28 مركز دپوي زباله در جنگلهاي هيركاني يا در كناره درياچه مازندران كه بيشتر آنها هيچ توجيه محيطزيستي ندارند و عمر بعضي از آنها به 40 سال ميرسد يكي از بحرانهاي زيست محيطي است كه مازندران و ساكنان و مسافران آن را تهديد ميكند. سالهاست كه كارشناسان و فعالان محيطزيست از تبعات زيستمحيطي و انساني اين بحران ميگويند و مسوولان هر بار از رفع اين مشكل سخن ميگويند اما نگاه كوتاهمدت در كنار تغييرات زودهنگام صندليهاي مديريت در اين استان باعث شده بعد از گذشت سالها هنوز هيچ سياست مشخص اجرايي براي مقابله با اين بحران وجود نداشته باشد. زبالههايي كه روزانه به مراكز دپوي زباله سرازير ميشوند زندگي و حيات را در بخشهايي از جنگلهاي مهم هيركاني و مردمي كه در روستاهاي اطراف آن زندگي ميكنند مختل كرده است.
ورود روزانه بيش از ۲۵۰ تن زباله
به منطقه جنگلي «انجيلسي»
يكي از اين مراكز دپوي زباله در منطقه بابلكنار واقع شده است. منطقه جنگلي «انجيلسي» مازندران روزانه حدود ۲۵۰ تا ۲۸۰ تن زباله از شهرهاي بابل، زرگرشهر، گتاب، اميركلا، گلوگاه و روستاهاي مجاور را در خود جاي ميدهد. زبالههايي كه به صورت غيربهداشتي در اين منطقه انباشت ميشوند و آنطور كه روستاييان اطراف اين منطقه ميگويند حالا تبديل به كوهي 50 متري شدهاند. كوهي كه تا پيش از ديدن آن بوي نامطبوعش را از كيلومترها آنطرفتر ميشود استشمام كرد. دپوي زبالهاي كه با مجوز يكساله احداث شد و حالا با قدمتي بيش از 20 سال مانند غدهاي سرطاني تمام منطقه را آلوده
كرده است.
پيچ و تاب جاده آسفالت با درختاني كه مناظر زيبايي به اطراف دادهاند را پشت سر ميگذارم. ويلاها از دامنه تپهها بالا رفتهاند و روستاي «درازكلا» در ظهري آرام به خواب رفته است. روستاي درازكلا و اطراف آن يكي از پررونقترين مناطق گردشگري در جنوب بابل است اما هر چه به سمت جنوب و جنگلهاي آن پيش ميروم مسافر يا اتومبيلهايي با پلاك غيربومي كمتري ميبينيم دليلش هم روشن است كسي نميخواهد كنار يك مركز دپوي زباله كه اطراف آن پوشيده از كلاغ و «باز» است تعطيلات را بگذراند. در دل جنگل پيش ميروم و آرامآرام بوي آزاردهنده مركز دپو به مشام ميرسد.
دستههاي كلاغ درختان را سياهپوش كردهاند و ميشود اينجا و آنجا زبالههايي را ديد كه از منقار و پنجههاي آنها رها شده است. به مركز كمپوست ميرسم و مسير را عوض ميكنم؛ چند كيلومتر جلوتر كوهي از زباله چشمانم را گرد ميكند. تصور نميكردم اينچنين عريان و بدون محدوديت بشود اين حجم از زباله را درست در وسط جنگل ديد. انبوه پرندگان و بوي مشمئزكنندهاي كه در گرماي شرجي جنگل پيچيده منظرهاي آخرزماني را درست كرده است. تنها يك ديوار كوتاه حائل بين جاده اصلي و مركز دپو است. بوي لهيدگي و پوسيدگي از راه آب كنار مركز باعث ميشود به سرگيجه بيفتم. چند لحظه ميايستم و در هياهوي پرندگاني كه به فاصله بسيار كم از بالاي سرم ميگذرند به اين تلنبار فاسد و گنديده كه حاصل زندگي خود ماست خيره ميشوم.
مجبوريم شبانهروز پنجرههاي خانه
را بسته نگه داريم
آنطرف خيابان را به مقصد روستاي «فرام رودبار حاج صادق» پيش ميروم. چند پيچ را رد ميكنم تا به روستايي كم جمعيت ميرسم. صداي سرفههاي دختربچهاي مرا به سمت خودش ميكشد. او با ديدنم به خانه ميدود و مادرش بعد از چند ثانيه جلوي در ظاهر ميشود. از او در رابطه با مشكلات زندگي در نزديكي چنين مركزي ميپرسم و او در جواب از قديميهاي اين محله ميگويد كه به خاطر مشكلات از اينجا نقل مكان كردند: «آشغال اذيت ميكند، بو اذيت ميكند، دخترم به خاطر اين بو تنگي نفس گرفته و مجبوريم شبانهروز پنجرههاي خانه را بسته نگه داريم.» تصور اينكه درست وسط جنگلي به اين زيبايي پنجرههاي خانه را بسته نگهداري هم واقعا عجيب است. كمي پايينتر از خانه طويله گوسفندان است و چند خانه نوساز هم در اطراف ساخته شده است. زن از ازدياد سگ و گربه ولگرد در منطقه ميگويد كه به خاطر همين مركز جنگلهاي اطراف را پر كردهاند: «روستاي پايين كه بروي بوي شيرابه را ميشنوي كه حتي نميشود در كنارش نفس كشيد. هر چند سال ميآيند اينجا سركشي ميكنند و قولهايي ميدهند اما هيچ حرفي و قولي عملي نميشود.»
روستاي ديگري كه وارد جاده خاكي آن ميشوم «سنگريزه» است. خياباني كوتاه كه چند خانه اطراف آن وجود دارد و كمي پايينتر از دپوي زباله انجيلسي واقع شده است. وارد خانهاي كه درهاي آن باز است ميشوم و 3 مرد در حياط بزرگ آن روي رواق خانه نشستهاند. نزديك ميروم و از آنها در رابطه با مشكلات زندگي در اين منطقه ميپرسم. از اينجا ميشود كوه زبالهها را ديد. 2 نفرشان سكوت ميكنند و ديگري از رودخانهاي ميگويد كه پايين حياط خانه واقع شده است. رودخانهاي كه روزگاري منبع آب شرب آنها بود و از كودكي ميگويد كه از آن آب ميكشيدند اما حالا به رودخانهاي تبديل شده كه انگار بوي «گازوييل» ميدهد. بعد از سالها ديدن كارشناسان و خبرنگاراني كه به اين محلات رفت و آمد كردهاند حالا هر كدام از اين روستاييان به صورت دقيق نحوه تخريب دپوي زباله را ميدانند: «اين شيرابه از اينجا در رودخانه جريان پيدا ميكند به روستاهاي درازكلا و «درونكلا» و «چهره» ميرود و درنهايت به «بابلرود» ميريزد و سر از درياي مازندران در ميآورد.» او تعريف ميكند كه روزبهروز بلندتر شدن اين كوه زباله را ديده و ديگر از تغيير اين وضعيت نااميد شده است: «خيلي از شاليزارهاي اطراف اين رودخانه كه حالا شيرابه در آن جريان دارد از بين رفتهاند و چند نفري از كشاورزان را بردند و در سيستم حقوق بگير كردند.» او از روزهاي باراني زمستان تعريف ميكند كه بوي وحشتناكي زندگي را مختل ميكند: «اينجا تبديل شده به پرورشگاه سگ ولگرد و شغال كه از اين مركز تغذيه ميكنند و جمعيتشان هر روز بيشتر ميشود. از طرفي زمينهاي ما هم به خاطر اين نزديكي بيارزش شده و نه مسافري ميآيد نه كسي حاضر است چند دقيقه اينجا استراحت كند.»
روزانه كاميون كاميون زباله اينجا
خالي ميكنند
وارد در باز خانه ديگري ميشوم و مرد صاحبخانه به استقبال ميآيد. از خانه او هم بالا دست و منظره زننده دپوي زباله به چشم ميآيد اما او سعي كرده با كاشتن درختان كمي آن منظره و بويي كه به سمت خانه ميآيد را كنترل كند: «اين وضعيت بهداشتي نيست. نه آهك ميزنند نه خاكبرداري ميكنند.» او معتقد است كسي زور مقابله با اين وضعيت را ندارد و از سر ناچاري است كه در اين محل مانده است: «به چند نفري كه آن طرف تپه دام داشتند ماهانه خوراك دام ميدهند اما براي ما كه اينجا زندگي ميكنيم كمكي وجود ندارد. همينطوري ول شده است و روزانه كاميون كاميون زباله اينجا خالي ميكنند.» او هم از بيارزش شدن ملك خود و بسته بودن دايمي در و پنجره خانه ميگويد كه زندگي را براي آنها سخت كرده است.
اين آلايندهها وارد چرخه غذايي انسان ميشود و در درازمدت اثر تجمعي دارد
حنيفرضا گلزار كارشناس ارشد آب و خاك در گفتوگو با «اعتماد» از دپوي عمده زباله مازندران در جنگلها ميگويد كه باعث از بين رفتن خاك جنگل ميشود: «اين زبالهها سطحي از خاك را زير خودش مدفون ميكند و خاك را از پوشش گياهي و شرايط طبيعي خارج ميكند. اما يك آسيب ديگر بحث توليد شيرابه است.» شيرابههايي كه به خصوص در مازندران پربارش بيشتر هم توليد ميشوند: «اين شيرابه به علت اينكه حاوي فلزات سنگين مانند جيوه، مقداري آرسنيك، سرب، كاتنيوم و نيكل است بسيار آلاينده و سرطانزا است. اين شيرابه حل شده هر جايي كه از زباله خارج بشود و حركت كند اين فلزات هم با آن جابهجا ميشود.» گلزار از نفوذ بخشي از اين شيرابه در خاك و رسيدن آنها به سفرههاي زيرزميني ميگويد. از طرفي هم به واسطه قرار گرفتن اين محلها در ارتفاع شيرابهها به سمت پاييندست روانه ميشوند: «اين شيرابه منابع سطحي و رودخانهها را هم آلوده ميكند و اين خيلي خطرناك است چون منابع آب سطحي كه آلوده بشود زيستگاه اطراف رودخانهها را آلوده ميكنند و هر جا برود اين آلودگي هم ميرود يك بخش عمده وارد درياي مازندران ميشود و يك بخش ديگر به عنوان آب كشاورزي در پاييندست استفاده ميشود همين آب آلوده را پمپاژ ميكنند در اراضي شاليزاري و اين آلايندهها وارد چرخه غذايي انسان ميشود و در درازمدت اثر تجمعي دارد.»
او از مركز دپوي زباله قائمشهر مثال ميزند كه در بستر رودخانه «تلار» واقع شده است و ديگر به يك معضل قديمي و فراموش شده تبديل شده است: «در آنجا ورود شيرابه كوه زباله را درون رودخانه تلار ميشود ديد و وقتي وارد رودخانه ميشود و آب سطحي را آلوده ميكند قبل ورود به درياچه پمپاژ ميشود در باغات و اراضي كشاورزي سبزيكاري هم خاك را دوباره آلوده ميكند و هم ماده غذايي را آلوده ميكند كه درنهايت تبديل به سرطان و هزار بيماري ديگر ميشود.» او همين آب آلوده را دليل بخشي از روند افزايشي بيماري سرطان در مازندران ميداند: «هيچ برنامه مشخصي هم وجود ندارد و منابع مالي به جاي اينكه صرف ساماندهي اين زبالهها بشود صرف پتروشيمي ميانكاله ميشود.»
نگاه سنتي مسوولان و روشهاي موقتي
و مسكني كار را به اينجا كشانده است
الهام دبيريان تسهيلگر حوزه پسماند هم در گفتوگو با «اعتماد» از سايتهاي مختلف دپوي زباله در مازندران ميگويد كه سالهاست بدون قانونگذاري و اراده مشخص رها شده به نظر ميرسند. او معتقد است بايد اين مساله را مانند يك منشور بررسي كرد و نميشود يك وجهي به قضيه نگاه كرد: «معضل زباله احتياج به كمك همه دارد. اينكه مسوولان يكسري طرح و پروژه را جلو ببرند، بدون قانونگذاري و درگير كردن جوامع محلي اتفاقي است كه به نتيجه درست نميرسد. كشورهاي ديگر با فرهنگسازي، قانونگذاري، تخصيص بودجه، طرحهاي بلندمدت و برنامهريزي روي جوامع محلي در حال مديريت اين مسائل هستند.» او معتقد است در مازندران نگاه سنتي مسوولان و روشهاي موقتي و مسكني كار را به اينجا كشانده است. او معتقد است هر خانواده بايد آموزش ببيند كه چگونه زبالهتر و خشك را جدا كند يا رطوبت زبالهتر را برطرف كند: «مساله اين است اكثر پروژها و برنامههايي كه وجود دارد نيمه تمام مانده است. از ده سال گذشته هر استانداري آمده گفته اولويت پسماند است درحالي كه بعد از چند سال با چند طرح نيمه تمام صندلي را به فرد ديگري داده است. تنها با جلسات و طرحهاي ضربتي كاري پيش نميرود. ما طرح كم نداريم اما يكپارچه نيست و مسوولان ما نميخواهند هزينه كنند.» او از دستهاي پشت پردهاي ميگويد كه در حال استفاده از اين فضا براي كسب درآمد هستند.»
وقتي در كنار اين حجم بالاي زباله به ميزان گردشگري كه هر ساله به اين استان سفر ميكنند توجه كنيم بهتر متوجه عمق فاجعه ميشويم. همين امسال در ايام عيد نوروز چيزي بالغ بر 20 ميليون مسافر راهي اين استان شدند و اينبار زباله صدچنداني را به استاني وارد ميكند كه هنوز اندر خم دپوي زباله جمعيت ساكن خودش است. خاطرم هست سالها پيش يكي از فعالان محيطزيست ميگفت بهترين راه در وضعيت كنوني اين است كه از مسافران بخواهيم هر زبالهاي كه در اينجا توليد ميكنند را با خود به شهرشان برگردانند. البته اين معضل تنها به مازندران محدود نميشود و در گيلان و گرگان هم وضعيت بهتري را شاهد نيستيم.