• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۶ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5534 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۶ تير

تاملي درباره فلسفه و انقلاب

دگرگوني اساسي

محسن آزموده

در نگاه نخست به نظر مي‌رسد تعبير «فلسفه و انقلاب»، تركيبي «پارادوكسيكال» يا «متناقض‌نما» باشد، چراكه فلسفه بنا به تعاريف سنتي و كلاسيك، دانش يا معرفتي درباره پرسش‌هاي اساسي و بنيادين معرفتي و وجودي و ارزشي انسان است و فلسفه‌ورزي تامل و مداقه و كوشش در جهت پاسخ به اين سوال‌ها. روشن است كه تفكر و انديشيدن هم مستلزم نوعي آرامش و طمانينه است و در شلوغي و ازدحام نمي‌توان به درستي انديشيد. حال آنكه انقلاب با هر تعريفي كه از آن به دست بدهيم، با گونه‌اي شور و هيجان و سر و صدا همراه است و در سكوت و آرامش (لازمه‌هاي فلسفه‌ورزي و تحقق فلسفه) امكان‌پذير نيست. فرد انقلابي با همين نگاه، آدمي شلوغ‌كار و هيجان‌زده است و وقت و حوصله يك جا نشستن و انديشيدن ندارد. در طول تاريخ فلسفه هم عموم فيلسوفان يا اهل فلسفه، آدم‌هايي ساكت و آرام بوده‌اند تا جايي كه بسياري از آنها به محافظه‌كاري و مصلحت‌انديشي متهم شده‌اند. 
طرفه آنكه جوانان بيشترين علاقه‌مندان به فلسفه و فلسفه‌ورزي هستند، حال آنكه جواني سن و سال آرمانخواهي و انقلابي‌گري است و اين خود پارادوكسي يا «ناهم‌شوند»ي ديگر را پيش رو مي‌آورد. چرا جوانان به فلسفه علاقه‌مند مي‌شوند؟ سارتر، فيلسوف فرانسوي گفته است: جواني سن متافيزيك است. او با اين اظهارنظر حتي يك گام از ادعاي ما فراتر رفته است، زيرا آشنايان با مباحث فلسفي مي‌دانند كه در ميان مباحث فلسفي، متافيزيك يا مابعدالطبيعه، انتزاعي‌ترين و پيچيده‌ترين مباحث است و در نتيجه اشتغال به آن مستلزم آرامش و طمانينه‌اي مضاعف است. پس چگونه مي‌شود ك جوان پرشور و هيجاني كه اقتضاي سن و سالش، انقلابي‌گري در همه ساحت‌هاي زندگي است، به فلسفه و به خصوص متافيزيك علاقه‌مند مي‌شود؟
به نظر نگارنده، پاسخ به اين سوال و حل «پارادوكس» يا متناقض نماي سرآغاز سخن را بايد در ساختار وجودي آدميزاد فهميد. انسان موجودي انديشنده يا متفكر و همزمان خواهنده يا مشتاق است. دو رانه يا سائق (سوق‌دهنده) اساسي در پيدايش رفتار و گفتار او، افكار و اميالش هستند. پس پشت هر كاري كه مي‌كنيم و هر عملي كه از ما سر مي‌زند، مي‌توان يك يا مجموعه‌اي از افكار و باورها و يك يا مجموعه‌اي از اميال را بازجست. در اينكه رانه اصلي در كنش‌هاي بشري باورهاي اوست يا اميال، ميان انديشمندان اختلاف‌نظر هست. البته در روزگار ما عموم متفكران معتقدند كه مجموعه‌اي در هم تنيده يا در هم تافته از باورها و اميال هستند كه اعمال انسان را مي‌سازند. يعني براي اينكه توضيح دهيم چرا يك آدم فلان كار را به شكل خاصي انجام داد، نمي‌توان تنها بر باور يا باورهايي خاص از او يا بر ميل يا اميالي ويژه از او اكتفا كرد. به عبارت دقيق‌تر، مرز دقيق گذاشتن ميان اميال و باورهاي انسان، امكان‌پذير نيست. اما باز هم برخي متفكران معتقدند كه در اين مجموعه در هم تنيده ميان اميال و باورها، مي‌توان وزن و سهم يكي را مهم‌تر درنظر گرفت. براي مثال ديويد هيوم، فيلسوف و روانشناس برجسته اسكاتلندي، معتقد بود كه در تحليل نهايي اين اميال هستند كه توضيح‌دهنده و توجيه‌كننده رفتار و كنش‌هاي انسان‌ها هستند. اما به هر حال هيوم هم از نقش و اهميت باورها و افكار غافل نيست و اساسا اينكه خودش فلسفه‌اي را پديد آورده تا افكار و انديشه‌هاي انسان‌ها را متاثر سازد، نشان مي‌دهد كه به اهميت آنها واقف بوده است. گو اينكه در طول 250 سالي كه از زمان مرگ هيوم مي‌گذرد، باورها و انديشه‌هاي انسان‌هاي زيادي از او متاثر شده است، مهم‌ترين آنها ايمانوئل كانت فيلسوف بنيانگذار آلماني است كه هيچ‌كس در اين شك ندارد كه يكي از بزرگ‌ترين متفكران در طول تاريخ است. 
با اين توضيحات، به پرسش آغازين يعني ربط فلسفه با انقلاب بازگرديم. فلسفه و فلسفه‌ورزي، اگرچه در ظاهر كنشي توام با آرامش و طمانينه است، اما به معناي دقيق كلمه، انقلابي در افكار و باورها پديد مي‌آورد. فيلسوف، به معناي اصيل و حقيقي آن كسي است كه پرسش‌هايي اساسي و مبنايي طرح و با آنها بنياد انديشه‌ها و باورهاي انسان‌ها را دچار دگرگوني مي‌كند. اين اتفاقي است كه در طول تاريخ با هر يك از فيلسوفان بزرگ به وقوع پيوسته است. تغيير انقلابي در باورها، چنان كه آمد، لاجرم در اميال و خواسته‌هاي آدم هم تاثير مي‌گذارد و او را به كنش‌هاي دگرگون‌ساز و انقلابي سوق مي‌دهد. از اين منظر، فلسفه‌ورزي انقلابي‌ترين كاري است كه انسان انديشنده به آن دست مي‌زند. 
جوان آرمانخواه و انقلابي هم از همين منظر به فلسفه روي مي‌آورد. او به اقتضاي سن و سال و افق‌هاي گشوده‌اي كه پيش رو دارد، خواهان تغيير جهان است، اما سمت و سوي اين تغيير و تحول را باورها و انديشه‌هاي فلسفي و اساسي او شكل مي‌دهد. او به متقضاي طبيعت دركي مبهم از اين دارد كه بايد عالم را دگرگون كرد، اما نمي‌داند چرا و چگونه. فلسفه و فلسفه‌ورزي پاسخي به اين پرسش‌هاي اساسي است. فلسفه‌ورزي ذهنيت و باورهاي او را نسبت به خودش، ديگران، جهان و به‌طور كلي هستي تغيير مي‌دهد و اين دگرگوني، اميال و خواسته‌هاي او را نيز شكل و سمت و سو مي‌دهد. از اين حيث، فلسفه و انقلاب دو مفهوم متناقض نيستند، بلكه هر دو بر پويايي، تغيير و دگرگوني تاكيد دارند، چيزي كه محافظه‌كاران و حافظان وضع موجود را نگران مي‌كند، بي‌دليل نيست كه سقراط، بنيانگذار فلسفه به اتهام گمراهي جوانان محاكمه و مجبور به نوشيدن جام شوكران شد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون