درباره نمايش «اوستاد نوروز پينهدوز» به كارگرداني مهدي تُنگِ عيش
متني جسورتر از عهد مشروطه
متن اين نمايش متعلق به ميرزا احمدخان كمال الوزاره محمودي نمايشنامهنويس نامدار مشروطه است
محمدعلي طاهري
دوست و همكار ارجمند تئاتريام مهربانانه از من خواسته است با همراهان به ديدن اجراي نمايششان بروم. در گروه مجازي دوستان دانشآموخته دانشگاهي فرهنگيهنري اعلام ميكنم و از ميان «چهل و هفت عضو» تنها «دو علاقهمند» ديدن نمايش مييابم. يكي از آن دو گرامي كامنت ميدهد: «اجراي يك متن قجري بايد ديدني باشه...» نزديك تماشاخانه آن دوست برايم دست تكان ميدهد، با هم گرم ميگيريم، همراه ميشويم و به سوي سنگلج پيش ميرويم.
در ميان درختان سر به فلك كشيده خيابان بهشت هم گرما قدري آزاردهنده است. دوست ديگرمان، از درِ تالار بيرون ميآيد و ما را به خنكاي اندروني دعوت ميكند. در اين گرما هنوز هنردوستاني هستند كه در اين هياهوها و خيل متون نمايشي ترجمه شده فرنگي، نمايشي وطني و «ايروني» روي صحنه ميبرند.
تئاتر ملي، پايهها و بنيانها
نمايش ملي در جهان ويژگيهايي دارد كه شاخصي براي سنجش آن است. تئاتر ملي با آنكه چون درختي است كه در بخشي محدود از كره خاكي ريشه و بار و بر ميگيرد، ولي توان آن را دارد كه براي جهانيان هم ميوههايي تازه و بكر در دسترس قرار دهد. به همانگونه كه ادبيات ما، گذشته از پارسيزبانان، براي جهان ارمغان بسيار داشته است، بر اين باورم كه تئاتر ملي ما هم ميتواند چون بسياري ديگر از كشورهاي صاحب نمايش در جهان بدرخشد، به شرط آنكه آداب و رسوم و شيوههاي زندگي و فرهنگ ايراني را در خود جذب و هضم كند. آن را پالايش كند و به زباني غيرتقليدي پيش روي مخاطبان درونمرزي و سپس برونمرزي بگذارد. آداب نمايشي ما اين قابليت را دارد كه به زبان نمايش برگردانده شود و به روي صحنه آيد، اگر تلاش كند آينه زندگي ايراني باشد؛ چيزي فراتر از نهضتهاي ترجمه و برگردان صرف نمايشنامهها از زباني به زبان ديگر. بيراه نيست اگر بگوييم ميراث نمايشي هر كشور پيش و بيش از همه به نمايشنامههاي اصيل و ريشهدار آن كشور بستگي دارد.
اوستاد نوروز پينهدوز
بله، اين روزها نمايشي از روزگار مشروطه در تماشاخانه سنگلج روي صحنه است. تماشاخانهاي كه از هنگام پايهگذاري تاكنون دغدغه نمايش كارهاي ايراني و سنتي را داشته و دارد. گذشته از نمايشهاي سنتي و آييني ايراني، نمايش در دوره مشروطه، پس از ترجمه آثار فرنگي به فارسي، بهويژه كمديهاي مولير، ويژگيهاي تازهاي يافت. پيش از آن، نمايشهاي تختحوضي يا روحوضي يا سياهبازي، تقليد، معركهگيري و خيمهشببازي به عنوان نمايشهاي سنتي رواج داشت. تقليد شامل داستانهاي طنزآميزي بود كه مستقيم يا غيرمستقيم به هجو آدمهاي اجتماع، درباريان و حتي شاه ميپرداخت. بعدها در مراسم جشنهاي عروسي يا ختنهسورانها روي حوضها را با تخته پوشاندند و روي آنها به اجراي «نمايش روحوضي» يا «سياهبازي» پرداختند. روحوضي با محوريت خدمتكار سياهِ خانههاي مردم دارا با رويكردي طنزآميز و چاشني انتقادهاي نرم اجتماعي، جايگاه ويژهاي دست و پا كرد. در اين نمايشها بنياد بر بداههگويي بود و آفرينشگري بازيگران در هر آن و هر لحظه ميتوانست بر جذابيتهاي نمايش بيفزايد.
پس از ترجمه نمايشنامههاي غيرايراني، تئاتر يا به گفته دكتر ناظرزاده كرماني «تماشاگان» در ايران پيش چشم ايرانيها گشوده شد. مولير هم در اروپا و هم در خاورميانه و ايران از برجستهترين و تاثيرگذارترين نويسندهها در ادبيات دراماتيك بهويژه آثار كمدي شناخته ميشود. نوشتههاي او در سده نوزده ميلادي اولين منبع الهامبخش كمدينويسي در خاورميانه بود. در اين دوره اين نمايشنامهها «ايرانيگونه» شدند. به داستان اصلي، چاشنيهاي زندگي ايراني افزوده و نامها هم گاه ايراني شدند. ميرزا حبيب اصفهاني، فتحعلي آخوندزاده و ميرزا محمدجعفر قراچهداغي (مترجم تمثيلات آخوندزاده از تركي به فارسي) را از نخستين پيروان مولير در ايران ميدانند.
نخستين نمايشنامههاي غيرترجمه در ايران را از آن ميرزا آقا تبريزي ميدانند كه با نامهنگاريهايش با آخوندزاده و گرفتن راهنماييهاي لازم دست به اين كار زد.
ميرزا احمدخان كمالالوزاره محمودي
احمد محمودي مشهور به ميرزا احمدخان كمال الوزاره محمودي (1253-1309) از نمايشنامهنويسان دوره مشروطه نيز در دسته همين كمدينويسان آغاز جنبش تئاتر در ايران جاي ميگيرد؛ شايد براي اينكه با زبان شيرين طنز بهتر ميشد با نابسامانيهاي آن دوره روبهرو شد و بر آن تاخت. شناخته شدهترين اثرمحمودي حاجي رياييخان يا تارتوف شرقي است.
ميرزا احمدخان كمال الوزاره محمودي در تاسيس كمدي ايران نقش بسزايي داشته است. او در تهران در خانوادهاي مذهبي چشم به جهان گشود. پدر احمد محمودي يكي از كساني بود كه در زمان ناصرالدين شاه براي تحصيل علم نجوم به اروپا اعزام شد. احمد محمودي در مدرسه دارالفنون به تحصيل رياضي و طبيعيات پرداخت. نزد مويدالممالك زبان فرانسه آموخت و سپس با عنوان منشي در وزارت خارجه مشغول به كار پرداخت. در سال ۱۲۸۲ به عنوان رياست ماليات و بازرس اداره خزانهداري مشغول به خدمت شد. او در سفري كه در سال ۱۲۸۹ از سوي آن اداره براي بازرسي امور مردم قزوين فرستاده شد، از نزديك با وضع بد زندگي مردم آشنا گرديد. اين سبب شد تا با عدهاي صاحب نفوذ در بيفتد و از اين رو از سمت خود بركنار شد. مدتي پس از اين، رياست اداره غله تهران بدو سپرده شد كه از طرفي مصادف با قحطي تهران بود و چون باز از نفوذ عدهاي صاحب نفوذ ممانعت ميكرد مخالفتهايي از او با اين دسته فرصتطلب را به همراه داشت. در سال ۱۲۹۵ كمال الوزاره به جرم عضويت در كميته مجازات دستگير، و به مدت پنج ماه در زندان انفرادي تهران محبوس شد. او در اين ايام داستان لوطي حارث يا ناتوان را نگاشت. درباره عضويت او در كميته مجازات اقوال بسياري است. آذري مينويسد: «در سال قحطي كمال الوزاره رييس اداره انبار غله دولتي بود. حاجي محتشم السلطنه معروف به حاجي خان رييس قانونگذاري دوره ديكتاتوري خواسته است با استفاده از قدرت مقام وزارت دارايي در انبار غله به اصطلاح دخل و تصرفي به زيان مردم انجام دهد. محمودي كه پيوسته با عوامل فساد درگير ميشد با محتشمالسلطنه به مخالفت برخاست و سرانجام كار اين مخالفت، با نفوذي كه محتشمالسلطنه داشت منجر به اتهام شركت او در كميته مجازات گرديد.» گرچه كمالالوزاره در داستان لوطي حارث يا ناتوان عملا از كميته مجازات پشتيباني كرده است اما هيچگاه عضويت در اين گروه را نپذيرفت. محمودي خود در اين باره مينويسد: «مرا در محبس انفرادي نظميه تهران محبوس كردند با آنكه در بدو امر بيگناهيام محقق گرديد معذلك به اغوا و تحريك همان بدخواهان در ادامه مدت حبسم جديت بسزا شد تا اينكه در زندان دچار امراض سخت گرديده و با ابتلا به امراض صعبالعلاج در اواخر ربيعالاول ۱۲۹۶ بنده را به خانه انتقال دادند. باتوجه به حقه الهي مطمئن هستم كه مسببين گرفتاري بنده دير يا زود به كيفر اعمال خود خواهند رسيد.» وي پس از آزادي به نمايشنامهنويسي پرداخت و آثاري چند باقي گذاشت كه از آنها تنها دو اثر حاجي ريايي خان و اوستاد نوروز پينهدوز در دست است. باتوجه به اين دو نمايشنامه ميتوان به قدرت طرح و درام در آثار او پي برد. (برگرفته از دانشنامه آباديس)
در نمايشنامه اوستاد نوروز پينهدوز همان تيپهاي نمايشهاي ايراني ديده ميشوند؛ مردمي از جنس كوچه و بازار: نوروز پينهدوز عاشقپيشه، دو هوو كه همسران اوياند، زني اغواگر كه ميخواهد همسر تازه نوروز شود و شخصيتهاي ديگري كه به سبك كمديهاي عامهپسند از هر پيچيدگي شخصيتي بهدورند. گرهافكنيها و گرهگشاييهاي نمايشي هم به همان تناسب ساده و تماشاگرپسند است. در پايان نمايش همسران نوروز با همدستي چند زن ديگر بساط عروسي تازه او را با يورش و كتك مفصلي برهم ميزنند. پايانبندياي كه هنگام نگارش اين نمايشنامه بيسابقه، جسورانه و دادخواهانه بوده است.
در نمايشنامه محمودي ميبينيم او تلاش بسيار در القاي گويش كوچه و بازار و به گفتهاي چالهميداني به خرج داده است كه همچون بسياري از آثار ادبي ميتواند در شناخت فرهنگ عامه و مردمشناسي آن دههها سودمند باشد.
اين نمايش را مهدي تُنگِ عيش با گروهي جوان و پرشور به صحنه برده است. اين نمايش چندمين كار اين گروه است. آنها در تفاهمي ستودني، در عين كمبودها و كم و كاستيهاي امروز نمايش ايران، نمايشهاي «بازي در برزخ»، «والس نقابها» و «پهلوان دختر» را روي صحنه بردهاند و نمايشهاي راديويي «جايي در ميان خوكها»، «درد مختصر»، «دعوت»، «جزيره»، «آخرين نوار كراپ»، «مضرات دخانيات» و... را اجرا كردهاند.
جامعه امروز ما به خندههايي از ته دل شديدا نياز دارد. فرصتي كه گروه «هامه» در اين اجرا به خوبي فراهم كرده است. بازيهاي روان بازيگران در كنار رقص و سرور، نقد اجتماعي اين نمايش را تاثيرگذارتر كرده است.
به سبك و سياق نمايشهايي از اين دست، كارگردان خلف وعده نكرده و راه را براي آفرينشگريهاي لحظهاي و فيالبداههگويي بازيگرانش باز گذاشته است. بر همين پايه طراحي صحنه و صحنهافزار و آكسسوارها هم ساده و خلاصهپردازي و شيوهپردازانه است. گاه اشاراتي فرامتني درباره امروز جامعه و گاه شوخيهايي با قراردادهاي رايج نمايشي كه براي برخي تماشاگران حاضر اهل تئاتر در تالار جذاب است، به ميان ميآيد. موسيقي زنده با سازهاي سنتي ايراني به فضاسازي و ايجاد ضرباهنگ بسيار كمك كرده و گاه با تيپسازي به ياري بيان احساسات طنز و جدي شخصيتها آمده است. نمايش چندان به زبان اصلي متن و فراتر از آن توضيحات صحنه و جزييات آن وفادار نيست و در بسياري از جزييات عمل نمايشي و حتي آوردن برخي شخصيتهاي فرعي، مستقل عمل كرده است. شايد مهمترين تغيير عمدي حاجي تنزيلي ترك به نزولخواري روس و حذف حاجي شيخ منصف است كه تلاش ميكند با دليل و برهان، پينهدوز را از گرفتن زن دوباره بازدارد.
البته پير و جواني اعضاي گروه و برخي كمتجربگيها، خامدستيهايي در كار بازيها و عناصر اجرايي ديده ميشود كه با ممارستها و تلاشهاي آينده ميتوان اميدوار بود گروه جبران كند و كارهايي استخواندارتر به يادگار بگذارد. گروههاي جواني چون «هامه» كه با تمام تنگدستيها، بيش از غم نان و مال، دغدغه آفرينش هنري دارند، بايد پشتيباني شوند تا با دلگرمي بيشتر كار كنند و از اين رهگذر هنر و نمايش كشور نيز بهطور غيرمستقيم از توان آنان بهره دوچندان ببرد.