيت افشا و سميه و شاهرخ بازداشت ميشوند.