• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5541 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳ مرداد

گفت‌وگو با هادي ضياءالديني كه كپي اثري از او خبرساز شد

به خاطر كپي «مجسمه آزادي سنندج» شكايتي ندارم

اين ‌بار دوم است كه نماد سنندج را كپي، اجرا و در شهر ديگري نصب مي‌كنند

مريم آموسا

هادي ضياء‌الديني، نقاش و مجسمه‌ساز متولد ۱۳۳۵ در سنندج است و آثار او در تهران، سنندج، اصفهان، تبريز، ايلام، همدان، مهاباد، سقز، مريوان، بانه، قشم، چابهار، كرمانشاه، اشنويه، بيجار، ... و در كشورهاي چين، امريكا، انگليس، سوييس، قرقيزستان، قزاقستان، ازبكستان، كويت، سوريه و... به نمايش درآمده است. او برگزيده چهارمين دوسالانه نقاشي ايران ۱۳۷۶، برگزيده اولين دوسالانه بين‌المللي طراحي ايران ۱۳۷۸، منتخب اولين جشنواره هنرهاي تجسمي اصفهان و... است. او هنرمند پركاري است؛ تنها يك گواهش اينكه 400 اثر از او تنها در سال 1398 در قالب نمايشگاه مروري بر آثارش در موسسه صبا به نمايش درآمد. ضياء‌الديني از يكسو در كارهاي واقع‌گراي خود ابعاد مختلف زندگي و تاريخ و آداب و رسوم مردم كردستان را به تصوير مي‌كشد و از سوي ديگر در كارهاي انتزاعي‌ترش به موقعيت انسان جهاني و تلاش او براي رهايي از بند مي‌پردازد.درونمايه هميشگي كارهاي او نمايش رنج‌ها و تلاش‌هاي مردم كرد براي گذران و پيشبرد يك زندگي سرشار و انساني است. حالات دروني و عواطف پر‌شوري كه او در چهره‌ اين زنان و مردان و كودكان برجسته مي‌كند، اغلب در متن زيبايي‌هاي طبيعت سرزمين مادري او قرار دارد. يكي از معروف‌ترين آثار او «مجسمه آزادي» سنندج است كه در سنندج نصب شده و به عنوان نماد اين شهر شناخته مي‌شود. در هفته گذشته باخبر شديم هنرمند ديگري مجسمه آزادي را كپي و در لرستان اجرا و نصب كرده است. در پي موضوع نقض حقوق اين هنرمند پيشكسوت كه سهم بسزايي در اعتلاي هنرهاي تجسمي در كردستان داشته، سراغش رفتم و از زندگي، هنر و اتفاق اخير كه براي مجسمه آزادي‌اش افتاده، پرسيدم.

 

دلبستگي شما به هنرهاي تجسمي از چه دوره‌اي آغاز شد؟

من در سنندج در خانواده‌‌اي كه اهل ادب و عرفان بودند، متولد شدم. گويي در سرزمين كردستان بذر فرهنگ و هنر را كاشته‌اند. اجدادم همه شاعر بودند و به زبان كردي، فارسي و عربي شعر مي‌سرودند و كتاب هم دارند. پدرم هم شاعر خوبي است و به كردي و فارسي شعر مي‌گويد اما آنقدر آدم فروتني است كه كتاب چاپ نكرده. تنها نقاش خانواده ما پسردايي پدرم بود كه مينياتور مي‌كشيد و شايد بتوان گفت حضور او در خانواده يكي از عوامل مهم ترغيب شدن من به نقاشي بود. من از دوران كودكي و پيش از رفتن به مدرسه به نقاشي و مجسمه‌سازي علاقه‌مند بودم و از همان زمان نقاشي مي‌كردم و هر وقت گل يا گچ ساختماني گير مي‌آوردم با آن مجسمه مي‌ساختم و با اينكه بزرگان خانواده ما روحاني بودند، هرگز مانعي سر راهم نگذاشتند و همواره مشوق من و برادرم براي مجسمه‌سازي و نقاشي بودند.

آيا در دوران كودكي و نوجواني و پيش از ورود به دانشگاه در كلاس آموزش هنري شركت كرده بوديد؟

خير. آن زمان در سنندج كلاس آموزش هنرهاي تجسمي نبود و من تنها با تماشاي آثار هنري دلبسته نقاشي و مجسمه‌سازي شدم. در دوران كودكي و نوجواني حداقل سالي دو بار به تهران مي‌آمديم و در هر سفر من به همراه برادر كوچك‌ترم مهدي به ديدار مجسمه‌هاي استاد علي‌اكبر صنعتي مي‌رفتيم و از همان دوران با ذوق هنري كه داشتيم، نقاشي مي‌كرديم و مجسمه مي‌ساختيم. در آن سال‌ها در شهر ما مغازه‌اي بود كه صاحبش نقاش بود؛ محمد نيك‌پي. او برخلاف تمام نقاشاني كه كارهاي‌شان كپي بود، تمام نقاشي‌هايش را براساس ايده‌هاي خودش مي‌كشيد و كپي‌كار نبود و به هنر متعهد بود. من در كمتر شهري از اين جنس نقاش‌ها سراغ دارم. سوژه بيشتر نقاشي‌هاي او مسائل اجتماعي، انتقادي و سياسي بود و من با تماشاي آثار او با واقع‌گرايي در هنر آشنا شدم. او با عرق ملي و قومي كه داشت اين روحيه را در من تقويت كرد. به همين واسطه به مرور به هنرمندي انسان‌گرا كه انسان و جامعه برايش مهم است تبديل شدم.

آيا آقاي نيك‌پي در مغازه‌اش نقاشي آموزش مي‌داد و درباره اهميت واقع‌گرايي و عشق به ميهن در كلاس‌هايش با شما و شاگردانش سخن مي‌گفت؟

نه، من هرگز شاگرد او نبودم و چون نوجوان كم‌رويي بودم، هرگز جسارت اين را نداشتم كه با او صحبت كنم. من فقط با تماشاي آثارش و موضوعاتي كه به آنها مي‌پرداخت با جهان‌بيني او آشنا شدم. هر چند شاگرد مستقيم او نبودم اما همواره از او به عنوان استاد خودم ياد مي‌كنم و قدردان او هستم.

با توجه به اينكه شما فعاليت هنري‌تان را با نقاشي شروع كرديد، حالا بعد اين‌همه سال كار كردن، تمركزتان بيشتر روي نقاشي است يا مجسمه‌سازي؟

من و برادرم مهدي با نقاشي شروع كرديم و به مرور مجسمه‌سازي را فرا گرفتيم و هر دو به صورت حرفه‌اي در اين عرصه كار مي‌كنيم اما هرگز به نفع نقاشي بي‌اعتنا به مجسمه‌سازي نشديم و بالعكس.

با توجه به اينكه در خانواده شما ادبيات از اهميت ويژه‌اي برخوردار بوده آيا متاثر از ادبيات هم هستيد؟

من هرگز از ادبيات در آثارم استفاده نكرده‌ام اما متاثر از فضايي هستم كه ادبيات براي من به وجود آورده است. همانطور كه گفتم پدرم شاعر بسيار خوبي بود؛ زماني كه شعر مي‌گفت يا شعر مي‌خواند اشك در چشمانش حلقه مي‌زد و اين حس و حال او بود كه روي من تاثير گذاشت در واقع من متاثر از فضايي هستم كه ادبيات به وجود مي‌آورد.

دانشگاه چطور؟ تحصيلات آكادميك چه تاثيري در روند فعاليت هنري شما گذاشت؟

سال ۱۳۵۶ وارد دانشكده هنرهاي زيبا در رشته نقاشي شدم و مجسمه‌سازي را كاملا به شكل تجربي فرا گرفتم. زماني هم كه وارد دانشگاه شدم، پس از دو ترم انقلاب شد و بعد هم انقلاب فرهنگي شد و تمام برنامه‌ريزي‌هاي مرا براي ادامه تحصيل به هم ريخت و 11 سال طول كشيد تا مدركم را بگيرم. من سال 56 وارد دانشگاه شدم اما سال ۶۷ پايان‌نامه را ارايه كردم. با اين‌همه دوران خوبي بود. اساتيدي چون رويين پاكباز، حبيب‌الله آيت‌اللهي و هانيبال الخاص به ما درس مي‌دادند. من مديون همه آنها به خصوص آقاي الخاص هستم.

الخاص از جمله استادان هنري است كه روي شاگردانش تاثير بسزايي گذاشته است، شما چقدر وامدار الخاص هستيد؟

الخاص مهم‌ترين كسي بود كه باعث شد من هميشه به نقاشي اهميت بدهم. او اعتقاد عجيبي به تعهد در هنر داشت. او شيوه آموزشي منحصر به فردي داشت مثلا روبين پاكباز استاد بسيار منظمي بود و شيوه آموزش سيستماتيكي داشت اما الخاص در كنار شيوه تدريسش كاريزماي خاصي هم داشت و همين كاريزما بود كه در ما كشش ايجاد مي‌كرد. من واقعا مديون الخاص هستم. او به ما ياد داد كه هميشه و در هر شرايطي كار كنيم و خودش در زمان حياتش بارها از من به عنوان پركارترين شاگردش ياد كرده بود. انسان بسيار خاصي بود. در سال‌هاي پاياني عمرش هر سال به سنندج و به خانه من مي‌آمد. هر بار كه به خانه من مي‌آمد بخش عمده وقتش صرف بازي با كودكان من مي‌شد و براي من هميشه جالب بود كه اين پير با اين همه تجربه چگونه مي‌تواند همبازي كودكان شود. همين موضوع ساده بسيار در شكل و وضعيتي كه الان دارم تاثيرگذار بود. او با كسي شوخي نداشت و همه دانشجويانش بايد تمرين‌هاي بسيار زياد انجام مي‌دادند. الخاص عقيده داشت اگر وارد فضاي هنر مي‌شويم بايد آن را زندگي خود بدانيم. او ما را هدايت مي‌كرد كه به جنبه تمريني خيلي اهميت بدهيم. اين مساله ظاهر ساده‌اي دارد اما پيامدهايش به حدي مثبت است كه من هميشه سپاسگزار او هستم.

از نظر تكنيكي هم وامدار آقاي الخاص هستيد؟

خير. من هيچ تاثير تكنيكي از آقاي الخاص نگرفتم و خودشان در جمله‌اي گفته بودند كه يكي از افتخارات من اين است كه كار هادي هيچ شباهتي به كار من ندارد. من همواره معتقد بودم كه هنرمند بايد متعهد و در بطن جامعه باشد. من اينها را به هر چيز ديگري ترجيح داده‌ام و هرگز تلاش نكرده‌ام اثرم شبيه فرد ديگري شود.

به حس و حال كودكانه الخاص اشاره كرديد؟ آيا خودتان براي حفظ روحيه خلاق كودكي تلاش خاصي مي‌كنيد؟

راستش را بخواهيد نه، هرگز براي تقويت روحيه كودكي تلاشي نكرده‌ام. ما در محيط خاصي زندگي مي‌كنيم. مردم سرزمين من در طول تاريخ همواره رنج، آوارگي، جنگ و بمباران، فقر و نسل‌كشي را تجربه كرده‌اند و همين كه من همچنان زنده و پركارم مهم است. يعني هنوز نتوانسته‌اند پشتم را خم كنند.

در دوره‌اي كه دانشگاه تعطيل شده بود، آيا در تهران مانديد و فعاليت هنري‌تان را دنبال كرديد؟

نه. من آنچنان دلبسته سرزمين و مردمم هستم كه يك روز اضافه جايي نمانده‌ام. حتي زماني كه در سوييس نمايشگاه داشتم با اينكه همچنان مي‌توانستم آن‌جا بمانم سريع برگشتم ايران. حتي در سال 1367 از پايان‌نامه‌ام دفاع كردم. استادم حسين خسروجردي به من پيشنهاد داد تهران بمانم و در هنرهاي زيبا درس بدهم اما من يك لحظه هم تعلل نكردم و به شهرم برگشتم. پاسخم هم به خسروجردي اين بود كه من بايد برگردم شهرم، شاگردانم منتظرند.

آيا در كردستان در آموزشگاه خاصي درس مي‌دهيد؟

خير، من 40 سال است كه به صورت آزاد در كارگاه و فضاي شخصي‌ام به هنرجويان طراحي، نقاشي و مجسمه‌سازي آموزش مي‌دهم و افتخار مي‌كنم بابت اين كار. حتي يك ريال هم دريافت نكرده‌ام.

مجسمه‌سازي از چه زماني براي شما جدي شد؟

از كودكي مجسمه مي‌سازم و هيچ‌وقت آموزش مجسمه‌سازي نديده‌ام و اين كار را به اتكاي طراحي‌هاي زياد و تحصيل در رشته نقاشي انجام دادم.50 ‌درصد كار مجسمه‌سازي طراحي است.

يكي از فعاليت‌هاي شما ساخت مجسمه‌هاي شهري است. چگونه وارد اين فضا شديد؟

سال ۷۳ با توجه به اينكه در شهر ما مي‌دانستند مجسمه مي‌سازم، شهرداري به من پيشنهاد داد كه يك مجسمه شهري بسازم. اولين مجسمه‌‌اي كه براي شهر سنندج ساختم با اقبال مردم روبرو شد و به همين واسطه سفارش‌هاي متعددي براي ساخت مجسمه در سنندج گرفتم.

مجسمه‌هاي شهري متعددي از شما در ايران و خارج از كشور نصب شده است؛ بيشتر با چه متريالي مجسمه مي‌سازيد؟

براي ساخت مجسمه شهري همواره بايد سفارش‌دهنده داشته باشيم و چون بيشتر سفارش‌دهنده‌ها يا بودجه كافي ندارند يا بيش از اين نمي‌خواهند براي مجسمه هزينه كنند، بيشتر مجسمه‌هاي من بتني هستند. تنها چند مجسمه بزرگي كه در اربيل ساخته‌ام فلزي هستند. مجسمه‌هاي شهري عموما بهتر است برنزي و فايبرگلاس باشند اما به دليل كمبود بودجه يا اختصاص ندادن بودجه، بيشتر مجسمه‌هاي من بتني هستند و تاكنون قريب به 30 مجسمه شهري با اين تكنيك ساخته‌ام.

سوژه آثار خود را چگونه انتخاب مي‌كنيد؟ با توجه به رويكرد انساني و محتواگراي‌تان در هنر آيا كولبرها در آثار شما جايي دارند؟

در آثار من همواره شاهد نمادها و نشانه‌هايي از مردم و سرزمينم كردستان هستيد. آثارم در درجه اول از بار انساني شروع مي‌شود. اين كارها از منطقه خودمان شروع مي‌شود و بعد با مسائل عام انساني پيوند پيدا مي‌كند. خود را كاملا آزاد مي‌گذارم. محيط جغرافيايي يكي از عوامل كاملا تاثيرگذار بر رفتار مردم منطقه است و بي‌شك زيست مردم سرزمينم در آثارم نمود پيدا مي‌كند. من به عنوان يك انسان روحيات متنوعي دارم و در معرض اتفاقات گوناگون قرار مي‌گيرم. وقتي درباره يك محتوا به نتيجه رسيدم، متناسب با آن شكلش را انتخاب مي‌كنم.

وضيعت مجسمه‌سازي در شهر شما چگونه است؟

بهتراست در اين مورد از گردشگراني كه به شهرم سفر مي‌كنند نقل قول كنم. بيشتر كساني كه به سنندج مي‌آيند اصلا نمي‌توانند تصور كنند كه در اين شهر كوچك اين تعداد مجسمه شهري جانمايي شده باشد.

آيا براي ساخت مجسمه كارگاه مجهز داريد؟

من سال‌هاست كه در ميراث فرهنگي فضايي دارم و مجسمه مي‌سازم. 21 سال پيش توانستم براي ساخت سوله و موزه زميني بخرم و تازه يكسال است كه توانسته‌ام سوله بسازم اما 21 سال است كه تلاش مي‌كنم براي شهرم موزه‌اي بسازم اما به طرز مشكوك و عذاب‌آوري پيگيري‌هايم بي‌نتيجه مانده. من مي‌خواهم يك ارزش به ارزش‌هاي اين مملكت اضافه كنم، اما در اولين قدم 21 سال پيش 42 ميليون تومان از من پول خواستند تا جواز ساخت به من بدهند. پرداخت چنين پولي از توان من خارج بود. يكسال‌ونيم بدون دريافت هزينه‌اي روي ساخت مجسمه‌اي براي شهرداري وقت گذاشتم. شهرداري مجوز ساخت به من داد، زماني كه خواستم ساخت و ساز را شروع كنم، دانشگاه فني و حرفه‌اي در زمين من پيشروي كرد و زمين را با وجود سند و مدرك از آن خود كرد. همچنان من در پي اين هستم كه زمينم را براي ساخت موزه پس بگيرم اما دست‌هايي پنهاني در كار است كه مانع شده‌اند. من در تمام اين سال‌ها هيچ‌يك از نقاشي‌هايم را نفروختم به اين اميد كه روزي در قالب موزه‌اي براي مردم سرزمينم باقي بمانند. واقعيت اين است كه نگه‌داري اين آثار بسيار مشكل است. در تمام دنيا وقتي هنرمندي مي‌خواهد كاري براي مردمش بكند، دولت‌ها از او حمايت مي‌كنند اما اين‌جا بيشتر سنگ پيش پاي او مي‌اندازند.

آيا در اين موزه قصد داريد آثار هنرمندان شهرتان را هم به نمايش بگذاريد؟

خير. مي‌خواهم موزه دايمي آثار خودم را برپا كنم و تا به امروز نقاشي‌هايم را نفروخته‌ام و منتظرم روزي موزه راه‌اندازي شود و نقاشي‌ها و مجسمه‌هايم را در موزه به نمايش بگذارم.

آيا پيگيري‌هاي‌تان در مراجع قضايي براي پس گرفتن زمين‌تان ثمربخش نبود؟

خير. تا به امروز با وجود سند و مدرك نتوانستم زمينم را پس بگيرم و با وجود پيگيري‌هايم، نااميد شده‌ام. ديگر نه اميدي مانده و نه اعتمادي.

يكي از مشهورترين مجسمه‌هاي شما «مجسمه آزادي سنندج» است كه اين روزها داستان كپي كردن آن و نصبش به نام هنرمند ديگري در لرستان خبرساز شد. داستان ساخت اين مجسمه از چه قرار است؟

دي‌ماه سال 1357 در سنندج در خانه نشسته بودم كه خبر رفتن شاه از ايران را شنيدم. آن زمان ما جوان‌ها نگاه سياسي داشتيم. از شنيدن اين خبر آن‌چنان به وجد آمدم كه همچون پرنده‌اي كه در قفسش را باز كرده‌اند به پرواز درآمدم. سال 1358 براساس حالي كه پس از شنيدن اين خبر به من دست داده بود يك طراحي 3 متري كشيدم. سال‌ها گذشت تا اينكه در سال 1374 شهرداري سنندج تصميم گرفت نام ميداني در سنندج را بگذارد ميدان آزادي. به من هم پيشنهاد دادند كه مجسمه‌اي براي اين ميدان بسازم. وقتي اين پيشنهاد را به من دادند، مداد را روي كاغذ گذاشتم و ناخودآگاه همان فرمي را كشيدم كه هنگام شنيدن خبر رفتن شاه در بدنم به وجود آمد. به اولين طرح قانع شدم و همان را اجرا كردم. واقعا الان كه به اين مجسمه نگاه مي‌كنم يا به آن فكر مي‌كنم، مي‌بينم چه جسارتي داشته‌ام كه 12 تن بتن را با ارتفاع 6 متر روي دايره‌اي به قطر 50 سانتي‌متر كار كردم. واقعا ساخت اين مجسمه با تجربه من كار دشواري بود. اين مجسمه روي يك پايه 7 متري در مركز ميدان جانمايي شده و همه آن را به عنوان نماد سنندج مي‌شناسند.

چه شد كه اين مجسمه كه نماد شهر شماست، كپي و در لرستان اجرا و نصب شد؟

اين اولين‌بار نيست كه اين اثر از من كپي مي‌شود. بگذريم كه مجسمه‌هاي ديگري از من را هم كپي و اجرا كرده‌اند. سال‌ها پيش مجسمه‌ساز ديگري اين مجسمه را كپي كرده بود و البته كت‌وشلوار تنش كرده بود و در ابهر آن را نصب كرده بودند. آن زمان استاندار بسيار زرنگ و پيگيري داشتيم. همين كه ماجرا را به او گفتم با چند تماس مجسمه را پايين آوردند. اين‌بار دوم است كه اين مجسمه كپي مي‌شود؛ آن‌هم توسط نجم‌الدين سهيلي مجسمه‌سازي كه خودش صاحب فكر و انديشه است و اتفاقا كارهايش را دوست دارم. از خبري كه در يكي از گروه‌هاي هنري گذاشته بودند، متوجه اين اتفاق شدم و چون اميدي به نتيجه‌بخش بودن پيگيري‌ها ندارم، پيگيرش نشدم و به خاطر نقض حقوقم شكايت نكردم اما در صفحه‌هاي هنري اين خبر دست به دست مي‌شود. بسياري از هنرمندان و مردم شهرم، چه كساني كه در سنندج زندگي مي‌كنند و چه آنها كه در خارج از كشور زندگي مي‌كنند به اين ماجرا واكنش نشان داده‌اند. به شهردار سنندج هم اطلاع داده‌ام؛ او قول پيگيري داده است اما با گذشت 10 روز هنوز خبري نشده است.

شما به عنوان هنرمندي كه خارج از تهران زندگي مي‌كند چه تجربياتي در زمينه فروش آثارتان‌ داريد؟

بر اساس تجربياتي كه داشتم متوجه شدم نمي‌توان به فروش آثار هنري و گذران زندگي از آن طريق، به ويژه در شهرستان، تكيه كرد. به همين دليل كارمند ميراث فرهنگي شدم اما در تمام آن سال‌ها مشغول كار هنري بودم. خوشبختانه مديران هنري هم چيزي جز كار هنري از من نخواسته‌اند. چون كارگاه نداشتم تا ديروقت در كارگاه ميراث مي‌ماندم و مجسمه مي‌ساختم و به شاگردانم آموزش دادم. من به عنوان عضوي از يك جامعه و به عنوان يك هنرمند، نابساماني و فقر را تحمل كردم اما تن به اين ندادم كه اثري را براي فروش كار كنم. اگرچه بخشي از زندگي‌ام از طريق سفارش مجسمه‌هايي كه گرفتم، تامين شد؛ اما هيچ‌وقت به نيت فروش اثر كار نكردم. با اين حال مردم كردستان از هنر استقبال زيادي مي‌كنند و استقبال آنها از كارهايم كم‌نظير است.

با وجود تلاش‌هاي شما و ساير هنرمندان سنندجي، چرا در دانشگاه‌هاي اين شهر رشته هنرهاي تجسمي به چشم نمي‌خورد؟

سنندج در طراحي، نقاشي و مجسمه بسيار مطرح است و اين موضوعي نيست كه نياز به تاييد من داشته باشد. با وجود كوچك بودن شهر و توان اقتصادي ناچيزش، هنرهاي تجسمي در آن بسيار مطرح است. سال 1370 بيش از 30 نفر از هنرجويان كلاس من به دانشكده‌هاي هنري راه پيدا كردند و اين موضوع آن زمان بسيار عجيب بود. هيچ شهري در ايران به اين اندازه مجسمه ندارد و سنندج دارد به عنوان شهر مجسمه‌ها معروف مي‌شود اما با اين‌همه رشته هنرهاي تجسمي در دانشگاه‌هاي اين شهر نداريم و اين جاي افسوس دارد. من سال‌ها پيگير راه‌اندازي رشته‌هاي هنرهاي تجسمي در كردستان بودم اما راه به جايي نبردم و تلاش‌هايم به بار ننشست.


   در سال 1374 شهرداري سنندج تصميم گرفت نام ميداني را در سنندج بگذارد «آزادي». به من پيشنهاد دادند مجسمه‌اي براي اين ميدان بسازم... مداد را روي كاغذ گذاشتم و ناخودآگاه همان فرمي را كشيدم كه هنگام شنيدن خبر رفتن شاه در بدنم به وجود آمد. همان را اجرا كردم
   هيچ شهري در ايران به اندازه سنندج مجسمه ندارد؛ سنندج دارد به عنوان شهر مجسمه‌ها معروف مي‌شود؛ اما با اين‌همه رشته هنرهاي تجسمي در دانشگاه‌هاي اين شهر نداريم و اين جاي افسوس دارد. من سال‌ها پيگير راه‌اندازي رشته‌هاي هنرهاي تجسمي در كردستان بودم اما تلاش‌هايم به بار ننشست

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون