• ۱۴۰۳ شنبه ۲۶ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5543 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۷ مرداد

به مناسبت زادروز مسعود كيميايي

سلام به عالم عشق و معرفت

اميد جوانبخت |در مراسم تشييع احمدرضا احمدي در كانون پرورش فكري كودكان ،گذشته از اندوه بسيار از دست رفتن هنرمندي نازنين كه هر يك از پُرشمارآمدگان، چه آنها كه در حوزه‌اي با او ديدار و دوستي و همكاري داشتند و چه آنها كه مخاطب و پيگير شعرها و داستان‌ها و صداي تاثيرگذارش بودند، همگي خاطرات به يادماندني از او و آثار و تاثيرات متنوع و پرثمرش داشتند و دلگيرِ نبودنش بودند.
اما كيميايي كه آمد با كمك چند نفري (كه معمولا دور و برش هستند) به آرامي و سختي پله‌ها را طي كرد و در رديف جلوي صندلي‌ها نشست. در اين سال‌ها بر وزنش افزوده شده و درد مزمن زانوها و كمر، گاه بي‌تابش مي‌كند اما براي خداحافظي با كسي كه حدود 60 سال در اوج و فرودها رفيق تنهايي‌هايش بود و از گمنامي و آرزوهاي بزرگِ عنفوان جواني تا اعتبار و جايگاه امروزين‌شان پا به پاي هم بوده‌اند، آمده است. ياد اولين ديدار با او در دفتري در خيابان قائم‌مقام افتادم حدود سي سال قبل در همان حوالي زماني ساختِ ردپاي گرگ كه نسبتا لاغر بود با ريش و سبيلي سياه و چشماني برجسته و تيز و شخصيتي كه همچون آثارش جاذبه غريبي داشت. حالا هر چند به اقتضاي سن و شرايط زمانه تن داده و از آن روزگار فاصله گرفته اما «رفاقت و مشتي‌گري و انس»٭ كه همواره ترجيع‌بند آثارش است او را واداشته كه همان‌گونه كه براي احمدي در بيست سالگي با قريبيان دوره افتاده بودند براي معرفي اولين كتابش، حالا نيز براي آخرين ديدار و خداحافظي با او جمع شوند. آيدين آغداشلو نيز كه در گذر زمان، بر وزنش افزوده شده برعكس قريبيان كه لاغرتر از قبل به نظر مي‌آيد. كيميايي و قريبيان و آغداشلو سه يل فرهنگ و هنر معاصر كه بيش از نيم قرن رفاقت‌شان بالا و پايين‌هاي بسيار داشته، اكنون به خواست و در فراغ اين دوست از دست رفته جمع‌شان جمع شده تا تابوتش را همراهي كنند. البته ويژگي‌هاي دلچسب احمدي سبب شده كه دوستان متنوع و متعددش همگي براي وداع با او جمع شده‌اند از بهمن فرمان‌آرا و ليلي گلستان تا مجيد انتظامي و هوشنگ كامكار و بسياري ديگر. كيميايي و قريبيان و احمدي با عشق و روياي سينما از دوران نوجواني و مدرسه گذر كردند و با مدد هم فيلم كوتاه مستوره را در سال 46 ساختند تا برادران اخوان را مجاب كنند كه فيلم‌شان را تهيه كند، به تدريج اما احمدي خود را آدمِ سينما نديد و شاعري را پي گرفت و رفاقتش با كيميايي منحصر شد به بيرون از سينما و گاهي حضور درپشت صحنه فيلم‌هايش و قريبيان نيز كه شروع كارش با حضور در آثار كيميايي (خاك، گوزن‌ها و غزل) رقم خورده بود، پس از انقلاب و بعد از ردپاي گرگ و تجارت و رييس كم‌كم ميان‌شان فاصله افتاد و حرف‌هاي همكاري جديدشان كه گاهي مطرح مي‌شد تا امروز محقق نشده. اي كاش همچون اسكورسيزي كه همچنان در فيلم‌هايش نقشي خوش پرداخت را براي دوست قديمي‌اش دنيرو كنار مي‌گذارد، كيميايي نيز همين كار را مي‌كرد. اكنون اما آنها را در آستانه 82 سالگي با كارنامه‌اي كه طي 6 دهه دستاوردها و فرازهاي بسياري داشته است، كنار هم نشسته‌اند به خاطر احمدي. آغداشلو نيز با آن مهارت قلمش چه در نقاشي چه در نوشتن همواره حق دوستي را ادا كرده و طعم آثاري كه به مناسبت‌هايي براي دوستانش كشيده در ذهنم هميشه شيرين است. از پرتره احمدي و نقاشي فوق‌العاده اناري كه پاره شده و دانه‌هايش به اطراف پراكنده شده براي جلد يكي از كتاب‌هايش تا نقاشي‌هاي زيباي ديگري كه ديوارهاي خانه احمدي را مزين كرده بودند. نقاشي فوق‌العاده چهره كيميايي براي روي كتاب بررسي آثارش و نقاشي نظرگير چهره قريبيان براي پوسترِ چاپ نشده ردپاي گرگ و چند پوستر ديگري كه براي فيلم‌هاي دهه شصت كيميايي كشيد نيز فراتر از يك كار به نظر اداي ديني به دوستان قديمي بود با جان و دل. اين جداي از مقالاتي است كه درمورد دوستان قديمي‌اش با تحليلي دقيق نوشته آن‌هم در فضاي محافظه‌كارانه حاكم كه نظرات يا به سمت مجيزگويي مي‌رود يا به سوي ناديده گرفتن و تخريب. اما اصالت دوستي‌هاي قديمي در آن است كه با ديداري به بهانه‌اي جايي براي كدورت‌ها نمي‌ماند. وقتي كه كيميايي با همراهي قريبيان كه دستش را گرفته و آغداشلو به مدد عصا بر بالاي تابوت احمدي كنار هم مي‌ايستند تا در عين تحقق خواسته دوست ازدست رفته، آخرين عكس يادگاري را دركنار هم بگيرند حس عجيبي حاكم بود، از يكسو حزن نبود دوست چهارم كه در چهره‌ها و گفته‌هاي رفقايش هويدا بود و از سويي كنارهم قرار گرفتن سه نفر كه با نگاه به هر يك همچون تونلي در زمان انبوهي از آثار و خاطرات 
به يادماندني از دور به نزديك مي‌آيند و جان مي‌گيرند. يادِ عكس يادگاري اول فيلم ردپاي گرگ مي‌افتم. «عكس، عكس، فقط عكسه كه مي‌مونه... اما حيف كه آدم خيال مي‌كنه كه همش همين‌طوري مي‌مونه...» قريبيان مي‌گفت: «آقا تهراني بياد تو عكس، عكس بره سينه ديوار اون ديوار ديگه نميريزه».٭  اين‌بار نيز اين عكس با حضور اين بزرگان روي سينه هر ديواري بره اون ديوار ديگه نمي‌ريزه. آنهايي كه هر يك» چون ديواري عكس يه عمر روشون مي‌مونه..»٭ در اين وانفساي جولان كوتوله‌ها، هر يك از اين آدم‌ها كه به قول زنده‌ياد علي حاتمي، به صدنفر مي‌ارزند و ستون‌هايي هستند كه فرهنگ و هنر معاصر مي‌تواند به آنها و حضور و آثارشان مفتخر باشد. «در اين دمادم عمر كه اجل زنگ ما را مي‌زند»٭ كاش قدرشان را بدانند و اين قدرشناسي در زمان حيات و حضورشان عينيت بيابد و زمينه‌ساز زندگي و كار كم‌دغدغه‌تري براي‌شان باشند تا بعدها جامعه دريغ گوي كارهاي به انجام نرسيده‌شان نباشد. هرچند اين قدرناشناسي بيشتر از ناحيه سيستم رسمي و مديران و منتقدان است تا عامه مردم كه البته مخاطب اصلي آثار هستند. 
كارهايي كه «قدم و قلمي ندارد و قدر دارد»٭  دلم لك زده براي فيلمي خلوت و پر حس و حال (همچون گروهبان) كه كيميايي بسازد و قريبيان و راد بازي كنند و پوسترش را آيدين نقاشي كند تا پس از مدت‌ها بتوان چندبار در سالن تاريك سينما در صندلي فرو رفت و به تماشاي فيلم نشست و بعد هم پوسترش را به ديوار اتاق زد و بارها و بارها به اجزايش خيره شد و ديالوگ‌ها و موسيقي‌اش را زمزمه كرد و باز در يك تداعي ديگر صحنه‌اي از رييس در ذهنم مي‌آيد كه قريبيان و تارخ وارد سينما ركس مي‌شوند كه متروكه و تعطيل است و صندلي‌هايش كج و خاك گرفته. قريبيان با دستمالي صندلي را پاك مي‌كند و روبه پرده مي‌نشيند، پرده‌اي كه تصويري روي آن نيست و فقط از سوراخ مياني آن حجم نوري به داخل تابيده. اما سينما و خاطرات خوش در خيال جريان دارد و قهرمانان ما همچنان با اسب مي‌تازند حتي اگر زخمي و خون آلود باشند. با خيال مي‌توان پلشتي‌هاي پيرامون را ساده‌تر پشت‌سر گذاشت. براي كيميايي، قريبيان و آغداشلو كه خيال‌هاي خوشي را براي‌مان آفريده‌اند آرزوي صحت و سلامت دارم و اميدوارم ديالوگِ استوار فيلم گروهبان كه مي‌گفت «من استوار قديمي به اين زودي‌ها بازنشست نمي‌شم.» در مورد آنها مصداق داشته باشد كه دارد، اگر روزگار بگذارد...  * ديالوگ‌هايي از فيلم ردپاي گرگ (71) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون