• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5533 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۵ تير

نقدي بر فيلم «عزم رفتن» اثر پارك چان-ووك

ويراني!

محسن بدرقه

«عزم رفتن» از يك نگاه تعبير هنرمندانه‌ پارك چان- ووك از واژه‌ ويراني در موقعيتي انساني است. ويراني انسان‌هايي كه ارزش‌هاي والاي انساني را درك نموده ولي در عين ‌حال از فقدان تحقق كامل اين ارزش‌ها آگاهند، چراكه ذات آنها در منطق جهان اين‌گونه است. هيچ‌گاه دريا به كوه نخواهد رسيد و كوه دريا را به آغوش نخواهد كشيد. همجواري گاه ‌و بيگاه آنها تشنگي و نشئگي آنها را بيشتر خواهد كرد ولي در ذات به يكديگر بدل نخواهند شد. انساني كه قدرت تمييز مرز بين خيال، توهم و واقعيت را ازدست‌ داده، شبيه همين موقعيت كوه و درياست كه ويراني را در يك آن تجربه  مي‌كند.
«عزم رفتن» فراتر از يك داستان جنايي است. داستان يك كارآگاه كه در ظاهر در جست‌وجوي قاتل پرونده‌‌اي مشكوك است. يك مرد از يك قله‌ بلند به زمين پرتاب شده و حالا كارگاه در جست‌وجوي علت اين مساله است. آيا اين مرگ مسير منطقي داشته - از كوه پرتاب شده- يا فرد ديگري به زندگي او پايان داده است. در اولين ديدار با همسر مرد مقتول، داستان مسير ديگري را آغاز مي‌كند. داستان دلدادگي به همسر مقتولي كه در عين حالي كه زيباست ولي عاري از دلبري و لوندي زنان سينمايي است. زني كه داراي خصوصيات اخلاقي كاملا متفاوتي از همسر كارآگاه است. زني با‌وقار، آسيب‌پذير و اسرارآميز كه بسيار جذاب و اروتيك به نظر مي‌رسد.
«عزم رفتن» داستان معشوقي است كه عاشق خود را ويران مي‌كند و سپس نقش اين عاشق و معشوق جابه‌جا مي‌گردد.
كارآگاه بعد از رويارويي با زن همسر ازدست ‌داده، دچار تضاد اخلاقي پيچيده‌اي شده و تلاش مي‌كند با اصول و داوري‌هايي اخلاقي كه از پيش داشته، به تعادل سابقش بازگردد. هر چه داستان پيش مي‌رود، اين فقدان تعادل بيشتر شده و كارآگاه قدرت حل اين تضاد را ندارد. پارك چان- ووك مخاطب را هم وارد اين موقعيت انساني مي‌نمايد؛ موقعيتي به ‌شدت انساني و هولناك. از طرفي، همسر كارآگاه كه در سازمان انرژي اتمي مشغول به كار بوده و هر ظرفيت و ميل انساني را با علم به صلابه مي‌كشد (همسر كارآگاه: ما بايد هر هفته به يكديگر عشق بورزيم، زيرا از نظر علمي به سلامت ما كمك مي‌كند. حتي اگر از يكديگر متنفريم). از طرف ديگر، همسر مقتول كه نامش سو‌-ره است و در عين دلربايي منحصربه‌فرد، مظنون قتل همسر خود است. اين تضاد در فرم كارگرداني پارك چان-ووك به هنرمندي به تصوير كشيده شده است.
 تصوير ايكس ري ترقوه‌ شكسته‌ مقتول به سمت دست او و سپس مچ مرد ديگري حركت مي‌كند. تصوير برهم‌نمايي مي‌گردد. تصوير تبديل به تصوير دست مردي شده كه حلقه‌ ازدواج به دست دارد. مرد مچش را باز و بسته نموده تا دستش را از گزگز خواب‌ رفتن نجات دهد. دوربين حركت مي‌كند. همسر كارآگاه با نظريات علمي، ارزش‌هاي حسي والاي انساني را به چهارميخ كشيده و كارآگاه نقش شوهري همراه را بازي مي‌كند. شوهري كه رابطه با همسرش از سر وظيفه و ترس مواخذه‌شدن بوده و بارها به آن اشاره مي‌شود.
اين تضاد و البته ترديد به همسر مقتول و ميل و خواست كارآگاه با شكست زمان از طرف پارك چان ووك همراه شده است. اين شكست زمان صرفا يك عملكرد تكنيكي نيست، پارك چان-ووك درحالي كه داستاني خطي روايت مي‌كند ولي روايتش با شكست زمان‌هاي متعدد و متناوب همراه است. به‌هم ‌ريختن و تشويق ذهن كارآگاه از موقعيتي كه در آن قرار دارد، بدل به تصورات متفاوتي از گذشته و آينده گرديده كه اين شكست‌هاي زماني، حس تجربه‌شده توسط او را براي مخاطب تبيين مي‌كند. كارآگاه در لحظه توانايي به بند كشيدن تصورات ذهن خود را نداشته و هرچه داستان پيش مي‌رود، مرز بين خيال و واقعيت برداشته مي‌شود. كارآگاه درعين ‌حال كه دور از خانه يا محل كار همسر مقتول بوده ولي در ميل و خواست خود در كنار همسر مقتول است. پارك چان-ووك اين ميل را بدل به واقعيتي نموده كه مخاطب آن را تجربه مي‌كند.
