علي ولياللهي
درك شهودي مردم و علاقهمندان به فوتبال كه از بيرون به اقدامات فدراسيون مينگرند به يك نتيجهگيري ختم ميشود: اينكه فوتبال ايران كاملا باري به هر جهت و بدون هيچ چشماندازي اداره ميشود. آنهايي كه از نزديك با فدراسيون در ارتباط هستند هم تصديق ميكنند كه مديران اين نهاد بيشتر روزمرّگي ميكنند. اين را ميشود از تصويب قوانين خلقالساعه، انتخاب روساي كميتهها و مربيان تيمهاي ملي، تعلل در ورود تكنولوژيها موردنظر و مسائل ديگر ديد. به بيان ديگر انگار هيچ برنامه خاصي وجود ندارد و مديران فدراسيون هر صبح كه سر كار ميروند براي رفع امورات يوميه تلاش ميكنند. اين در حالي است كه در ابتداي دهه 90 و به مدت دو سال تعدادي متخصص در حوزه مديريت و ورزش سندي تحت عنوان سند راهبردي فوتبال ملي تهيه كردند و دراختيار فدراسيون قرار دادند اما اين سند نه در آن مقطع نه در آينده مورد استفاده قرار نگرفت. دكتر عبايي استاد دانشگاه به عنوان يكي از اعضاي آن گروه ميگويد مديران در ايران ايمان و التزامي به حركت توي چارچوب برنامهريزي شده ندارند. ايشان كه در دوران رياست شهابالدين عزيزي خادم مشاور امور راهبردي و پژوهشي فدراسيون شده بود اعتقاد دارد با اين شرايط چشمانداز روشني پيش روي فوتبال ايران نيست.
اصلا چطور شد گذرتان به فوتبال افتاد؟
از دهه هفتاد وارد ورزش شدم. براي مدتي معاون فرهنگي اجتماعي باشگاه سايپا بودم. سه، چهار سالي آنجا مشغول بودم. از اين مسير به صورت واقعي و عيني با فوتبال ارتباط برقرار كردم. در آن زمان در كنفدراسيون فوتبال آسيا كميتهاي بود كه مسير حرفهاي شدن فوتبال باشگاهي ايران را راهبري ميكرد. آن زمان سرمربي تيم آقاي مايليكهن بود. بعد از آن مدتي مسوول تدوين استراتژي باشگاه راهآهن شدم.
يك سوال بيربط به موضوع؛ آقاي مايلي كهن از همان زمان اينقدر عصباني بودند؟
من از دور فكر ميكردم كه آقاي مايلي كهن اين شكلي است. اما از نزديك كه با ايشان آشنا شدم احساس كردم ايشان شخصتي است كه دلسوزيهاي صادقانه و خالصانهاي براي فوتبال و تيمي كه مسووليت آن را برعهده ميگيرد، دارد. متاسفانه اين شخصيت آنچنان كه بايد و شايد درك نشده. در فضاي بيرون چهرهاي از او ساختهاند كه خيلي واقعي نيست. هر آدمي البته نقاط قوت و ضعف خودش را دارد. همين اواخر گاهي ايشان محبت ميكرد در فدراسيون فوتبال با من تماس ميگرفت و پيگير برخي فوتباليستهاي از كار افتاده ميشد. ايشان مرتبا در كار خير و توجه به اقشار ضعيف ورزش هستند. نه براي اينكه بخواهد ريا كند. حالا مسائل فنياش را بايد كارشناسان نظر بدهند ولي به هر حال ايشان چهرهاي است كه براي ورزش كشور دلسوزي كرده است.
ارتباط شما با فدراسيون فوتبال از كي شروع شد؟
در دوره آقاي كفاشيان از من دعوت شد براي عضويت در كميته راهبردي فوتبال ملي. در كنار آقاي دكتر قرهخانلو كه رييس دپارتمان بودند، من دبير شوراي راهبردي فدراسيون فوتبال بودم. چهار سالي در خدمت ايشان بودم؛ اواخر دهه هشتاد و اوايل دهه 90. با برخي باشگاههاي ديگر هم به صورت پروژهاي و پارت تايم در حوزه تدوين استراتژي همكاري كردم. كار اصلي من حوزه مديريت است. سالهاست دانشگاه مديريت تدريس ميكنم و حوزه تخصصيام تدوين استراتژي است. از مجمع تشخيص مصلحت نظام بگيريد تا خيلي از شركتهاي خصوصي و دولتي، فني و مهندسي، تعاوني، پتروشيمي، ذوبآهن من مسوول تدوين راهبرد بودم و از جنبه راهبرد هم به فدراسيون فوتبال وصل شدم.
انتظار ايشان از شما چه بود؟
من با آقاي كفاشيان از طريق دووميداني آشنايي داشتم. وقتي آقاي عزيزي خادم آمد در هيات رييسه يك ايده مطرح كردند كه فوتبال ملي دانشبنيان نيست و براي اينكه فوتبال ملي دانشبنيان شود بايد مطالعهاي در مورد آسيبهاي فوتبال و فدراسيون فوتبال انجام شود و متعاقب آن لازم است يك برنامه استراتژيك براي فوتبال تدوين شود. اين نظر در هيات رييسه فدراسيون تصويب شده بود. يك برنامه راهبردي ناتمام هم از دوره گذشته وجود داشت. به هر حال با همفكري دوستان يك شوراي راهبردي تاسيس شد كه هم اعضاي كليدي فدراسيون را در خود داشت، هم از وزارت ورزش بودند هم سازمانهاي عاليتري كه ميتوانستند كمك كنند دور هم جمع شدند. نيروهاي بسيار باكيفيتي در آن دوران كنار هم جمع شدند. آقاي سجادي هم كه از دوستان خيلي قديمي بنده بودند و در آن مقطع معاون فني وزارت ورزش بودند حمايت كردند كه اين اتفاق بيفتد. آن جمع دو سال كار كردند تا سند آپگريد شد و شد سند راهبردي فوتبال ملي كشور.
چنين كميتهاي در فيفا و ايافسي هم داريم؟
بله. ما متناظر با كميتههايي كه در ايافسي و فيفا داريم در فدراسيونهاي تمام دنيا يك دپارتمان راهبردي يا كميته امور راهبردي داريم. وظيفهشان هم اين است كه براي افقهاي 5 يا 10ساله فوتبال برنامه بلندمدت بنويسد. اساسا برنامه راهبردي برنامه بلندمدت و واقع گرايانه است. نگاه ميكند به شرايط موجود و اهداف كمي و كيفي كه در آينده ميتوانيم به آن دسترسي پيدا كنيم و تلاش ميكند آن ساختار يا سازمان را از وضع موجود به وضع مطلوب برساند. راهبرد يعني خطي كه ما را از وضع موجود به مطلوب ميرساند، البته كاملا بهطور علمي و سنجيده.
آقاي كفاشيان مسيري كه در نظر گرفته شده بود را پي گرفت؟
فكر نميكنم. تقريبا در كشور ما بنا بر تجربه من 80درصد مديران تكليف دارند كه تدوين راهبرد كنند اما ايماني به اين كار ندارند. همچنان براساس عادتهاي گذشته و شرايط اقتضايي عمل ميكنند. در خيلي از سازمانها اين آسيب وجود دارد از جمله فدراسيون فوتبال. البته آقاي كفاشيان ديدگاههاي نسبتا بلندي در مورد آينده فوتبال داشت، اما اينكه ديدگاهها كاملا مهندسي شود و تبديل بشود به اكشن پلن و راهبرد يا پروژههاي راهبردي، خير. اينكه گانتچارتي داشته باشيم و بگوييم در فلان سال فلان پروژه با اين مدل بايد انجام شود، با اين مدل مديران ما تربيت نشدند و نميتوانند كار كنند.
شما براي اجراي آن برنامه اقدامي نكرديد؟
وقتي كه برنامه راهبردي را تدوين كرديم در خود فدراسيون جلسهاي برگزار شد و آن را ارايه كرديم كه خود وزير و معاون وزير هم حضور داشتند و پروژه ما به اتمام رسيد. آن را تحويل داديم و ديگر بحث اجرايش بود و ما ماموريت و مسووليتي در آن حوزه نداشتيم. بعد هم انتخاباتي شد و آقاي مهدي تاج رييس فدراسيون شد.
در بين سالهايي كه خارج از فوتبال بوديد تا زماني كه دوباره به فدراسيون برگشتيد، از بيرون كه نگاه ميكرديد اين حس را داشتيد كه آن برنامه در حال اجرا شدن است؟
نه. به هيچوجه. همه دوستان ديگر هم كه در تدوين برنامه كمك كردند از بيرون كه نگاه ميكردند چنين احساسي نداشتند كه فدراسيون در چارچوب برنامه حركت ميكند. اين البته در باقي جاهاي كشور هم هست. برنامهاي تدوين ميشود اما ميبينيم كه مديران ايماني به آن برنامه ندارند يا اصلا التزامي نميبينند. دستگاههاي بالاسري هم از آنها نميخواهند. مثلا مجمع فدراسيون فوتبال با وجود اينكه صاحب اصلي فوتبال است نياز دارد چندين دوره آموزشي براي همه اعضاي مجمع برگزار كند. اينها مساله برنامه راهبردي، اهميت و ضرورتش را كاملا درك كنند و اگر كسي ميآيد و برنامهاي ارايه ميكند، بتوانند آن برنامه را به صورت علمي ارزيابي كنند. ما تا به حال نديديم يك نامزد فدراسيون بيايد برنامهاي تحويل دهد و اعضاي مجمع اين برنامه را به يك كميته تخصصي ارجاع كند. ما اين همه استاد دانشگاه و متخصص در حوزه مديريت داريم. يك هيات ژوري درست شود و بگويند فلاني برنامهاي ارايه كرده. او بيايد برنامهاش را ارايه و دفاع كند و اينها ايراد و اشكال بگيرند و وقتي مصوب شد از او بخواهند كاملا در چارچوب آن برنامه حركت كند. فرهنگ اين مساله متاسفانه در كشور ما جا نيفتاده مخصوصا فوتبال كه در آن همهچيز هست جز الزام به برنامه. البته نميگويم اصلا نيست ولي آن قدري كه نياز هست، نيست.
اگر بخواهيم درصد قائل شويم، رييس فدراسيون چند درصد در اجرا يا عدم اجراي برنامه نقش دارد؟
نميتوانم قضاوت و داوري كنم مگر اينكه ديتايي دراختيار ما باشد. مثلا پروژهاي باشد تحت عنوان ارزيابي عملكرد. برويم آنجا ببينيم تنگناها، تهديدها، مشكلات مثلا آقاي كفاشيان چقدر بوده و ايشان را در شرايط واقعي ارزيابي كنيم. اين كار من نيست و بنده به لحاظ علمي و اخلاقي چنين اجازهاي ندارم. ايشان بايد خودش باشد و محدوديتهايش و فشارها را بگويد، سازمانهاي غيررسمي كه در امور فوتبال دخالت ميكنند را بگويد چون اينها مسائل خيلي پيچيدهاي است كه در فوتبال ما وجود دارد. بعد در يك نگاه چند ضلعي ايشان يا هر كس ديگري را بررسي كنيم.
گفتيد كه بعد از تحويل سند راهبردي در دوره آقاي كفاشيان از فدراسيون جدا شديد. همكاري مجدد شما با فدراسيون چگونه آغاز شد؟
از سال 90 كه شناسايي فوتبال ملي را آغاز كرديم در دستور كارمان بود كه يك كميتهاي بيرون از فدراسيون فوتبال تشكيل شود كه اگر روزي آقاي عزيزي خادم رييس فدراسيون شدند آن برنامه در هيات رييسه و مجمع مصوب شود و فدراسيون در آن چارچوب حركت كند. نقطه اتصال من و علاقهمندي من به ايشان هم دو تا چيز بوده: يكي روحيه برنامهاي ايشان و دوم هم توكل به خدا. البته شايد در خيلي مواقع اختلاف نظر هم داشته باشيم. در اين دوره اخير كه ايشان براي رياست اقدام كرد من و چند نفر از دوستان مسوول تدوين راهبرد ايشان براي موفقيت ايشان در انتخابات بوديم و بعد آن برنامه را تبديل كرديم به برنامه راهبردي براي توسعه فوتبال ملي و فدراسيون فوتبال.
كمي از آن برنامه بگوييد.
روز اولي كه ايشان رفتند فدراسيون از بنده دعوت كردند كه همراهشان باشم. بلافاصله از من خواستند تمام روساي كميتهها و دپارتمانها بيايند در رابطه با وضع موجود گزارشي مبتني بر اسناد ارايه كنند.
دپارتمان راهبردي هم وجود داشت؟
وجود داشت ولي كار نميكرد! يك دوست عزيزي چند تا مسووليت داشت كه يكي از مسووليتهايش اين بود ولي هيچ نيروي كارشناسي هم نداشت. خودش هم گفت من هيچ دوره آموزشي در اين رابطه نديدم و فقط چراغ اينجا را روشن نگه داشتم كه اگر دستوري دادند كليد بزنيم. بيش از يك سال ميگذشت كه اين كميته هيچ فعاليتي نداشت. من از دوستان خواستم سند راهبردي كه ما تنظيم كرده بوديم را بياورند. دو، سه ماه طول كشيد و پيدا نكردند و درنهايت من از كامپيوتر خودم استخراج كردم. ما شروع كرديم به ارزيابي وضع موجود. متاسفانه وضع موجود وضعيت بسيار بغرنجي بود. چند تا مورد را ميگويم. حدود نيمي از پرسنل فدراسيون سر كار حاضر نميشدند. يعني شما سازماني داريد كه 50درصد نيروهايش سر كار حاضر نميشدند و حقوق ميگرفتند. بخشي به خاطر كرونا بود ولي مساله كرونا باعث شده بود سر كار نيايند و حقوق بگيرند و دغدغه خاطري هم نداشته باشند. موجودي نقدي فدراسيون فوتبال در حداقل ممكن قرار داشت. اين حداقل ممكن رقمي است كه گفتنش خيلي ترسناك است. يعني اگر چهار تا مهمان ميآمد و شما ميخواستيد از صندوق پولبرداريد و ناهار بخريد، نميتوانستيد. تقريبا نزديك به صفر. پرونده آقاي ويلموتس روي ميز بود. چيزي حدود
6.5 ميليون دلار بدهي روي دست فدراسيون بود. ساختمان فدراسيون فوتبال در گرو شستا بود به خاطر آن بدهي كه داشتند. 15 روز بعد نامهاي آمد كه شما بايد اينجا را تخليه كنيد. اساسنامه فدراسيون فوتبال معلق بود.
به خاطر تصويب اساسنامه در خطر تعليق بوديم.
واقعا در حد غذا خريدن نقدينگي نبود؟
بله! مسائل ديگري هم بود. در شرايطي بوديم كه حق ميزباني را از ايران گرفتند. كشوري كه در چارچوب مسابقات مقدماتي بايد شركت كند. شما ميدانيد وقتي حق ميزباني را بگيرند بودجهاي كه اختصاص ميدهند را هم ميگيرند. شرايط كشور هم كه شرايط كرونا است. سرمايه اجتماعي فوتبال بهشدت سقوط كرده. با توجه به باختهايي كه در همان چند تا مسابقه ابتدايي تيم ملي فوتبال ما داده بود. خب تقريبا همه كارشناسان بزرگ اميدي براي صعود تيم ملي نداشتند. اسپانسرها هم نگاه ميكردند كه تيم مرتبا باخته و سرمايه اجتماعي و اعتبار مديريتياش آمده پايين و بدهكار است و ساختمانش را دارند ميگيرند و نميآمدند جلو . دولت هم گرچه احساس ميكرد كه چون پاي فوتبال ملي و آبروي كشور وسط است بايد كمك ميكند ولي ترديدهاي جدي داشت. با خودش ميگفت به فدراسيوني دارم كمك ميكنم كه هيچ چي داخلش نيست. كمكهايي كه من كمك ميكنم بايد بروم ذيحسابي و جواب بدهم.
و شما براي حل مشكلات چه كرديد؟
با چنين شرايطي فدراسيون فوتبال را تحويل گرفتيم. رييس فدراسيون چند تا برنامه خيلي كوتاهمدت داشت. اول بازگرداندن اعتبار و برند فدراسيون فوتبال. با روشهاي مختلفي از جمله ارتباطات ديپلماتيك با مقامات ارشد كشور و خيلي از سازمانهاي دولتي تلاش كردند تا آرام و آرام ضرورت توجه به فدراسيون فوتبال در اين شرايط حساس درك شود. ديگري ماندن آقاي اسكوچيچ يا رفتن او كه يك تصميم بسيار استراتژيك بود. آيا با اسكو بمانيم يا مربي گران بياوريم؟ تصميم نهايي اين شد كه اسكوچيچ بماند و كمك شود و مورد حمايت قرار بگيرد. از همان زمان تا وقتي آقاي عزيزي خادم بود همه بازيها را برديم و فقط يك تساوي داديم. ما كه نه، تيم برد. زحمات مربي و اعضاي تيم ملي فوتبال بود. اين اتفاق خيلي خيلي مهمي بود. ما با كمتر از 75درصد بازيها حضورمان در جام جهاني مسجل شد. ما كمترين ميزان هزينه را براي صعود به جام جهاني داشتيم. با وجود فشارهاي مطبوعاتي كه خودش فصل مفصلي است. يك هجمه عظيم تبليغاتي عليه فدراسيون فوتبال بود و ما هم تقريبا ميدانستيم از كجا برنامهريزي ميشود و توپخانه از كجا فرمان ميگيرد. ولي خب در كوران مسابقات بوديم. ما حق ميزباني را برگردانديم. مساله اساسنامه كه در تعليق بود به نحوي رسميت پيدا كرد. چهره فدراسيون ترميم شد. سرمايه اجتماعي برگشت. از بعد مالي فدراسيون فوتبال كه روز اول نقدينگي براي خريد غذا نداشت و تقريبا بالاي 60 تا 70 ميليارد بدهي داشت، بهتر شد. چيزي كمتر از نيمي از بدهيها پرداخت شد. پرونده ويلموتس از 6.5 ميليون يورو به 3.5 ميليون يورو تقليل پيدا كرد. حدود 300 ميليارد تومان كه عدد بسيار بزرگ و مهمي است در آن برهه كمك گرفتيم از دولت محترم و سازمانهاي مختلف. پروازهاي رايگاني كه براي تيمهاي ملي گرفته شده و... مجموع اينها ميشود چيزي در حدود 300 ميليارد كه وارد فدراسيون فوتبال شد. مجموع پاداشهاي صعود به جام جهاني و جام ملتها شد 16 ميليون يورو. حدود 800 ميليارد تومان وارد فدراسيون فوتبال شد. جمعا هزار و دويست ميليارد تومان وارد فدراسيون شد. بخشي از اين سيو است در صندوق فيفا. به خاطر شرايط تحريم امكان جابهجايي فوتبال. ولي يك امكان بالقوه خيلي قدرتمندي براي فوتبال به وجود آمده بود. براي اولينبار تيم ملي زنان ما به جام ملتهاي آسيا رفت. اين دورهاي است كه طرح توسعه واقعا در همان 5، 6 ماهه اول خودش را نشان داد. رييس فدراسيون قراردادي با فدراسيون فوتبال قطر و موسسه اسپاير منعقد كرد؛ چهار ساله. ما طي اين قرارداد ميتوانستيم تمام تيمهاي مليمان را در همه ردهها ببريم در آن كمپ و اسكان آنها، غذا و تمرينشان رايگان باشد. تنها هزينه نقل و انتقال هوايي بود. اين قرارداد هنوز موجود است. همچنين توافقنامهاي امضا شده بود كه با مشاركت قطريها در ايران اسپاير شعبه تاسيس كند. تفاهمنامهاي با منطقه آزاد كيش در دوران سردار سعيد محمد امضا شد كه جا دارد از آنها تشكر كنم. حدود 150 ميليارد تومان امكانات در كيش به امكانات فوتبال ملي اضافه شد. چهار عدد زمين، اول زمين تخصصي هيبريدي با استانداردهاي جهاني طراحي و اجرا شد. يكي از چيزهاي جالبي كه كمتر به آن توجه شده بليتهاي اهدايي فيفا براي مسابقات جام جهاني است. حدود 35000 هزار بليت سهميهمان بود كه گرفتيم. اگر اينها را تبديل كنيم نزديك 100 ميليارد تومان آورده آن دوره بود. اينها همه مربوط به قبل از عزل موقت اتفاق افتاد. توجه به تيمهاي پايه، تفاهمنامه با سازمان محيطزيست، يك توافقنامه خيلي خوب با دانشگاه آزاد براي تاسيس دانشكده تخصصي فوتبال. در حوزه استعداديابي با بنياد بركت توافقنامه منعقد كرديم كه در تمامي استانهاي كشور يك فضا و زمين مناسب دراختيار بگيريم و ستاد فرمان اجرايي و بنياد بركت سرمايهگذاري كنند و كمپهايي در نقاط دورافتاده و محروم ايران تاسيس كنيم و استعدادها مستقيما از مناطق روستايي و شهرهاي درجه سه و دو جذب فوتبال شوند. برنامه داشتيم همه واسطهها حذف شوند و فسادي كه زير اين ماجرا وجود دارد كنار گذاشته شود. همه اينها محصول همكاري و اعتماد و اعتقاد به برنامه و محصول توكل خدا است و البته همت و تلاش همه اركان فدراسيون و اعضاي هيات رييسه كه تا يك دورهاي حمايت كردند و از
يك جايي به بعد به يكباره ورق برگشت و آن اتفاقاتي كه نبايد رخ ميداد در فوتبال ما رقم خورد.
انتهاي دوره چهارساله قرار بود در چه نقطهاي باشيم؟
ما قرار بود رنك يك آسيا باشيم براي 5 سال مداوم. بيست پله هم در رنك جهاني ارتقا پيدا كنيم و اين را از دست ندهيم.
20 پله؟ اين خيلي بلندپروازانه نبود؟
نه! به راحتي ميرسيديم! رنك يك آسيا شدن كه در همان مسابقات مقدماتي جام جهاني به آن رسيديم. براي حفظ آن نياز بود يكي يكي اكشن پلنها را اجرا كنيم.
ارتقاي 20 پلهاي يعني جزو 15 تيم برتر دنيا شويم!
الان نميدانم كجاي جهان هستيم، ولي برنامه راهبردي پشتش عدد و رقم و رياضي است. فقط خيال نيست. نگاه ميكند به استعدادها و فرصتها. بسياري از اين استعدادها داخل كشور نيستند. اگر شرايط مساعد شود ميتوانيم برشان گردانيم. تجاريسازيفوتبال را دنبال ميكرديم. حرفهاي كردن باشگاهها به صورت واقعي. نه اينكه روي كاغذ حرفهاي باشند اما ناظر بينالمللي كه ميآيد نفهمد چي به چيست! اگر آن برنامهها محقق شود رساندن ايران به 20 پله بالاتر كار دور از دسترسي نيست. برنامههاي زيادي داشتيم كه روي كاغذ ماند و كسي فكر نكنم دوست داشته باشد آنها را پيگيري كند. در حوزه درآمدزايي فوتبال ما مطالعه داشتيم و فهميديم حدود 200 فرصت براي درآمدزايي داريم. از اينها 180تاش بالفعل نشده بود. كسي اين چيزها را متوجه نميشد. همه عادت داشتند اسپانسر بگيرند و تبليغات محيطي بگيرند.
گفتيد در مورد آقاي كفاشيان ديتا نداشتيد و نميتوانيد بگوييد چند درصد از انجام نشدن برنامه راهبردي به ايشان مربوط بوده. اما در مورد آقاي عزيزي خادم ديتا داريد چون به ايشان نزديك بوديد. در مورد ايشان عدم اجراي برنامه تا چه حد به مسائل بيروني مربوط بود؟
برنامههاي راهبردي در بخش تحليل وضعيت موجود، تهديدها را بايد دقيق استخراج كند. بايد بدانيم از كجا ممكن است ضربه بخوريم. شرايط فرهنگي، اجتماعي، سياسي، مديريت كشور لايه به لايه از وزارت ورزش و كميته ملي المپيك تا هيات دولت و رسانهها و رسانه ملي تا نيروهاي كليدي موثر در فوتبال كه بيرون از فدراسيون هستند. عوامل خارجي ايافسي فيفا كمپينهايي كه ممكن است عليه فدراسيون شكل بگيرد. ما بايد اينها را ببينيم و توي اين ميدان مينگذاري شده حركت كنيم.
شما اينها را ديده بوديد؟
بخشي از آن را ديده بوديم. جايي كه فكر نميكرديم از آنجا ضربه بخوريم درون مجموعه خودمان بود: اعضاي هيات رييسه. اعضايي كه اكثرشان با حمايت و كمك آقاي عزيزي خادم آمدند بالا. اعضايي كه تقريبا تا ماه دهم در همه مصاحبهها كه اسنادش موجود است تاييد و حمايت و تشويق ميكردند. يك مرتبه از يك جايي كه اوايل نميدانستيم كجاست شروع كردند. افراد توسط افراد بيرون از فدراسيون دعوت شدند و به يك شكل خاصي ملزم شدند كه نامهاي را امضا كنند كه رييس فدراسيون كفايت لازم براي مديريت ندارد. در مقطعي كه صعود به جام جهاني اتفاق افتاده و چشماندازهاي روشني شكل گرفته. چون دوست دشمن است شكايت كجا برم. رسانههايي بودند كه بعدها اعتراف كردند تحت تطميع و تهديد، اين چيزها را نوشتند. روزي نبود كه چهار، پنج تا سايت و روزنامه و خبرگزاري چيزي نگويند. يك آقايي يك تویيت ميكرد چند تا خبرگزاري بزرگ در چند نوبت آن را بازنشر ميكردند و فضاي مسمومي به وجود آمده بود تا جايي كه مردم ميپرسيدند در فدراسيون چه خبر است.
انتقاد از فدراسيون در آن مقطع زياد بود و داستانهاي عجيبي هم از فدراسيون به گوش ميرسيد. يعني هيچ كدام واقعيت نداشت؟
اجازه بدهيد مثالي بزنم. ما يك روز جلسه داشتيم در دفتر دبيركل. كسي كه پذيرايي ميكرد يك ليوان از دستش افتاد و شكست. دو ساعت بعد در چند سايت نوشتند آنجا چه خبر است؟ ليوان چاي به سمت هم پرتاب كردند و درگيري فيزيكي وجود دارد. يعني خبرها به اين شكل متاسفانه بازتاب داده ميشد. مثلا تيم زنان ما كه رفته بود هند كادر پرواز با اعضاي تيم ملي عكس گرفته بودند. مرسوم است در قراردادهاي اسپانسري كه شما يك پيراهن هديه ميكني به خلبان و كادرپرواز كه عكسهاي تشريفاتي گرفته شود. بعد نوشتند نگاه كنيد برخي از افرادي كه عضو تيم ملي نبودند با پوشيدن پيراهن تيم ملي از كشور فرار كردند! حالا آن شخص كه لباس تيم ملي پوشيده بود كي بود؟ يكي از خدمه پرواز! يك مسائل امنيتي عجيب و غريب. يا ماجراي وياي آر! خب يك محدوديتهايي وجود دارد. فيفا گفته بود در دنيا با اين تعداد شركت ميتوانيد قرارداد ببنديد. دو تا از اينها در آسيا هستند. يكي روسي كه نميخواهد بفروشد و فقط اجاره ميدهد و اگر بفروشد جوري ميفروشد كه منافع ملي تامين نميشود. يكي ديگر هم در سنگاپور بود كه در جاهاي مختلف هم دفتر دارند. اكثر اين شركتهاي بزرگ در همه جاي دنيا دفتر دارند. همين گوشي سامسونگ كه دست من است در تلآويو دفتر دارد. اين دليل نميشود كه سامسونگ اسراييلي است. رفتند يك عكسي گرفتند كه در فلان خيابان تلآويو اين شركت دفتر دارد و اسراييلي است! بعد مساله امنيتي شد و دستگاههاي مختلف آمدند و پرسيدند شما چه ميكنيد؟ اين درحالي است كه فدراسيون چند مرتبه استعلام گرفته بود و پرسيده بود اگر ملاحظات امنيتي و موانعي هست اعلام كنيد. وقتي پاسخي نميآيد يعني مشكل ندارد. اينها روتين فوتبال است ولي به شكل ديگر مطرح شد در رسانهها و حساسيت مقامات مسوول را برانگيخت و آنها هم حق دارند و ميخواهند ملاحظات امنيتي را رعايت كنند. بالاخره اين برنامهها انجام شد و اعضاي محترم هيات رييسه يك نامهاي را امضا كردند مبني بر اينكه رييس محترم فدراسيون كفايت لازم را براي مديريت فوتبال ندارد. يكي بر سر شاخ و بن ميبريد... الان هم كه اوضاع فوتبال مشخص است. كارنامه هم مشاهده ميكنيم. فوتبال امروز در كجاست و سرمايه اجتماعياش چه شكلي است؟ شفافيت و پاسخگويي و ادبيات و لحن مديران فدراسيون در برابر رسانهها و مردم چه شكلي است. چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است...
سالهاست كه جايگاه رياست فدراسيون فوتبال متزلزل است. در همين چهار سال گذشته 4 رييس فدراسيون و سرپرست داشتيم. آيا با چنين رويهاي ميتوان برنامه راهبردي داشت و اجرا كرد؟
از الزامات اوليه يك مديريت موفق ثبات است. مدير يك سازمان در دورهاي كه قانونا مقرر است رياست كند بايد ثابت بماند. مديران موقت و كوتاهمدت عملا هر قدر هم نخبه باشند و تجربه داشته باشند توان برنامهريزي بلندمدت را نخواهند داشت. اين مساله بايد بهطور كامل حل و فصل شود. بخشي هم از نهادهاي غيرمرتبط با فوتبال هستند كه در حوزه فوتبال مداخله ميكنند و فضاي رواني و عمومي و تبليغاتي و افكار عمومي را تحت تاثير قرار ميدهند و فشارهايي وارد ميشود كه رييس نتواند كار كند. نهادهاي غيرمسوول اولا بايد بروند سر كار خودشان و به مسووليتهاي خودشان بپردازند. اگر قرار است نظارتي روي دستگاههاي ورزشي باشد بايد از مسيرهاي رسمي و شفاف انجام شود. سازمان بازرسي كل كشور وجود دارد. وزارت ورزش هست. وزارت اطلاعات هست. اينها سازمانهاي رسمي هستند. دستگاه قضايي هست. قانون تكاليف اينها را مشخص كرده و ميتوانند ورود كنند. مكاتبات رسمي و شفاف وجود داشته باشد. اگر ايرادي ميگيرند رسمي و شفاف باشد كه رييس فدراسيون يا مقامات مسوول بتوانند از خودشان دفاع كنند. اما جايي كه ايراد شفاف نباشد و ندانيم از كجا اين ايراد وارد شده و آدمها گوش به فرمان كي هستند اوضاع بههم ميريزد. يا محفلهايي درست شدند و آدمهاي رقيبي هستند كه بيرون از فدراسيون برنامهريزي و مديريت ميكنند. اينها معلوم نيست. اين عدم شفافيت بايد در كشور تكليفش مشخص شود. اگر توسعه و پیشرفت ميخواهيد، اگر ميخواهيد فوتبال مليتان افتخارآفريني كند و دستگاهها در چارچوب درست فعاليت كنند بايد فضاي شفاف در كشور به وجود بيايد. فضاي ثبات. اولين جايي كه حق دارد فدراسيون را نظارت و ارزشيابي كند خود مجمع فدراسيون فوتبال است. صاحب فوتبال ملي مجمع است. مجمع هم در يك فرآيند دموكراتيكي شكل گرفته. مجمع بازرس دارد. كميتههاي قضايي دارد كه مستقل از فدراسيون فوتبال هستند. نه نهادهاي بيرون از فوتبال. به هر حال اين اتفاقات در كشور ما مرتبا رخ ميدهد و اميدوارم يك روزي كساني كه بزرگتر كشور هستند بنشينند به اين موضوعات فكر كنند و جلوي اين اتفاقات را بگيرند.
فارغ از فوتبال، آيا در كل ورزش برنامههاي استراتژي و راهبردي ميبينيد؟
ما رشد آنچناني در اين دوره در كل ورزش كشور نداشتيم. يعني رشد شاخصي كه چشمگير باشد. در دورهاي كه دكتر سجادي معاون فني وزارت ورزش بودند ما پيروزيهاي بيشتري داشتيم. رشد بيشتري داشتيم، اما الان گرچه نميخواهم قاطعانه صحبت كنم اما درك شهودي مردم اين است كه همچنان كه ساير حوزههاي اقتصادي وضعش خوب نيست، حوزه ورزش هم وضع و حال خوبي ندارد. اين درك شهودي مردم است. وظيفه وزارت محترم ورزش است كه با همه دستگاهها بيايند به مردم گزارش بدهند. اين چيزي است كه كمتر ميبينيم. در يك سري سلسله مسائل خُرد وزير ورزش نظر ميدهد. مثلا انتخابات يك فدراسيون كوچك. ولي اينكه بيايد بگويد برنامه ما اين بوده در طول اين دو سالي كه كار كرديم و اين دستاوردهاي ماست و اين منابعي است كه مصرف كرديم و هدفهاي رسيده و نرسيده را مطرح كنند، نبوده. اگر شما چنين گزارشهايي ديديد ما هم ديديم. گاهي ميبينيد يك اتفاق ميافتد و مثلا يك ورزشكار لباس نامناسب ميپوشد و وزير تحت فشار قرار ميگيرد و مصاحبه ميكند و حرفي ميزند. ولي اينها مسائل اساسي كشور نيست. مساله اساسي كشور اين است كه ببينيم برنامه چيست و ما چقدر از برنامه را توانستيم اجرا كنيم. بايد موانع رسيدن به هدف را بررسي كنيم. اينكه يك ورزشكار لباس نامناسبي داشته و اينها به نظر فرع است و ريشهاش جاي ديگر. شايد دست خود وزارت ورزش هم نباشد. اينها ريشههاي فرهنگي و اجتماعي عميقي دارد كه برميگردد به وضعيت تاريخي ما در اين برهه خاص.
آينده فوتبال را چطور ارزيابي ميكنيد؟
خيلي خوب نميبينيم آينده را. يك مزرعهاي فراهم كرديد و بهموقع بذر نكاشتيد. آبياري نكرديد. سمپاشي نكرديد. محافظت و مراقبت لازم را نداشتيد. خب نميتوانيد در فصل محصول منتظر محصول خوبي باشيد. از اين چيزي كه الان ميبينيم و اميدوارم اطلاعات ما ناقص باشد، نميبينيم كه براي آينده فوتبال برنامه توسعه شفاف و روشني وجود داشته باشد. اميدواريم وجود داشته باشد. دلمان ميخواهد وجود داشته باشد ولي عملا گزارش يا مصاحبهاي بهطور رسمي منعكس نميشود كه ما اطمينان خاطر پيدا كنيم كه فوتبال ملي در حال توسعه است. افسوس هم ميخوريم. اين همه امكانات و نيروهاي نخبه و اين همه علاقهمند در كشور براي فوتبال ملي وجود دارد اما از اينها به درستي استفاده نميشود. درگير مسائل شخصي هستيم. ظاهرا صندلي قدرت آنقدر شيرين است كه ما حاضريم به هر قيمتي روي آن بنشينيم و حق را زير پا بگذاريم، فرصتها را تباه كنيم و آرزوهاي يك ملت را به باد فنا بدهيم. اين خطر بزرگي است و بايد در موردش صحبت كرد. رسانهها مسووليت دارند. رسانهها ركن چهارم دموكراسي و قوه چهارم كشور هستند. بايد براساس واقعيت و نه براساس هيجان و منافع گروهي مصالح ملي را در حوزه كشور كاملا شفاف كنند و با مسوولان، وقتي گفتوگو ميكنند از آنها برنامه و گزارش رسمي بخواهند.