• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5540 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲ مرداد

در ناگزير بودن سياست و امر سياسي

آش كشك خاله

محسن آزموده

سياست و مشتقاتش در عرف روزمره فارسي‌زبانان، مفاهيم خوش‌نامي نيستند. بسياري آن را با دغل‌كاري و دروغگويي و پشت هم اندازي و زير و روكشي مترادف مي‌دانند و معتقدند كه سياست پدر و مادر ندارد و نمي‌شناسد. آدم «سياس» يا «سياستمدار» در گفت‌وگوهاي رايج به معناي آدم زرنگ و زيرك است، البته بيشتر با طنيني منفي. با اين نگرش شايع، عموم آدم‌ها حتي روشنفكران سعي مي‌كنند بگويند سياسي نيستند يا از سياست سر در نمي‌آورند و با آن كار ندارند. البته لازم به يادآوري است كه اين ادعاها باعث نمي‌شود كه در محافل خانوادگي و دوستانه بحث به اصطلاح «سياسي» رواج نداشته باشد. همه كارشناس و تحليلگر مسائل سياسي هستند و با مطالعه و تحقيق يا (عمدتا) بدون آن، درباره همه مسائل سياسي اظهارنظر مي‌كنند. اين نظرپراكني‌ها اما تا جايي است كه صاحب‌نظر مذكور، احساس خطر نكند و تهديدي از جانب مخاطبان نشود. به محض اينكه احساس كند حرف‌هايش ممكن است دردسري برايش ايجاد كند، زبان در كام مي‌گيرد، به لاك دفاعي مذكور مي‌خزد، تاكيد مي‌كند كه نه سر پياز است، نه ته آن، سررشته‌اي در سياست ندارد، حرف‌هايش باد هواست و اصولا هيچ علاقه‌اي به سياست و سياست‌ورزي ندارد. 
از مردم كوچه و بازار كه نگران معيشت روزمره‌شان هستند و دغدغه اوليه‌شان معاش، انتظاري بيش از اين نمي‌توان داشت. اتفاقا اين رفتار دو گانه، نشانه‌اي آشكار از فقدان بايسته‌هاي سياست‌ورزي است. آدم‌ها در زندگي هر روزه‌شان معمولا بر اساس نوعي عقل عملي و مصلحت‌انديشانه رفتار مي‌كنند. خاطره‌ها و تجربيات تاريخي و شنيده‌ها نقش موثري در تصميم‌گيري‌هاي ايشان دارد. وقتي بارها شنيده‌اند يا ديده‌اند كه دخالت در سياست چه نتايج و پيامدهايي داشته، ترجيح مي‌دهند كه دور آن را خيط بكشند و كاري به كار آن نداشته باشند. 
اما موضوع درباره روشنفكران و مصلحان اجتماعي فرق مي‌كند. كم‌توجهي يا بي‌توجهي ايشان به سياست پذيرفتني نيست. سياست اساس و اساس زندگي اجتماعي آدم‌هاست و با گفتن اينكه من كاري به آن ندارم يا از آن سر در نمي‌آورم، نمي‌توان خيال خود را راحت كرد و همزمان مدعي شد كه من دغدغه اصلاح امور جمعي و خير عمومي دارم. سياست با سازمان و تنظيمات و ترتيبات قدرت در زندگي انسان‌ها سر و كار دارد و نحوه توزيع و تجميع و كم و زياد شدن قدرت را در حيات روزمره آدميان نشان مي‌دهد. با اين توضيح، در همه شوون زندگي انسان‌ها هم ساري و جاري است، مگر اينكه انساني مدعي شود كه تك و تنها و به دور از همه آدميان در جنگل‌ها زندگي مي‌كند و كاري با هيچ بني بشر ديگري ندارد. به محض اينكه دو انسان در كنار يكديگر قرار مي‌گيرند، سياست به معناي مذكور، يعني نوعي از ترتيبات قدرت آزاد مي‌شود. 
در جوامع انساني پيشرفته‌تر، اين ترتيبات و تنظيمات قدرت، نيازمند نهادها و سازمان‌ها و سازوكارها و رويه‌هاي مشخص مي‌شود. حكومت‌ها و دولت‌ها، شناخته‌شده‌ترين و قديمي‌ترين نهادهاي مدعي اين نهادها هستند. اين نهادها و زيرشاخه‌هاي آنها، نحوه و چگونگي توزيع قدرت در يك جامعه را نشان مي‌دهند. در جوامع استبدادي، قدرت در راس حاكميت متمركز مي‌شود و از آن طريق به ساير بخش‌هاي جامعه سرايت مي‌كند در حالي كه در جوامع دموكراتيك، قدرت در نهادها و بخش‌هاي مختلف جامعه پراكنده مي‌شود و اين بخش‌ها بر يكديگر سيطره دارند و هيچ‌يك به تنهايي نمي‌تواند بر ديگران غلبه كند. شكل توزيع قدرت نيازمند مشروعيت و توجيه است. در واقعيت، نحوه توزيع قدرت را ميزان زور و توانايي بخش‌هاي مختلف جامعه تعيين مي‌كند، اما روي كاغذ و بنا بر ادعاي خود حاكمان يا محكومان، توجيه و مشروعيت شكل توزيع قدرت، بر مباني متفاوتي استوار است، برخي مي‌گويند قدرت از خود مردم و مناسبات آنها مي‌آيد، شماري منشأ آن را عقلانيت عملي مي‌دانند و برخي معتقدند منبع و منشأ قدرت جايي بيرون از جامعه است و از آنجا به حاكم تفويض مي‌شود. 
بدون شناخت اين اصول سياست، يعني دانستن نحوه توزيع قدرت و توجيه آن، صحبت كردن از اصلاح اجتماع بي‌معناست. در سال‌هاي اخير شاهديم كه بسياري از روشنفكران و دلسوزان مدام بر اولويت و اصالت فرهنگ يا اجتماع يا اقتصاد يا حقوق سخن مي‌گويند و اولويت و اصالت را به امر اقتصادي يا امر فرهنگي يا امر اجتماعي مي‌دهند. اين گفتارها عامدا و عالمانه يا نادانسته و ناخواسته اهميت و ضرورت سياست و امر سياسي را ناديده مي‌انگارند. در غياب توجه به سياست به عنوان ترتيبات قدرت، ايجاد تغيير و تحول در ساير حوزه‌ها به‌شدت ناپايدار و بدون ضمانت اجرايي است، چرا كه براي انجام هر كاري يا جلوگيري از هر كاري بايد قدرت داشت. بدون قدرت ترتيبات حقوقي يا اقتصادي هيچ ضمانت اجرايي ندارند و به راحتي مي‌توان آنها را كان لم يكن تلقي كرد. سياست، متاسفانه يا خوشبختانه، اساس زندگي ما را شكل داده و مي‌دهد. يك نفر مي‌تواند ادعا كند كه به اين اساس كاري ندارد و بدون توجه به آن زندگي مي‌كند. اين بدان معنا نيست كه سياست در زندگي او اثر نمي‌گذارد، بلكه تنها نشان مي‌دهد كه فرد مذكور از اين اثرگذاري آگاه نيست يا تعمدا آن را ناديده مي‌گيرد، مثل زماني كه دندان آدم درد مي‌كند، اما سعي مي‌كند آن را فراموش كند يا به آن وقع ننهد. بنابراين مادامي كه در يك اجتماع انساني با هر شكل و شمايلي زندگي مي‌كنيم، خواه ناخواه سياسي هستيم و كوچك‌ترين رفتار و گفتارمان از سياست و الزامات آن متاثر است. كوتاه سخن آنكه سياست آش كشك خاله است، بخوريم يا نخوريم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون