«معماري سبز» را در تاريخ جا گذاشته ايم!
شينا انصاري
پيرو شدت گرفتن موج گرمايي بيسابقه در امريكا و اروپا طي هفتههاي گذشته، سازگاري اقليمي در ساخت بنا موضوع مقاله اخير نشريه تايم بوده است. اين ضرورت كه بهتر است بهجاي دستگاههاي خنككنندهاي كه ردپاي كربني بسيار بالا دارند و موجب تشديد گرمايش زمين ميشوند، معماري سبز و پايدار با نگاه به معماري سنتي خاورميانه و به ويژه ايران مورد توجه قرار بگيرد.
اشاره به معماري شهرهاي قديمي ايران چون نايين، بار ديگر به يادمان آورد كه پيشينيان ما براي تابآوري در اقليم خشك سرزمين چگونه زيستهاند، چگونه از طبيعت آموختهاند و با آن سازگار شدهاند، چطور بيآنكه علم اكولوژي بخوانند، محدوديتهاي طبيعي را عالمانه درك نمودهاند و خانههايي ساختهاند كه امروز به آنها سازههاي سبز و پايدار اطلاق ميشود. حضور عناصري چون بادگير، شوادان، ساباط، بهارخواب، روشندان و... و استفاده از مصالح بومآورد و فضاهاي سبز سازگار با اقليم، بيانگر توجه خاص نياكان ما به انطباق و سازگاري هرچه بيشتر محدودههاي سكونتگاهي با مختصات اقليمي بودهاست. معماري سنتي ايران همچنين نشاندهنده توجه خاص ايرانيان به استفاده از انرژيهاي تجديدپذير و بهرهگيري از عناصر معماري براي سرمايش و گرمايش طبيعي در زمانهاي قديم بوده است، كه براي انجام اين كار از روشهاي ساده ولي موثر استفاده ميكردند، كه در هر اقليمي بر اساس شرايط آب و هوايي و فرهنگي و ... اين روشها متفاوت بوده است. علاوه بر اين، آموزههاي تاريخي پدرانمان در حفر قنات، ساخت گودال باغچه، استفاده از آب باران همچون احداث آبانبار و كاشتهاي ديم و مهمتر از همه طراحي باغهاي ايراني، دلالت بر وقوف آنها به ظرفيتهاي اقليمي و اهميت رابطه انسان و طبيعت داشت. واژه «پرديس» كه امروزه كاربردي جهاني يافته است، نشان از الفت ايرانيان شهرنشين با درخت و باغ از گذشتههاي دور دارد. با همين نگاه هوشمندانه و تعاملمحور با طبيعت بوده كه اجداد ما توانستند شرايط زيستي خود را برغم تمامي محدوديتها و موانع با اقليمهاي متنوع فلات ايران تطبيق دهند. اين همزيستي با طبيعت، شوربختانه در قرن اخير باتقليد ناآگاهانه از الگوي ساخت و ساز غيربومي، بيتوجهي به الزامات طبيعي، توسعه بيرويه و خارج از ظرفيت محيط زيست، كاركرد حياتي شهرها را دچار زوال كرده كه معضلات بيشمار محيط زيستي شهرهاي بزرگ كشورمان ماحصل اين دگرديسي اشتباه بوده است.حال پرسش قابل تامل اين است كه با وجود ارجاع جهانيان به تجربيات تاريخي معماري سرزمينمان براي گذر از بحران تغييراقليم، براي ما پس از گذشت سالها فراموشي و غفلت از شالودههاي اساسي معماري پيشينيان در انطباق اقليمي، امواج گرمايي هوار شده بر شهرها، محدوديت منابع و مسائل و مشكلات عديده محيط زيستي، بازگشت به معماري پدرانمان ممكن هست؟ گرچه در نگاه نخست، معماري سنتي در فضاي شهرهاي كنوني با مساحت كم در اختيار و تراكم جمعيتي بالا قابل اجرا به نظر نميرسد.
اما همچنان ميتوان با استفاده از معماري پايدار، به خصوص استفاده از مصالح همساز با اقليم و درنظر گرفتن ويژگيهاي ساختمان سبز در مديريت منابع آب و انرژي به كاهش انتشار گازهاي گلخانهاي و محيط زيست ياري رساند. اميدي كه در شرايط كنوني با رويه حاكم در ساخت و ساز شهرها، عدم توجه به مولفههاي پايداري ساختمانها و در اولويت نبودن محيط زيست در سياستگذاريها بسيار دور و نامحتمل مينمايد.