روزنامهنگاراني از يك دوران سپريشده!
مهرداد حجتي
(بخش دوم و پاياني)
پس از گذشت سالها از انتشار روزنامههاي ترقيخواه عصر مشروطه، هيچگاه فضاي كشور تا آن حد مستعد انتشار مطبوعات آزاد و سياسي نشده بود. باز شدن فضاي سياسي در سال ۵۷ اين امكان را پديد آورده بود. خبر تظاهرات در بسياري از شهرها و جزيياتي از حوادث كمسابقه سياسي حالا به روزنامهها راه يافته بود. تغيير فضاي سياسي مطبوعات را متحول كرده بود. نشريات نيمه جان هم بارديگر جان گرفته بودند. ديگر از آن روزهاي غمانگيز مطبوعات خبري نبود. روزهايي كه همه توجهها به صفحه حوادث بود. به خبر قتل زني به دست همسرش يا قتل مردي به دست معشوق همسرش! خوانندگان پاپ و بازيگران فيلمفارسي هم كه در غياب چهرههاي سياسي، مهم شده بودند با تغيير فضا به حاشيه رانده شده بودند. مهمترين چهرهها نه هنرمندان كه سياسيوني بودند كه حالا پس از سالها از سايه بيرون آمده بودند. فضاي بسته سياسي، سالها آنها را به سايه رانده بود.گروهي در زندان و گروهي در انزوا، عرصه را براي جولان چهرههايي ديگر بازگذاشته بود. اما همان فضاي باز هم، مطبوعات را از گزند برخي از ضعفها در بازتاب خبرها دور نگه نداشته بود. مثل اعلام برخي آمارها كه گاه با اغراق همراه بود. تعدادي از روزنامهنگاران بيتوجه به قضاوت تاريخ، راه اغراق در پيش گرفته بودند تا از قافله انقلاب عقب نمانده باشند. به همين خاطر هم در رواياتي كه از حوادث منتشر ميشد گاه جانب انصاف رعايت نميشد و كار با هيجان پيش ميرفت. هر چند كه همان هيجانزدگي، مطبوعات نيمه جان ديروز را به يكباره زنده كرده بود. اما ديگر معلوم نبود چه مقدار از گزارش ميداني منتشر شده حاصل حقيقتي است كه روزنامهنگار به چشم ديده است! اين در هم تنيدگي هيجان انقلاب در روايتگري تاريخ، تشخيص حقيقت از غيرحقيقت را در بسياري از گزارشها ناممكن ساخته بود. با اين حال، هنوز گروهي، با استناد به همان روايات، تاريخ آن دوران را نقل ميكنند. از برخي حوادث روايتي بعدها نقل شد كه بسياري از باورها را در هم ريخت نظير آنچه بعدها عبدالله نوري در بازخواني رخداد ۱۷ شهريور ۵۷ به روزنامه شرق ارايه داد. او نوشته بود به شهيد بهشتي اعتراض كرده است رقم شهداي ميدان ژاله را در اطلاعرساني ۱۰ برابر بيشتر اعلام كند و آيتالله بهشتي مخالفت كرده بود. او نوشته بود قصد او از اين كار، بياعتبار كردن شاه بوده است. حالا اما معلوم شده است، اختلاف ميان هزاران كشته با ۶۴ كشته در ميدان ژاله بوده است! رقمي كه سايت بنياد شهيد رسما اعلام كرده است. عمادالدين باقي هم با استناد به اسناد بنياد شهيد در اين باره پژوهشي ارايه داده است و در آن كل كشتهشدههاي آن روز پايتخت را جمعا ۸۸ نفر برآورد كرده است. حالا هم كه مدتهاست آمار دقيق كشتهشدگان، همراه با عكسهايشان در ميدان شهدا در پيش روي رهگذران قرار گرفته است تا همگان دسترسي به آمار واقعي داشته باشند. آن روزها - همزمان با واقعه ۱۷شهريور مطبوعات هنوز آزادي كامل را تجربه نكرده بودند. با اين حال، وقتي از قول فرمانداري نظامي تهران آمار ۵۸ كشته و ۲۰۵ مجروح منتشر شد، هيچكس باور نكرد. شايد به اين دليل كه مردم، خصوصا مخالفان شاه، ديگر به هيچ دستگاه دولتي اعتماد نداشتند. از فرداي واقعه، وقتي كه شايعات پيرامون آن فاجعه بالا گرفت، مطبوعات براي روشن شدن حقيقت ماجرا هيچ تلاش درخوري نكرده بود. همانطور كه هيجان انقلاب، چشم خيليها را به روي بسياري حقايق گشوده بود، همانطور هم موجب پوشيده ماندن برخي حقايق هم شده بود. در آن روزها اشاره به يك سو، همه نگاهها را به همان سو ميبرد و همين موجب غفلت نگاهها از جوانب ديگر ميشد. در چنين شرايطي كه تودهها در پي همان اشارهها روان بودند، روزنامهنگاران به جاي توجه به همه جوانب، آنها نيز در پي تودهها روان شدند. به همين دليل، تصويري كه از آن روزها در مطبوعات ارايه ميشد، بيشتر در حد گزارش يك ناظر معمولي بود بيتوجه به جزييات و جوانب! از گزارشهاي تحليلي و پيگيري اخبار چندان خبري نبود. نوعي شتابزدگي در ارايه گزارش و خبر كه به كار روزنامهنگاري آسيب زده بود. خصوصا وقتي كار به آمار و ارقام ميرسيد. 15 سال پيش از ۱۷ شهريور، همان اتفاق به شكلي ديگر رخ داده بود. در واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ نيز شايعاتي پيرامون تعداد كشتهشدگان منتشر شده بود كه تا سالها دوام يافته بود. آن روزها خصوصا در ميان اقشار مذهبي اين گونه گفته شد كه رقمي بيش از ۱۵ هزار نفر به دست نيروهاي مسلح شاه كشته شدهاند. رقمي كه البته هيچگاه توسط مطبوعات آن روزگار پيگيري و تدقيق نشد. همان طور كه بعدها هم چندان به آن پرداخته نشد تا اينكه همان شنيدهها به عنوان سند به بسياري از سخنرانيها راه پيدا كرده بود و موجب تهييج بسياري از انقلابيون شده بود. به گمان كساني همچون عبدالله نوري، هرچه آمار بيشتر، تهييج انقلابي هم بيشتر! او در همان شرق نوشته بود كه قصدشان از افزايش آمار، بياعتبارتر كردن شاه بوده است. اما چرا مطبوعات در اين زمينهها، هيچگاه، دست به يك جستوجوي ساده نزده بود؟ شايد به اين دليل كه بدنه مطبوعات آن روزگار هم از وضعيت موجود ناراضي بودهاند و چندان تمايلي به همراهي با شاه نداشتهاند. در همان سالهاي ۵۰ است كه خسرو گلسرخي، از اعضاي تحريريه روزنامه كيهان دستگير ميشود. دو گروه پرنفوذ ناراضي از شاه، مذهبيها و چپيها چندان رغبتي به تبرئه شاه نداشتند. شاه پس از كودتا، براي آنها بدل به دشمن شده بود. به همين خاطر هم بسياري از روزنامهنگاران تمايلي به همسويي با او نداشتند. نگاه ايدئولوژيك هم البته بيتاثير نبود. توجه به فقر و برجسته كردن عقبماندگيها، وجه غالب بسياري از آثار ادبي آن سالها بود؛ آثاري كه چپيها منتشر ميكردند. اين ويژگي در نگاه نويسندگان، به مطبوعات ۵۷ هم راه پيدا كرده بود. توجه به فقر و عقب ماندگي جامعه و برجسته كردن آن در كنار رفاه و آسايش دولتمردان، مطبوعات را هم متاثر كرده بود. مثل فيلمهاي مستند كه در همان روزها از زاغهها و بخشهاي فقيرنشين پايتخت ساخته ميشد. رخدادهاي ۵۷ مطبوعات را با خود به درون شلوغيها كشانده بود. روزنامهنگاران به جاي رصد و تحليل اوضاع، با وقايع همراهي ميكردند. هدف حالا اطلاعرساني دقيق براي ثبت در تاريخ نبود، بلكه روايتگري با نگره انقلابي براي به نتيجه رساندن انقلاب بود. مطبوعات بخشي از كل انقلاب شده بود. چيزي شبيه همان مردمي كه در خيابان بودند. همان صداها و همان شعارها و اين البته با استانداردهاي روزنامهنگاري مستقل در جهان فاصله داشت. همينطور كه همين امروز. حسرت انتشار روزنامهاي با استانداردهايي در اندازههاي «نيويورك تايمز» و «گاردين» از عصر مشروطه تا به امروز، به حسرتي صدساله تبديل شده است. سالها فضاي اطلاعرساني كشور از فقدان چنين روزنامهاي با آن درجه از استاندارد رنج برده است. اگر روزگاري براي مطبوعات، امكان بررسي آمار و ارقام وجود نداشته است، امروز كه اين امكان فراهم است، فضاي ملتهب سياسي حالا اين امكان را از مطبوعات گرفته است. شايد براي رسيدن به عصر طلايي مطبوعات بايد همچنان با ديدگان پر حسرت منتظر ماند. روزگاري كه هر روز تاخيرش، خسارتي جبرانناپذير به كشور وارد ميكند. چون دور ماندن از گردش آزاد اطلاعات، كشور را هم از جهان عقب نگه ميدارد. شهروندان هر كشوري حق دارند تا اطلاعات مورد نيازشان را از مطبوعات رايج و داخلي كشورشان دريافت كنند تا ديگر نيازمند رسانه بيگانه نباشند. با وجود رسانههاي معتبر، ميتوان رسانههاي فرصت طلب را از كشور دور نگاه داشت. اتكا به رسانههاي معتبر داخلي، مخاطب را از رسانههاي خارجي بينياز ميكند. به همين دليل، بايد به بازشدن فضاي سياسي و رسانهاي كشور فكر كرد. يك كشور پيشرفته و مستقل را ميتوان از مطبوعات و رسانههاي آن كشور شناخت.
[پايان]