رابطه‌ بين كارآگاه و همسر مقتول جدي‌تر شده تا جايي كه ميل مفرط به زن منجر به ازبين‌ رفتن اصول اخلاقي و كاري او مي‌گردد. كارآگاه از اتاق امن خود خارج شده و خودش را به دست خيال سپرده است. مخاطب همراه با كارآگاه با بدعت‌هاي جاه‌طلبانه‌ پارك چان-ووك سوار بر اين خيال شده و مرز بين خيال و واقعيت را گم مي‌كند. سو-ره اصالتا چيني است. او ياراي به بند كشيدن واژه‌هاي كره‌اي را در فوران احساسش ندارد. او غليان احساس خود را با واژه‌هاي چيني بيان نموده و ساعت‌مچي در دست كارآگاه به عنوان مترجم او عمل مي‌كند. دنياي دو حس متضاد از دو انساني كه ميل به يكديگر داشته ولي به ‌خاطر ذات خود -كوه و دريا- ياراي يكي ‌شدن را ندارند.
هه-جون از ابتداي فيلم دچار اختلال خواب است، سو-ره سرزده به آپارتمان شخصي هه- جون آمده و خواب شيريني براي او رقم مي‌زند. البته همين لحظات براي مخاطب تجربه حسي دوگانه‌اي است. سو-ره با آمدن به آپارتمان هه-جون قصد دارد مدارك و عكس‌هاي صحنه جرم را از بين برده يا مشكل اختلال خواب هه-جون را با آرامشي وصف‌ناپذير برطرف كند. مرز داوري قاطع نسبت به كنش‌هاي سو-ره از بين مي‌رود و تمايل هه-جون هم به عنوان كارآگاه و هم به عنوان عاشق حل اين دوگانگي ذهني است. آيا سو-ره از سر دلباختگي دست به اين كنش‌ها مي‌زند يا نقشه‌اي بي‌عيب ‌و نقص در سر طراحي نموده است؟ آرامش خواب 
هه- جون ديري نمي‌پايد. با يك تصادف بسيار سطحي از نقشه‌ قتل مقتول توسط همسرش باخبر مي‌شود. اجراي اين آگاهي توسط كارآگاه به‌شدت جذاب، ديدني و بهت‌آور است. علي‌الخصوص زماني كه حمله سو-ره به شوهر در بالاي قله كوه به نماي هه-جون كات مي‌خورد كه تداعي‌كننده قتل كارآگاه به دست سو-ره است.
مردي كه مرز خيال و واقعيت را گم كرده است. از اتاق امن خود خارج و خويشتنش را اسير باد خيال نموده است. مردي كه هيجان و ذوق و انگيزه را تجربه نموده و حالا بر قله‌ هيجان‌انگيزي زندگي ايستاده است. حالا بعد از آگاهي از نقشه‌ قتل همسر مقتول به قعر آگاهي بي‌رحمي پرت مي‌شود. صرفا اين نيست كه گول همسر مقتول را خورده يا خورده‌ايم، بلكه درون آسيب‌پذير‌ترين وجوه اخلاقي ما، ناخوشنودي‌مان از واقعيت نفوذ شده و ما بي‌حفاظ و بي‌دفاع غافلگير شده‌ايم.
لحظه‌اي كه مرد لب به سخن گشوده و واژه ويراني را به زبان مي‌آورد. مردي كه در برهوت رها شده و توان قدم از قدم برداشتن ندارد. مردي كه تضاد اخلاقي هولناكي را از سر گذرانده ولي ناگهان اين تضاد يكي از طرفين را غافلگير نموده است. حالا اين تكيدگي و رهاشدگي و ناخوشنودي از واقعيت ويراني را براي مرد رقم مي‌زند. همسر مقتول نه‌تنها نقشه قتل شوهرش را هنرمندانه طراحي سپس اجرا نموده است، بلكه با پنهان نمودن اين ماجرا سبب مرگ وجودي كارآگاه و درنهايت مخاطب مي‌گردد.
اعتراف هه-جون به ويراني توسط تلفن همراه سو-ره ضبط مي‌شود.
مرد بايد به رنج‌آورترين موقعيت انساني باز گردد. واقعيت تلخي كه يك‌باره بر سر مردي بي‌حفاظ فرو مي‌ريزد. يكي از رنج‌آورترين صحنه‌هايي كه مي‌تواند در تاريخ سينما از رابطه‌اي زناشويي طراحي شده باشد، صحنه‌اي است كه هه-جون و همسرش در نمايي دو نفره نشسته و انار دانه مي‌كنند. زن دركي از موقعيت و فروپاشي مرد نداشته و قصد دارد اين حال دگرگون انساني را با نسخه‌اي از خوراك لاك‌پشت درمان كند. مرد سرگشته‌‌اي كه ياراي واقعيت را ندارد، بايد با هزار زور و زحمت نقش گذشته خود را بازي كند. تا اينكه هه-جون به نقش خود در زندگي گذشته عادت مي‌كند، دوباره سو-ره باز مي‌گردد. حالا با پرونده قتلي ديگر كه مجددا مظنون پرونده سو-ره است.
ما هم شبيه هه-جون در رويارويي با سو-ره تمايل به انتقام داشته، درحالي كه ميل گذشته دوباره سر از خاك بيرون آورده است. چه موقعيت‌هاي انساني حيرت‌آوري پارك چان-ووك خلق مي‌كند. سو-ره ادعا مي‌كند قاتل همسرش نيست و هه-جون توان اعتمادش به سو-ره را از دست داده است.
با شكست‌هاي زماني پارك چان-ووك مخاطب هم همراه هه-جون دچار ترديد مي‌شود. احساس مي‌كنيم سو-ره زني اغواگر است كه سر از فيلم‌هاي نوآر درآورده و با لطايف‌الحيلي شوهران خود را به قتل مي‌رساند. اما به همين تصورمان هم اعتماد نداريم.
پرده دوم فيلم خيال‌انگيز‌تر از پرده اول است. اين فقدان مرز خيال و واقعيت و روايت منحصربه‌فرد كارگردان ما را همراه شخصيت‌ها دچار سردرگمي و بهت دوچندان مي‌نمايد. شبي كه سو-ره از هه-جون درخواست مي‌كند تا به كوهستان رفته و خاكستر مادرش را به باد دهد. آسمان برفي و بسيار تاريك است. هه-جون پاسخ پرسش‌هاي ذهنش را نگرفته ولي دلش در گرو سو-ره است. به لبه پرتگاه آمده و درخواست سو-ره را انجام مي‌دهد. در پرتگاه، 
هه-جون تنشي بين ميل فروافتادن و ترس از آن را تجربه مي‌كند. وقتي باز مي‌گردد، سو-ره به سمتش مي‌دود. اين تنش بالا مي‌گيرد. ما هم شبيه او حسي متضاد داريم. سو-ره قصد قتل او را دارد يا اينكه... سو-ره او را در آغوش گرفته و تنش فرو مي‌نشيند. چراغ‌قوه بالاسر سو-ره در مقابل هه-جون تصويري از مرگ را روي صورتش نقش مي‌بندد. مرد درون اين ويراني مرگ را تجربه نموده است. او هم به‌نوعي قرباني عشق شده و از دنياي مردگان برخاسته است.
حالا هه-جون به خانه بازمي‌گردد. شبيه خواب‌گردي ملتهب به در منزل رسيده و همسرش را مي‌بيند. همسرش در حال بردن وسايل است. هه-جون روبه همسر جمله‌اي مي‌گويد كه نشان از گم‌گشتگي است: اينجا برف نمي‌بارد! همسرش بي‌اعتنا او را ترك مي‌كند.
هه- جون قصد دارد خود را از اين وضعيت درآورده و به تعادل برسد. قاتل طلبكار شوهر جديد سو-ره است و اعتراف مي‌كند. سو-ره البته مادر طلبكار را از بين برده تا -طلبكار كه روي مادرش حساس است- شوهرش را از بين ببرد. علتش نه براي مخاطب نه براي هه-جون مشخص نيست. هه-جون در تلاش است بين اين حس‌هاي متضاد يكي را به بند بكشد.
اما فرصت را از دست داده و بي‌اعتمادي نسبت به معشوق كه حالا عاشق شده است، جدايي را ميان آنها رقم مي‌زند. هه-جون كماكان قصد دارد آرامش را به وجود خويش بازگرداند. او از ديدن خود دست برنداشته و مدام درصدد آرامش خويش است. سو-ره هم بعد از اين عشقي كه در وجود هه-جون ازدست‌رفته، تمايل دارد وجود خويش را به آرامش برساند. دريا و كوه چگونه مي‌توانند به يكديگر برسند وقتي كه هر كدام تلاش مي‌كنند ماهيت خود را از دست ندهند.
در يك چرخش غافلگيركننده راز عشق سو-ره به هه-جون برملا مي‌شود. همسر جديد سو-ره فايل صوتي اعتراف به ويراني هه-جون را شنيده و با اين كار قصد به‌هم‌زدن زندگي هه- جون را داشته است. سو-ره به‌خاطر علاقه و عشق شديد به هه-جون طراحي قتل شوهرش توسط طلبكارهايش را انجام مي‌دهد كه هه-جون را نجات دهد.
عشق از زبان هه- جون به وجود سو-ره سرايت نموده است. سو-ره در يك مرگ آييني اين عشق را معنا مي‌بخشد. مرگي كه در كنه خود عشقي ويران‌كننده را داشته و عاري از پايان زنان اغواگر فيلم نوآر است. گرچه منجر به ويراني قهرمان مي‌گردد ولي اين ويراني يكي‌شدن با طبيعت و جاودانگي است. او خودش را با دريا يكي مي‌كند. هه-جون هم سرگشته و حيران در مرز خيال و واقعيت در جست‌وجوي عشق ازميان‌رفته، سرگردان مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون