• ۱۴۰۳ دوشنبه ۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5550 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۱۷ مرداد

درنگي بر هفدهمين حراج تهران

كج‌تابي‌هاي يك پديده وارداتي

سعيد فلاح‌فر

آيا حراج تهران قابل نقد است؟ بله. حراج تهران از نظر هنري، اقتصادي، اجتماعي و... حائز ايراداتي است كه لازم است براي مخاطب حرفه‌اي و مخاطب عام و گاهي عموم مردم روشن شود. اما آنچه در سال‌هاي گذشته در انتقاد به اين رويداد نوشته و نقل شده، اغلب انتقادهايي از سر هيجان، جلب‌توجه و ناشي از بي‌اطلاعي از ملزومات و «ساختار ذاتي حراج» مطرح شده است. فرض كنيد خريدار يك خودروي وانت، گلايه داشته باشد از سرعت كم و ظرفيت سرنشين دو نفره وانت نسبت به نمونه سواري همان خودرو. اين شيوه انتقاد نمي‌تواند منطقي باشد و از اساس ايراد دارد. نبايد از كفش پاشنه‌دار رسمي انتظار راحتي در صعود و كوهنوردي و ورزش داشت. گاهي انتقاداتي كه به حراج مي‌شود از همين جنس است. مثلا اعتراض به اسامي تكراري هنرمندان و آثار هنري، عدم جذب جوان‌ترها، سطح پايين كيفيت هنري بعضي از آثار، دوري از دغدغه‌هاي روز جامعه و... ناشي از همين جنس قضاوت است. اصولا عده‌اي فراموش كرده‌اند كه حراج يك ساختار و بنياد تجاري است و قاعدتا به سمت نام‌ها و قيمت‌هاي تثبيت‌شده و مطمئن‌تر تمايل دارد. موضوع كيفيت هنر، كشف استعدادهاي جوان، رقابت هنري و مانند آن و حتي بازاريابي عام در صدر اولويت برنامه‌هاي حراج جايي ندارد. درحالي كه در مواردي به بازارسازي توجه مي‌كند. معمولا رويدادهايي مثل جشنواره‌ها، دوسالانه‌ها و... اين وظايف را به عهده دارند و نگارخانه‌ها هم با نمايش و معرفي هنر و هنرمند، زمينه‌هاي اقتصادي را فراهم مي‌كنند. حراج‌ها حتي الزاما متولي اقتصاد هنر هم نيستند و چه بسا گردش مالي حراج‌ها را بايد خارج از اقتصاد خالص هنر به حساب آورد. اگرچه به‌طور غيرمستقيم و خصوصا از نظر رواني، ممكن است بر بازار و اقتصاد هنر موثر باشد. گروهي از انتقادها به تلقي عمومي از مفهوم هنر و معيارهاي قيمت‌گذاري مربوط مي‌شود. تقريبا در تمام اين نقدها تفاوتي ميان ارزشگذاري هنري و ارزشگذاري تجاري به چشم نمي‌خورد. مثلا مشابه چنين جمله‌اي زياد تكرار مي‌شود: «چرا فلان ميليون تومان؟! نقاشي دختر دبستاني من بهتر از اين است!» يا مثلا مي‌پرسند: «مگر فلان اثر بهتر از تابلوي نقاشي من بود؟!» در واقع اثر هنري در جايي مثل حراج نوعي قرارداد دوطرفه است كه با سازوكارهاي تجاري كه الزاما تناسبي با قيمت‌گذاري مبتني بر محاسبه مقدار مواد اوليه و نيروي كار و... و حتي ارزش‌هاي كيفي ندارد. شبيه ارزش ريالي چك بانكي كه ارتباطي به قيمت كاغذ چك ندارد و اعتبار آن با قراردادهاي خصوصي بانك و مشتري و... و پشتوانه‌هاي اقتصادي تنظيم مي‌شود. مقايسه قيمت اثر در حراج با بازارهايي مثل فروش نگارخانه‌ها، فروشگاه‌هاي هنري، اكسپوها و... فرق دارد. نبايد اختلاف قيمت اثر يك هنرمند در حراج و ساير آثار مشابه او را دليلي بر مشكل مالي حراج دانست. اين هم نوعي از همان معامله اعتباري و قرارداد نانوشته ميان خريدار و فروشنده است. خصوصا كه اين ارقام اعلامي نوعي شأن اجتماعي [درست يا نادرست] براي خريدار به ارمغان مي‌آورد و هم در معاملات بعدي ملاك قيمت‌گذاري مي‌شود. البته اين اختلاف تا اندازه معقولي مي‌تواند پذيرفتني باشد. مي‌گويند بهتر نبود اين چندين ميليارد تومان به جاي هزينه شدن براي يك تابلوي نقاشي، صرف مردم محروم كشور مي‌شد؟! البته كه خوب است. اما اگر هنرمندي اثرش را به نيت كمك مالي به مناطق محروم به يكي از همين ثروتمندان بفروشد چه؟! اين ايراد از ساختار حراج نيست. حراج، به تنهايي مسوول اجراي قانون «از كجا آورده‌اي؟» نيست، همان‌طور كه هيچ مغازه‌داري چنين مسووليتي را متقبل نمي‌شود. اين گلايه مربوط به يك پديده اخلاقي است كه بود و نبود حراج تاثير مطلقي در آن ندارد. بعضي به اختلافات طبقاتي اشاره مي‌كنند. حق دارند. اما اين گلايه‌اي است كه بايد متوجه به انواع تفكرات و الگوهاي اقتصادي باشد. حراج برخاسته از يكي از همين الگوهاي جهاني است كه احتمالا نمي‌تواند آرماني يا موردپسند همه باشد. اما نبايد انتظار داشت در غياب همه اجزاي چنين جامعه‌اي، حراج متولي همه اركان آن باشد. بنابر بعضي شيوه‌هاي برندسازي، بازاريابي و بازارسازي در ساختار تجاري حراج، علاوه بر همه شيوه‌هاي اخلاقي، منطقي و قانوني، ممكن است خريد و فروش‌هاي صوري انجام شود. ممكن است منتقدان و نويسندگاني به خدمت گرفته شوند. ممكن است خريد و فروش يك اثر هنري بهانه‌اي براي انتقال پول و كسب شهرت و... باشد. در چنين حالتي حتي يك اثر مشكوك به جعل هم به كار مي‌آيد. ولي چطور مي‌توان مانع چنين رفتارهايي شد و كدام يك از راه‌حل‌ها به عهده برگزاركنندگان حراج است؟ چطور مي‌شود مانع خريد صوري صاحب اثر توسط يك واسطه ناشناس شد؟ چطور يك كارشناس حراج مي‌تواند در مورد امكان جابه‌جايي پول و پولشويي و... درباره يك اثر نظر قطعي داشته باشد؟ مگر در ساير شاخه‌هاي تجاري - مثل خريد و فروش ملك، صنعت فوتبال و...- چنين رفتارهاي قابل انتقادي وجود ندارد؟ چرا حساسيت‌هاي عمومي در قبال اين رخدادهاي مشابه، تا اين اندازه متفاوت است؟ آيا پرداخت ماليات، با تعرفه‌هاي فرهنگي، براي تطهير چنين فرآيندي كافي است؟ اين قبيل مفاسد احتمالي در ساير حراج‌هاي جهاني هنر هم وجود دارد كه كم و زيادش به مسائل كلان اجتماعي مرتبط مي‌شود. شايد تمركز بر چنين نقدهايي، عملا نوعي انحراف از افشاي عوامل اصلي فساد باشد. پنهان بودن نام خريداران -به جهت حفظ اسرار تجاري يا به خواسته خريدار- يك رويه جهاني و حق خريدار و فروشنده است كه گاهي مورد انتقاد قرار مي‌گيرد. البته آنچه قابل نقد است، سوءاستفاده برخي اشخاص و نهادها و... است كه اصولا رفتارشان مشمول قوانين حريم خصوصي نمي‌شود. شائبه‌هاي مربوط به نسبت بخش خصوصي حراج با مداخلات يا مشاركت‌هاي منسوبين به دولت را هم نمي‌توان به چنين حقي مرتبط كرد. حراج -از نظر شكل برگزاري و نقشي كه در اقتصاد و سبك زندگي دارد- پديده‌اي وارداتي است و خاستگاهي دور از فرهنگ ايراني دارد. وقتي آثار هنري حراج را «كالا» فرض كنيم، صداي چكش حراج شنونده را بيشتر به ياد بازارها و حراج‌هاي غربي و امريكايي مي‌برد كه براي انواع كالاهاي مصرفي و حتي روزمره برگزار مي‌شد. فرهنگ ايراني با اين شيوه معامله و اخلاق حرفه‌اي آن آشنايي ديريني ندارد. بنابراين از طرفي در باور آن دچار مشكل مي‌شود و از طرفي در وضعيت موجود به رعايت اصول اخلاقي آن مطمئن نيست. اين را اضافه كنيد به اين باور فرهنگي كه «هنر» معنايي مقدس و مبراي از عالم تجارت دارد. موضوع وقتي حساس‌تر مي‌شود كه بپذيريم جامعه ايراني حتي براي فهم تحولات ناگهاني نگارخانه‌ها در دو دهه گذشته آمادگي و اطلاعات كافي به دست نياورده است. به نظر مي‌رسد مهم‌ترين آفت و نقدي كه مي‌توان به حراج‌هاي هنري وارد كرد، از همين سوءتفاهمات ناشي مي‌شود. حراج موجب بروز كج‌فهمي‌هاي تاثيرگذاري در هنر، اقتصاد هنر، مديريت فرهنگي هنر و... شده است. عدم اطلاع [سهوي و عمدي] بعضي هنرمندان، دلالان هنري، كلكسيونرها و... به ماهيت حراج، بازار هنر را برآشفته است. قيمت‌هاي كاذب از طرفي فروش معمول هنرمندان و نگارخانه‌ها را مختل كرده و از طرفي بخش مهمي از مخاطبان طبقات اقتصادي پايين‌تر را از حظ هنر محروم كرده است. طبقه متوسط ديگر جرات شمردن صفرهاي فهرست قيمت‌ها را ندارد. حالا هنرمندي كه روزگاري نه چندان دور، براي تحقق آرزوهاي فرهنگي و زيبايي‌شناسي و... وارد رشته‌هاي هنري و دانشگاه مي‌شد، سوداي درآمدهاي نجومي و زندگي تجملاتي دارد. (نبايد چنين سوداي ثروتي را معادل الزامات معيشتي هنرمند تعبير كرد). به نظر مي‌رسد كارگزاران حراج هم تمايلي به رفع اين سوءتفاهمات ندارند. بسياري از هنرمندان و خريداران و مخاطب‌ها و مصرف‌كننده‌هاي هنر، تحت‌تاثير ارقام ظاهرا نجومي حراج؛ موفقيت‌هاي مالي و ارزش ريالي آثار هنري را -به غلط- معادل ارزش‌هاي هنري و كيفي فرض كرده و در نتيجه نظام آموزشي و رويدادهاي هنري، حتي برخي منتقدان حرفه‌اي، به تبعيت از آثار عرضه شده در حراج، به مسيرهاي اشتباهي ورود كرده‌اند. اين تنها جوان‌هاي جوياي نام نيستند كه خواسته و ناخواسته به تقليد آثار فروش رفته در حراج تمايل نشان مي‌دهند، گاهي استادان مسن‌تر هم تن به اين جريان مي‌سپارند. مديراني هم بوده‌اند كه مبالغ جابه‌جا شده در حراج را مستقيما در فهرست دستاوردهاي اقتصادي هنر جمع بسته‌اند يا فضاي حراج را جايي براي جلب‌توجه نگرش‌هاي فرهنگي خاص دانسته‌اند. اغراق در فرصت‌هاي سرمايه‌گذاري سودآور در حوزه هنر، يكي ديگر از سوءتفاهماتي است كه با حراج- از طرف منتفعين- تبليغ و دامن زده مي‌شود. مقايسه وسوسه‌انگيزي كه از رشد اعداد و قيمت‌ها ارايه مي‌شود، در مورد اغلب آثار هنري، بيشتر زاييده بيماري اقتصادي و تورم بوده تا رشد ارزش آثار هنري. به‌طور نمونه معادل‌سازي آن -با ارزش مراجعي مثل دلار و...- نشان مي‌دهد اين آثار هيچ رشدي نداشته‌اند. علاوه بر اين تصوير نادرستي كه ارايه مي‌شود، خطر چنين سرمايه‌گذاري‌ها در قياس با سرمايه‌گذاري در طلا و دلار و خودرو و ملك و... تشريح نمي‌شود. در غياب بازارهاي موازي و مشابه و محدوديت حضور در بازارهاي بين‌المللي، اثري كه به عنوان كالاي سرمايه‌اي، در حراج با قيمت‌هاي خارج از عرف خريده شده، در كدام بازار، به چه قيمت و در چه مدت قابل انتقال، فروش مجدد و برگشت‌پذير است؟
 منتقد  هنرهاي تجسمي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون