• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5551 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۸ مرداد

گفت‌وگوي فريدون جيراني با حسن معجوني درباره تئاتر، سينما و شرايط فرهنگي

بيچاره تئاتر!

هيچ‌وقت دغدغه هنرهاي نمايشي وجود نداشته است

حسن معجوني بازيگر سينما، تئاتر و تلويزيون طي گفت‌وگويي با فريدون جيراني به ارزيابي شرايط فرهنگي در دولت‌هاي مختلف پرداخته و معتقد است: رويكرد دولت در دوره اصلاحات به فرهنگ از همه دوره‌ها بهتر بوده است، چون مديران آن زمان آدم‌هاي فرهنگي‌تري بودند. معجوني همچنين در صحبت‌هايش به اهميت سينماي كمدي اشاره مي‌كند و اينكه جايگاه كمدي حتي در سينماي جهان جدي گرفته نمي‌شود. اين بازيگر در بخشي از صحبت‌هايش مي‌گويد: دغدغه فرهنگ خصوصا تئاتر هيچ‌وقت مساله نبوده است.

 

خيلي به برنامه ما خوش آمديد.

خيلي خوشحالم كه مجددا در خدمت شما هستم، زيرا مصاحبت شما هميشه برايم لذت‌بخش بوده است.

الان چه كار مي‌كني؟

الان درگير يك سريال خانگي هستم كه كار كيارش اسدي‌زاده است و با رضا عطاران كار مي‌كنم.

چقدر خوب.

بله.

از اين همكاري راضي هستي؟

بله. اولين بار هم هست، چون ما همديگر را از سال 67، 68 كه در دانشكده بودم و درس مي‌خواندم، مي‌شناختيم.

رضا مشهدي است، او هم در دانشكده تهران بود؟

فكر مي‌كنم در نياوران مي‌خواند، آزيتا حاجيان و...

دانشگاه؟ بوديد؟

خير. دراماتيك بوديم.

بله دانشگاه هنر.

آزيتا حاجيان در دانشگاه ما بود و پايان‌نامه داشت. بعد بچه‌هاي نياوران را آورده بود كه رضا، سعيد آقاخاني، فرهاد اصلاني (خاطرم نيست كه فرهاد آنجا درس مي‌خواند يا نه، فكر مي‌كنم شايد) اينها كارداني مي‌خواندند. دوره‌اي نياوران كارداني گذاشته بود كه فكر مي‌كنم اينها محصول همان دوره هستند. البته نمي‌دانم رضا آنجا خواند يا نه، اما مي‌دانم كه با آن اكيپ بود.

رضا هيچ‌وقت تو را براي بازي كردن در سريال‌هايش دعوت نكرد؟

نه. جالب است هيچ‌وقت.

خيلي جالب شد.

بله.

اين اولين باري است كه با هم بازي مي‌كنيد؟

بله. اولين بار است.

اين سريال كمدي است؟

بله، تقريبا ژانر كمدي-جنايي است.

از عطاران قبلا كار ديده بودي؟

بله.

نظرت راجع به بازيگر چيست؟

در مجموعه بچه‌هايي كه كمدي كار مي‌كنند هميشه برايم خوشايند بود، چون اولا از آن فانتزي‌هايي كه خيلي بدم مي‌آيد كاملا دور بود.

سريال‌هاي خودش كه اين‌طور بود.

بله سريال‌هاي خودش اين‌طور بود.

سريال‌هاي خودش درخشان بود.

خيلي. اين است كه آ‌نجا وقتي سريال‌هايش را ديدم ، كارش را خيلي دوست داشتم، چون جزو كساني بود كه خيلي روي صحنه براي بازي كمدي دست و پا نمي‌زد و هميشه خيلي نرم حضور داشت و در كل خوشايند بود.

سينماي كمدي را دنبال كردي و البته با كمدي وارد شدي، اما بيشتر تئاتري هستي، البته از تئاتر هم صحبت خواهيم كرد، ولي الان از سينماي كمدي صحبت كنيم. تقريبا در دوره‌هايي بازيگر سينماي كمدي ايران بوده‌اي، چون از دوره ‌احمدي‌نژاد وارد سينما شدي، فكر كنم اولين فيلم «پاداش» بود؟

بله. البته هميشه «پاي يك زن در ميان است»، اما چون نقشم در آنجا كوتاه بود، اما كار اصلي‌ام با همان «پاداش» شروع شد.

چون من اولين بار كه «پاداش» در ارشاد نشان مي‌دادند، توفيق شده بود و ما را دعوت كردند و اين فيلم را مي‌ديديم كه كارگردان نبود و همه بودند كه نظر بدهند «پاداش» اكران بشود يا نشود؟ ظاهرا پس از ديدن اين فيلم خيلي طول كشيد كه به اكران برسد؟

بله، 10 سال طول كشيد.

10 سال توقيف بود؟

بله.

هيچ‌وقت گفتند چرا توقيف است؟

خير. طبق معمول. من فكر مي‌كنم واقعا چيز مشخصي وجود نداشت. يك خط قرمزهاي كلي‌اي وجود داشت كه اين خط قرمزها آدم به آدم عوض مي‌شد يعني كسي كه متولي بود بيشتر سليقه‌هاي او در آن خط قرمز اعمال مي‌شد.

فكر مي‌كنم اين فيلم قبل از دوره شمقدري توقيف شد، چون فيلم را شمقدري نشان داد زماني كه معاون سازمان بود.

شايد.

تا جايي كه در حافظه من است اين‌طور است. شمقدري فيلم را نشان داد و نتوانست مجوز بگيرد، مجوز گرفتن به دوره بعدي رفت.

و طوري هم مجوز گرفت كه فيلم را ديدم...

گنگ شد...

اصلا هيچ چيزي نداشت كه به نظرم در زمان خودش مي‌توانست خيلي موفق باشد، فيلم موفقي بود چون در كارنامه آقاي تبريزي فكر مي‌كنم بعد از «ليلي با من است» بود.

مي‌داني كه «ليلي با من است» يكي از فيلم‌هاي خوب سينماي كمدي ايران است.

بله.

عمده كاري كه در سينما انجام مي‌دهي هم با كمال تبريزي است.

بله.

كمدي كمال تبريزي را چگونه ارزيابي مي‌كني؟

از اين منظر كه يك مقدار رويكرد اجتماعي دارد اين كار را دوست داشتم، اما واقعيت اين است كه من كلا الان به اين نتيجه رسيده‌ام كه سينماي كمدي اعصاب من را خرد مي‌كند، چون با قرائت آدم‌ها سر كمدي بودن مشكل دارم. فكر مي‌كنم اين چه چيزهايي است كه اصرار دارند اين‌طور بشود كمدي مي‌شود و مردم مي‌خندند. من مي‌گويم كه اين نيست.

منظورم از اينكه مي‌گويي اين مي‌شود كمدي و مردم مي‌خندند. منظورت دلقك‌بازي است؟

به نظر من كمدي را خيلي سطح‌ پايين مي‌گيرند. كمدي خيلي خودش را درست و حسابي نشان نداده است. شايد همان‌جاهايي كه مي‌گويم بد نبود، مثلا «ليلي با من است» حال شايد مي‌شود از منظر ديگر بشود به آن پرداخت، از منظري كه يك‌باره وارد يك دنيايي مي‌شويم كه خيلي اجازه نمي‌دادند.

بله به سناريو تا مدت‌ها اجازه ندادند. بعد كه اجازه گرفت در جشنواره مطرح شد كه اين سناريو قابل كار نبوده است. منظورم از نظر ارشادي‌ها قبل از اصلاحات است فكر مي‌كنم سال 74 باشد.

اين است كه از آن منظر كه يك چيزي را... چون كمدي حتما بايد اين حمله را داشته باشد.

انتقاد كند...

اين رويكرد متعلق به كمدي است يعني بقيه‌شان خيلي نه اينكه ندارند، اما كمدي خيلي صريح‌تر اين كار را مي‌كند.

كمدي خيلي به شرايط جامعه بستگي دارد.

بله.

يعني شرايط جامعه خيلي روي كمدي تاثير مي‌گذارد. ما از فيلم «ليلي با من است» به «مارمولك» مي‌رسيم كه آقاي كمال تبريزي در دوره اصلاحات كار كرده است كه آن هم توقيف مي‌شود، اما‌ آن هم فيلم خيلي خوبي است.

بله.

به دوره احمدي‌نژاد مي‌رسيم، فكر نمي‌كنيد كه در اين دوره لمپنيزم وارد كمدي مي‌شود؟

نه‌تنها وارد كمدي مي‌شود به نظرم به عنوان يك گفتمان اصلي در همه‌چيز هست.

آفرين.

حتي در سياست هم همين‌طور است.

بله حتي لمپنيزم در سياست هم وارد مي‌شود.

چون در هر صورت آن سليقه‌اي كه فرهنگ را هدايت مي‌كند آن هم بخش مهم بدنه سياسي است و وقتي اين اتفاق مي‌افتد، آنجا هم تاثير خودش را مي‌بيند.

ما لمپنيزم را در دوره اصلاحات نداريم، يعني لمپنيزم وارد سياست و كمدي نشده است. قبل از آن مقدار كمدي مديريتِ قبل از اصلاحات، مديريت دهه 60 جلوي كمدي‌هاي لمپني را مي‌گيرد و اجازه نمي‌دهد. مديريت بعد از آقاي خاتمي يعني مديريت ميرسليم اصلا با كمدي ميانه‌اي ندارند. به دوره اصلاحات «مارمولك» و چند فيلم ديگر مي‌رسيم و بعد دوره احمدي‌نژاد كه بيشترين فيلم‌هايت را در دوره‌ احمدي‌نژاد بازي كرده‌اي و دوره آقاي روحاني.

بله.

پس كمدي به شرايط جامعه بستگي دارد.

به‌شدت شايد، هرقدر شرايط جامعه بدتر باشد نياز به كمدي آنجا بيشتر مي‌شود، چون كمدي در واقع سوپاپ رواني جامعه است و به جاي آن عمل مي‌كند.

سوپاپ اطمينان جامعه است.

بله كه فشارها را يك مقدار تعديل مي‌كند.

الان هم دوباره لمپنيزم وارد كمدي شده است.

بله.

البته بود، لمپنيزم از زمان احمدي‌نژاد كه وارد شد از كمدي خارج نشد، ولي الان باز به‌شدت وارد كمدي شده است.

بله.

پس كمدي به سياست خيلي مرتبط است.

بله من فكر مي‌كنم شايد جنس آدم‌هايي كه مي‌آيند، چون اين جنس آدم‌ها به اين صورت هستند كه مثلا رويكرد احمدي‌نژاد به يك نوع بود و اين جديدي‌ها هم حال و هواي ديگري دارند، اما به لحاظ سنخيت، جبهه‌بندي‌هايي كه نمي‌فهميم چي به چي است، خيلي به‌هم نزديك هستند. اين قشر اساسا نه با فرهنگ زيسته‌اند و نه رابطه‌اي با آن دارند و وقتي نداشته باشند، اين است كه تصورشان هم ابتدايي است. يعني از كمدي تصورشان همان جك‌هايي هست كه مي‌گويند ما در زندگي عادي به‌هم مي‌گوييم و مي‌خنديم. به نظرم خيلي جدي نگاه نمي‌كنند.

اصلا نمي‌خواهند جدي نگاه كنند.

اين دغدغه تقريبا در هيچ‌كدام‌شان نبود، شايد در همان دوراني كه مي‌گوييم سال 88 يك مقدار ماجراها فرهنگي‌تر مي‌شود، چون آدمي كه هست فرهنگي‌تر است.

چه دوره‌اي مدنظرت است؟

دوره خاتمي.

يعني 76 تا 84؟

بله. ببخشيد يك چيزهايي را گم كردم، همان دوره مدنظرم است.

در آن دوره سينماي جدي حاكم است نه كمدي. كمدي در آن هست، اما سينماي جدي حاكم است. كمدي با «كما» و «مارمولك» مطرح مي‌شود، اما دوره دوم آقاي خاتمي كمدي به معناي واقعي وارد مي‌شود.

بله به خاطر اينكه اين تصور وجود دارد كه محصولات ما صرفا از جنبه اينكه وقتي داريم نام فرهنگي روي آن مي‌گذاريم يعني رسالت‌هاي زيادي دارد، اما وقتي آن را تقليل مي‌دهيم به اينكه تبديل مي‌شود به چيزي كه فقط بتواند آدم‌ها را سرگرم كند از آن قاعده بيرون مي‌آيد و در اينجا وقتي سرگرمي مي‌آيد اسم كمدي آن وسط در بدترين شكلش است.

البته اين نكته خيلي تلخي است، در تاريخ دنيا هم كمدي‌ها را خيلي جدي نگرفتند، جري لوئيس خيلي خوب بود، اما خاطرم نيست اسكار گرفته باشد.

دقيقا قصد دارم همين را بگويم كه هيچ‌وقت شما آدمي را در اسكار نديديد كه اسكار گرفته باشد چون كمدي كار كرده‌اند.

بله من خاطرم نيست چنين چيزي باشد.

درحالي كه در واقعيت بازي كمدي... البته آن چيزي كه مي‌گويم را مستثنا هم مي‌كنم، چون بعضي آدم‌ها موجودات بانمكي هستند و وقتي اين فرد در فيلمنامه كمدي قرار مي‌گيرد هر موجود بانمكي باشد تاثير خودش را مي‌گذارد و مي‌گوييم كه اين آدم در اين سينما كار مي‌كند، اما الزاما بگوييم اين آدم كمدين است، كمدين نيست. ولي واقعيت اين است كه بازي كمدي خيلي سخت‌تر از بازي تراژيك است، هميشه هم بازي تراژيك ديده مي‌شود و كمدي ديده نمي‌شود به صرف اينكه ما داريم آنجا مي‌رويم و تفريح مي‌كنيم و يك مقدار شوخي مي‌كنيم كه آدم‌ها را بخندانيم، اين است كه كار را به سطح پايين‌تري مي‌كشاند. يعني هيچ‌وقت تصور نمي‌كنند كه كار كمدي يك كار فني است. به خاطر اينكه هم بايد خود آن آدم حضور داشته باشد و هم فاصله‌اي كه از نقش‌ مي‌گيريد، چون اگر اين فاصله را نگيريد به هيچ‌عنوان كمدي شكل نخواهد گرفت. يعني همزمان يك كار عجيب مي‌كنيد، خودت هستي با فاصله‌اي كه از خودت گرفته‌اي. اصطلاحي كه خيلي قبل‌تر از اين داستان‌هاي قرن 19 تكرار شده كه فكر مي‌كنم ديدرو كه موضوع فاصله را مطرح كرد كه بازيگران كمدي بايد اين فاصله را نگاه دارند كه شامل آن اتفاق بشود و كنش كميك شكل بگيرد.

در دوره دوم نئوراليسم ايتاليايي‌ها كمدي-اجتماعي‌هاي خيلي درخشاني داشتند، پيترو جرمي و ماري مونچلي كمدي‌هاي درخشاني داشتند، مثلا بيلي‌وايدر بي‌نظير است كه حتما فيلم‌هايش را ديده‌اي؛ فيلم‌هاي طنز اجتماعي خيلي درخشاني دارد؛ «آپارتمان»، «شيريني شانسي» و... در ايران اين نوع كمدي‌ها رشد نكردند، بيشتر كمدي‌هاي كلامي رشد كرد.

بله.

علت چه بود؟

به خاطر اينكه ما سنتِ...

تقليد؟

بله سنت كلامي هم خيلي...

بله نمايش‌هايي كه از روحوضي‌هاي تقليد آمده است.

بله اينكه مدام تكه‌پراني مي‌كنند و خيلي چيزها مي‌گويند. من در سينما با آدم‌هاي زيادي كار كردم و ديده‌ام كه معمولا اين آدم‌ها اصرار به ريتمي عجيب و غريب و تند دارند و تقريبا با سكوت دشمن هستند. اين را حتي در كارگردانان نسل جديد ديدم كه با سكوت دشمني مي‌كنند، اما واقعيت اين است كه خيلي كمدي است.

منظورت از سكوت تأمل در لحظات فيلم است؟

بله.

يعني تأمل‌هايي كه بايد بشود نمي‌كنند و مدام صحبت است؟

آدم‌ها فقط تند و تند پشت سر هم مي‌گويند كه خنده‌اي شكل بگيرد و نمي‌گذارند اين خنده...

ما حتي كمدي بزن و بكوب هم نداريم.

بله نداريم.

اين نكته خيلي مهم است.

شايد اين يك مقدار به آدم‌هاي پشت دوربين مرتبط است، چون يك چيز فني است، از يك تايمينگ و ريتمي صحبت مي‌كند كه ما معمولا حتي به آن عادت نداريم. البته اين روزها مردم اين ريتم را تجربه مي‌كنند.

ما يك مقدار كمدي-اجتماعي داريم، كمدي-رمانتيك داريم و كمدي كلامي مانند نمايش‌هاي تقليد داريم يعني نمايش‌هاي روحوضي‌اي كه داشتيم.

بله سنت ما. واقعيت اين است كه در غرب از يك جايي كه اين خلوص از بين مي‌رود فرق بين اينكه كمدي-تراژدي كاملا منحل شده و فيلم‌هاي امروز تراژيك‌ترين‌شان پر از لحظه‌هاي طنز هستند. اين است كه مدام ژانرهايي مي‌آيد ژانر نگويم چون در سينما اشتباه مي‌شود و يك مقدار در سينما چيزي كه در تئاتر تعريف مي‌كنيم فرق دارد. منظورم درصد كمدي-تراژيك است. مثلا كاري مانند گروتسك كه الان مي‌بينيد آن طرف باب شده و خيلي كار مي‌كنند. اين درصدها زياد شده و حتي خيلي كم با خلوص پيدا مي‌كنيد كمدي‌اي را كه بگوييد خالص خالص است يا كاري تراژيك كه خالص خالص باشد. اين است كه اينها با هم ادغام شدند و محصول آن هزار چيز ديگر است، نمونه‌اش كمدي دارك، گروتسك و چيزهاي ديگري است كه درصدهاي‌شان بالا و پايين مي‌رود. در بعضي‌ها كمدي درصد كمتري دارد (كمدي از جنس طنز) اين است كه اين ولوم در حال بالا و پايين شدن است.

نكته‌اي كه خيلي براي من جالب است اين است كه از زماني كه نمايش‌هاي مولير آداپته شده و در ايران اجرا مي‌شود و درواقع در آداپته آن بورژواهاي شهرستاني مولير تبديل به ميرزا و حاجي مي‌شوند، لهجه حرف اصلي را در كمدي مي‌زند.

بله.

بعد همان لهجه در فيلم فارسي مي‌آيد مانند وحدت و بقيه، همان لهجه الان هم آمده است. ريشه اين از كجا مي‌آيد؟

فكر مي‌كنم در ترجمه اتفاق مي‌افتد، چون مترجم در عين حالي كه اثر را ترجمه مي‌كند، يك چيزي آن وسط ديده نمي‌شود كه ترجمه لحن است. كافي است معادل‌سازي بكند يعني بگوييم ما فلان طبقه را اينجا در ايران نداريم، اما معادل آن مي‌خواهيم منوچهرخان بگذاريم، آن منوچهرخان طبقه‌اي را شامل مي‌شود كه لحن دارد. اين هيچ‌گاه در ترجمه ديده نمي‌شود، اما قراردادهاي پذيرفته‌شده از جانب ماست كه مي‌پذيريم و آن طبقه را هم مي‌شناسيم و اين است كه لحن آن طبقه بدون اينكه هيچ اشاره‌اي در متن به آن بشود در كار مي‌آيد.

نكته جالب اين است كه دو لهجه تركي و اصفهاني، لهجه‌هاي موفق در نمايش‌ها، حتي در سينما و حتي در حال حاضر هستند.

الان هم همين است. ما حتي در جك‌هاي‌مان هم همين است. جك‌هايي كه لهجه دارند يا متعلق به ترك‌ها هستند يا اصفهاني‌ها به نظرم رشتي‌ها هم شامل مي‌شود.

بله شمالي‌ها هم هستند.

كه متاسفانه اينها را به عنوان اينكه زبان محلي را سركوب مي‌كنيم، اين اتفاق را در جك‌هاي‌مان هم آورده‌ايم. يعني تخريب مي‌كند. وقتي تخريب مي‌كند فرد شمالي عاشق تهران مي‌شود و بچه‌هاي‌شان هم ديگر لهجه شمالي ندارند. اصفهاني هم همين‌طور. يك زماني بود من تبريز رفته بودم، چون خودم ترك هستم، تركي صحبت مي‌كردم من را مسخره مي‌كردند چون لهجه ما با آنها فرق دارد. ظاهرا درصد كلمات فارسي در آن زياد است. مسخره مي‌كردند و به هيچ ‌عنوان فارسي پاسخ نمي‌دادند. اما اين اواخر براي فيلمي رفته بودم، من اصرار داشتم تركي صحبت كنم و پاسخ من را فارسي مي‌دادند. يك تغيير عجيب اتفاق افتاده است. اين اصرار كه اين زبان‌ها و لهجه‌هاي بومي را از بين ببريم كه نمي‌دانم به چه وحدتي برسيم كه اين را نمي‌فهمم كه خيلي هم مهم است. در شعار اصرار به وحدت داريم، اما در عمل و فرهنگ فاتحه اينها را با همين چيزهايي كه مي‌سازيم خوانده‌ايم و در حال تخريب هستيم. با اين ساختن به نوعي مسخره مي‌كنيم.

بله يعني استفاده درست نمي‌كنيم و مسخره مي‌كنيم.

بله. من به شمال رفتم و دو سال اولي كه آنجا بودم دو كار كوتاه چخوف يعني «خرس» و «خواستگاري» را آداپته كردم به رشتي. بسيار جواب داد.

با لهجه؟

بله. يك آداپته درخشان شد كه بعدا هم از متخصصان زبان آنجا سوال كردم و گفتند اين چيزي كه براي شما ترجمه كردند خيلي فاخر است و آن‌قدر خوب بود و روي چخوف درست نشست و زماني كه تماشاچيان رشتي براي ديدن اين آمدند من بيرون آمدم و ديدم كه مي‌گفتند چه كار خوبي كردي، چقدر آدم مي‌نازد به اينكه رشتي صحبت كند. تا الان چه كار مي‌كردند؟ كمدي‌هاي‌شان دقيقا اين‌طور بود كه كمدين با همان زبان خودش شوخي مي‌كرد تا خنده بگيرد، تماشاچي تحقير مي‌شد و وقتي اين زبان را آنجا مي‌ديدند كه چقدر خوب روي چخوف نشسته و جواب مي‌دهد، بدون اينكه من زبان‌شان را تحقير كنم و اينها بخندند، به اكت كارهاي چخوف مي‌خندند و خيلي از اين اتفاق راضي بودند.

خيلي جالب است و جالب‌تر كه اين را آداپته كردي.

و خيلي هم راضي بودم.

فكر نمي‌كنم اصلا چخوف قبلا آداپته شده باشد.

مثل اينكه آداپته شده است، چون من تقريبا تمام متن‌هاي موجود در ايران به اسم چخوف هر چه درآمده را فكر مي‌كنم، خوانده‌ام. به احتمال زياد فكر مي‌كنم شده است.

چون مرحوم مهين اسكويي در ايران چخوف باز بود و قبل از انقلاب اجرا مي‌كرد.

ولي از آنجايي كه اولين تماشاخانه‌هاي ايران محصول روس‌ها بود چخوف را با خودشان به رشت و تبريز مي‌آورند و احتمالا فكر مي‌كنم كه آنجا اتفاق افتاده است. مطمئن نيستم ولي 80درصد فكر مي‌كنم كه آداپته داشته‌ايم.

به نظر من «بازرس گوگول» را مي‌آورند، يعني يكي از نمايشنامه‌هايي كه خيلي اينجا اجرا شده همين است، از روس‌ها «گوگول» را يادم است.

طبيعي است كه آن بيايد، چون چخوف جزو كساني است كه براي روس‌ها نفرين‌شده است.

درست است. مخالف شوروي است.

يعني خودشان هم انتقاد مي‌كردند، به لحاظ سياسي مي‌گويم.

ولي گوگول...

محصول آنهاست.

نمايش «بازرس» هم خيلي در ايران اجرا شده است.

بله.

انتظامي اجراي خيلي خوبي از اين نمايش در سالن تالار 25 شهريور يا سنگلج فعلي داشت، اما اجراي خيلي خوبي بود. در ايران در كمدي‌ها لهجه در آداپته‌ها خيلي مهم است. وردست هم خيلي مهم است يعني وردست قهرمان يا همان نوكرها اهميت دارند كه تقريبا مي‌شود همان وردست‌هاي فيلم فارسي.

بله. معادل‌هاي زيادي هم داريم به خاطر اينكه قهرمان كمدي ما همين سياه است، يعني آن جزو وردست‌ها حساب مي‌شود.

بله وردست سياه، سياه وردست است.

قهرمان ما وردست است.

نوكرهاي تمام نمايش‌ها درواقع وردست‌هاي فيلم‌ها يا وردست قهرمان‌ها هستند.

بله. از چه منظر خوبي فيلم‌ها را دنبال مي‌كنيد.

به‌طور كلي خيلي مهم است يعني هم فيلم‌ها و هم نمايش‌هاي كمدي و خيلي جالب است كه در نمايش هم تجربه زيادي داري، من مسير كاري‌ات را نگاه كردم و ديدم كه شكسپير را اجرا كرده‌اي.

بله.

وقتي شكسپير را اجرا مي‌كردي مي‌دانستي در ايران اجراهايش خيلي موفق نبوده است؟

چيزهايي شنيده بودم، اما چون خودم نديده بودم... يكي، دو كار ديدم و به دلم ننشست، همان‌طور كه چخوف ديدم و به دلم ننشست.

از چخوف چه نمايش‌هايي را ديده‌اي؟

از كارهاي آقاي زنجان‌پور و تعداد كارهايي كه مثلا شايد دانشجوها اجرا مي‌كردند. تصورم اين است كه شايد روالي كه خانم اسكويي مي‌رفت درست است، ولي خوشايند من نبود. تصورم اين بود كه اين قرائت، قرائتِ خوبي براي اين متن نيست.

قرائت مهين اسكويي؟

كلا چيزهايي كه قبلا بود. مدل اينكه خود استانيسلاوسكي هم همان دعوايي كه در زمان خودش وجود داشت، چخوف قرائت آنها را هم دوست نداشت. اينها قرائت آنها را انجام مي‌دهند، من نكاتي كه چخوف مي‌گويد را بيشتر قبول دارم، چون متن چخوف را اجرا مي‌كنيم.

هم چخوف سخت است و هم شكسپير.

بله هر دو سخت هستند.

چون شكسپير هم در ايران خيلي موفق نبوده است.

بله.

يعني اجراهاي ايرانش خيلي موفق نبوده است. من در حافظه‌ام نيست، مگر شما چيزي را به خاطر داشته باشيد.

خير، چون اين دو موردي كه نام برديد در اروپا جزو تاپ‌ترين چيزهاست. يعني يك آدمي كه مي‌گويند شكسپير بازي كرده اعتبار خيلي بزرگي است و مي‌گويند چخوف بازي كرده باز همان است.

من اوتلوي كوثر را ديدم كه مرحوم تارخ ياگوش بود كه سوسن فرخ‌نيا فكر مي‌كنم دزدمونا بود و فريد اوتلو بود، من اوتلوي اوسكويي را نديدم، ظاهرا بيشترين نمايشي كه اينجا بايد اجرا داشته باشد اوتلو است. اوتلو هم هنرپيشه‌اي از خارج آمد بازي كرد كه او فرانسه صحبت مي‌كرد و لرتا فارسي صحبت مي‌كرد. نام او خاطرم نيست.

از شكسپير چه نمايشي اجرا كرده‌اي؟

«روياي شب نيمه تابستان» كه كمدي بود. نمايش نفرين‌شده است در آنجا هم انگليس‌ها به آن مي‌گويند هر كسي اين كار را برمي‌دارد بايد حواسش باشد چون اتفاق بدي مي‌افتد، در كار من هم افتاد بقيه آدم‌هايي كه اجرا كردند افتاد. من پسري را آنجا از دست دادم در تصادف، خيلي حالم بد شد.

پسر خودت؟

نه از بچه‌هاي دانشگاهي خودم بود. بعد بچه‌هاي ديگر كوشكي و ديگران كار كردند يكي، دو نفر دست و پاي‌شان شكست. گفتم انگليس‌ها ظاهرا چيزهايي مي‌دانستند.

انگليس‌ها خرافاتي هستند.

بله خيلي خرافاتي هستند، خصوصا در مورد اين كار. مي‌گويند «روياي شب نيمه تابستان» به نوعي نفرين‌شده است هر كسي هم آن را برمي‌دارد يك بلايي سرش مي‌آيد و من هم آن بلا را تجربه كردم.

اگر برگرديم به سيره تئاتري‌ات، تئاتر را با علي رفيعي شروع كردي.

بله.

تئاتر را در دوره اصلاحات شروع كردي، در دوره احمدي‌نژاد هم كار كردي و دوره بعد هم. اگر بخواهي اين سه دوره را مقايسه كني، بهترين دوره‌اي كه تئاتر داشته كدام دوره است؟

بي‌شك همان دوره اصلاحات بود. دوره احمدي‌نژاد سخت‌ترين دوره بود از اين منظر برايم مهم بود كه در آن دوره گفتم گروه تئاتري‌ام را بالا مي‌كشم و با خودم گفتم كه بايد اين كار را در بدترين دوره انجام بدهم كه دوره احمدي‌نژاد بود و اين كار را كردم. در همان دوره «ليو» شكل گرفت.

اسم گروهت است؟

بله. در تئاتر جريان‌هاي خيلي خوبي را به وجود آورد. مثلا فستيوال داشتيم و اين بود كه جزو چيزهايي بوديم كه البته دولت از كارهاي ما سوءاستفاده كرد، چون آنها عاشق اين هستند كه به فرهنگ پول ندهند و ما هم بحث تئاتر خصوصي را پيش كشيديم و از اين استقبال كردند و ديگر به كسي پول ندادند. تا قبل از آن به تئاتر يك مقدار مي‌رسيدند.

تئاتر تقريبا دولتي بود.

بله. از آن زمان خوش‌شان آمد و نه اينكه آن مقوله را فهميده باشند، چون بعيد مي‌دانم كه فهم خيلي درستي در مورد اتفاقاتي كه ما فكر مي‌كرديم براي هنر خوب است كه تابع جايي نباشد داشته باشند، فقط پول ندادنش را خوب فهميدند كه ديگر به كسي پول ندادند.

يعني در دوره احمدي‌نژاد تجربه خوبي داشتي؟

در آن دوره همه ‌چيز را درست كرديم.

خيلي جالب است، چون در دوره احمدي‌نژاد اتفاق ديگري هم در سينما رخ مي‌دهد، اصغر فرهادي كشف اين دوره است كه نكته غريبي هم هست.

به نظر من يك دوره قبل را نگاه كنيم، چون آدم‌هايي هستند كه مي‌آيند، آنجا مشت را مي‌زند.

بله اصغر فرهادي از دوره اصلاحات آمد. با «شهر زيبا» و فيلم «رقص در غبار» ولي در دوره احمدي‌نژاد شكوفا شد و اين دوره هم مجبور شد كه شكوفايي‌اش را بپذيرد.

بله.

پس معتقدي كه دوره اصلاحات از همه دوره‌ها بهتر بود؟

بله. از همه دوره‌ها بهتر بود.

الان تئاتر در چه وضعيتي است؟

الان كه بعد از كرونا و بعد از اين اتفاقات، كاملا به نظرم تمام شده است، خوشايند اينهاست، چون تئاتر چيزي هست كه حتما دل‌شان مي‌خواست...

يعني دل‌شان مي‌خواست تعطيل شود؟

واقعيت همين است. من از اول خاطرم هست كه در هر جايي هم نشستيم، گفتم دغدغه فرهنگ خصوصا تئاتر هيچ‌وقت مساله اينها نبوده است.

منظورت مساله مديريت امروز است؟

امروز نه، از قبل هم همين بود. اصلا مساله‌شان نبوده است.

كدام دوره بوده است؟

تقريبا در دوره‌اي كه يك مقدار تغيير حاصل شد، همان دوره اصلاحات بود چون شاخصه آن آدم‌ها به اين صورت بود كه حداقل نمايش ديده بودند. اگر مي‌خواستند تعطيل كنند پاي نمايش ديده بودند. مسوولان الان اما هيچ‌كدام نمي‌دانند نمايش چيست. البته شايد مي‌دانند، اما بولينگ عبدو را مي‌دانند كه مثلا مخاطب آنجا بنشيند...

عموما كارهايي كه در سالن‌هاي غيرحرفه‌اي و خصوصي اجرا مي‌شد كه بيشتر آنها كمدي بود.

كه مخاطب به‌طور خانوادگي مي‌آيد، چيپس و پاپ‌كورن هم مي‌گيرند و مي‌خندند.

تئاتر گلديس...

قسم مي‌خورم كه هيچ‌كدام از اينها تئاتر نديدند. شايد يكي‌شان گمراه شده يا يكي دستش را گرفته كه تو آدمي فرهنگي هستي و بيا بنشين تئاتر ببين. خودشان به دل خودشان نيامده‌اند. نكته ديگر هم اين است كه بگوييم در سينما عناصر اينكه يك فيلم ساخته شود، چيست؟ يك بودجه‌اي هست، يك بازيگر است، دوربين و تدوين هم هست و چيزهايي ساخته مي‌شود، حال اينكه چه زماني آن را نشان بدهيم را كاري نداريم، اما ساخته شده است. ولي در تئاتر مي‌گوييم متن، بازيگر، كارگردان و مردم هستند. اين تماشاچي را به هيچ‌عنوان نمي‌شود... چون تا يك تئاتر جلوي بيننده نيايد آن اثر كامل نيست، زماني كه مي‌آيد كامل است. پس تماشاچي تئاتر ركن تئاتر است. الان تماشاچي تئاتر نمي‌رود، نه اينكه علاقه‌اي ندارد بلكه قهر است، سينما هم نمي‌رود، اما سينما يك راه دارد. همه اين‌ آدم‌ها در خانه نشسته‌اند و همه فيلم‌ها را نگاه مي‌كنند، اما در سينما قدم نمي‌گذارند كه ديده نشوند، چون يك كنش را دنبال مي‌كنند، در تئاتر هم نمي‌آيند كه ديده نشوند. اما اگر تئاتر را در يك پلتفرمي ببريم شده كه آمار آنجا... مثلا بگوييم اين همه آدم مي‌بينند، شده يك نفرشان بگيرد و تكثير كند كه همه ببينند اين كار را خواهند كرد. تئاتر را دنبال مي‌كنند. در اين سال‌ها نشان داديم كه مردم خيلي به تئاتر تشنه هستند.

خيلي تشنه‌اند.

حتي خيلي جاها از فيلم جلو زد و مخاطب زيادي داشت.

بله.

به نسبت سينما مي‌گويم. يكساله يك سالن سينما در همه ‌جاي ايران يك فيلم نشان مي‌دهد، درصدي كه مي‌فروشد را بايد بفهميم كه تئاتر چقدر جلو است و مي‌برد. نمي‌روند چون يك كنش اجتماعي انجام مي‌دهند نه اينكه علاقه ندارند، نبايد در سالن ديده شوند و نبايد نشان بدهند كه ما الان در اجتماع داريم با فعاليت‌هاي شما كه مجوز مي‌دهيم حضور داريم. در پلتفرم مي‌نشينند و ته همه‌چيز را در مي‌آورند. همه‌چيز را مي‌بينند. بعيد مي‌دانم فيلمي در بيايد و جوانان امروز نبينند. اما اگر بگوييم در سينما ببينيم كسي نمي‌آيد، در تئاتر هم كسي نمي‌آيد. در سينما مهم نيست چون در پلتفرم مي‌بيند، اما در تئاتر مهم است.

ما الان از لحاظ فرهنگي در شرايط خيلي ويژه و خاصي قرار داريم.

بله به نظر من جزو چيزهايي هست كه در نمودار شايد در يك بزنگاه تاريخي قرار داريم. به خاطر اينكه من مي‌توانم بفهمم با مساله پارادايم سر و كار داريم، ماجرايي نيست كه يك چيزي اصلاح مي‌كنيم، ماجرا اين است كه به اين رسيديم كه مي‌گوييم نه آقا اين خيلي نبايد تغيير كند، خيلي چيزها بايد عوض بشود. بنابراين در اين بزنگاه خيلي مهم قرار داريم. در تاريخ بعد از انقلاب (چون من خيلي حافظه خيلي خوبي ندارم) چند جا بود كه بزنگاه بود، يكي از اين روزها همين امروز است.

قبلا هم بود اما الان خيلي بزنگاه خاصي است.

بله.

چون پاره فرهنگي مدرنِ جامعه خيلي رشد كرده است، پاره مدرن جامعه، چون جامعه ما دچار چندگانگي فرهنگي است.

بله.

ما يك پاره مدرن داريم و يك پاره سنتي، پاره مدرن رشد كرده است.

بله وحشتناك.

و ما نمي‌خواهيم اين را بپذيريم. چيزي كه شاه نپذيرفت پاره سنتي جامعه رشدكرده بود.

دقيقا.

زماني كه شما كودك بوديد سال‌هاي 56، 55 پاره جامعه رشد كرده بود و الان نمي‌فهميم كه پاره مدرن جامعه رشد كرده است. اين نكته خيلي تلخي است.

دقيقا اين را نديده‌ايم. حتي تظاهرات سكوت را خاطرتان هست.

بله منظورتان 88 است، آن بي‌نظيرترين تظاهرات تاريخ است.

يك جماعتي بيرون آمد كه هيچ‌كس فكر نمي‌كرد وجود دارد. معلوم بود كه ناديده گرفته شده است.

آن مهم‌ترين تظاهرات طبقه متوسط در ايران بود.

بله.

يعني طبقه متوسط يك بار منسجم بيرون آمد و تظاهرات 88 را رخ داد، طبقه متوسط يعني تحصيلكرده‌ها، دكترها و مهندس‌ها.

يعني موتور جامعه.

ما بايد بفهميم كه طبقه متوسط يعني تحصيلكرده‌هاي جامعه. اين خيلي نكته مهمي است. الان در واقع يك جور خاصي است، ما نمي‌خواهيم تغييرات پاره مدرن جامعه را ببينيم. اما پاره مدرن جامعه تقاضايي دارد. داستان الان اين است نه اينكه همه‌چيز را با واژه‌ها و تحليل‌هاي ديگري در نظر بگيريم. الان وضعيت سينما را چگونه مي‌بينيد؟

سينما هم اين وسط هست اما آنقدر تايم سريال‌ها طولاني هستند، اجازه نمي‌دهند. من همين اواخر تعداد زيادي پيشنهاد سينمايي داشتم، اما نمي‌توانستم چون درگير سريال‌ها بودم و مي‌دانم كه آنها حداقل يك ماه تا 2 ماه به زمان نياز دارند كه آدم آن‌جا باشد و من متاسفانه مدام درگير سريال هستم.

سريال‌ها وقت تو را به‌طور كامل گرفته است. من «رهايم كن» را ديدم و «نيوكمپ» را هم همين‌طور. الان هم كه سريال كيارش اسدي‌زاده را با عطاران بازي مي‌كني.

بله.

غير از اين دو، سريال ديگري را بازي كرده‌ بودي؟

فكر مي‌كنم «راز بقا»ي سعيد آقاخاني بود. آنهايي كه در پلتفرم بودند، پيش از آن هم خاطرم نيست، ولي بقيه سريال‌هايي بود كه زمان‌هاي خيلي دور در تلويزيون بازي كرده بودم.

بله تلويزيون شمعدوني و مسافران است. مسافران خيلي سريال خوبي بود.

بله، بله.

سريال عجيبي بود.

بله در همان دوره هم بود.

در همان دوره جزو طنزهاي درخشان است. طنزهايي كه آن زمان ساخته شد و پيمان قاسم‌خاني مي‌نوشت و بعضي‌ها را مهران مديري كار مي‌كرد. البته اين را رامبد جوان كار كرده است. آنها هم درخشان است و تكرار نشده، آنها هم در تاريخ طنز ايران طنز و سينماي طنز و تلويزيون را دگرگون مي‌كند. پاورچين و نقطه‌چين را به خاطر داريد؟

بله.

آنها هم سريال‌هاي خيلي خوبي بودند. به ويژه سريال‌هاي عطاران كه در آنها بازي نكرده‌اي.

بله خيلي خوب بودند. من عطاران را بيشتر از بقيه دوست داشتم.

عطاران مهم‌ترين سريال‌ها را ساخته است، چون در آنها طبقه پايين خيلي خوب در آمده است. ما تو را به عنوان يك بازيگر و كارگردان مي‌شناسيم. درواقع كارگردان هستي يك دوره به شمال رفتي، الان شمال زندگي نمي‌كني؟

الان اين‌جا خيلي كار دارم، اما جايم محفوظ است.

آن زمان با بچه‌ها تئاتر كار مي‌كردي.

بله، آن‌جا كار كردم. متاسفانه آن‌جا را بستند. نگذاشتند خيلي كار كند و بهانه‌هاي مختلف الكي آوردند. گيلان اين روزها خبرساز است.

البته مي‌دانيد كه گيلان تئاتر خيلي قوي‌اي داشته است.

بله.

سوسن خانم تسليمي و پدرش خسرو تسليمي و مادرش منيره تسليمي همه متعلق به گيلان هستند.

بله.

البته سوسن آن زمان بازي نكرده بود چون كودك بود، اما مادر و پدرش بازي كردند.

بله وقتي سالن‌ها موجود است حتي از كتاب هم خبري نباشد، سالن‌ها مي‌گويد كه اتفاقي در آن‌جا رخ داده كه خيلي هم قدمت‌شان است.

زنجان هم تئاتر داشتيد؟ چون سابقه تئاتر تبريز خيلي زياد است.

بله. زنجان هم كار مي‌كردند، اما نمي‌دانم چرا هيچ‌وقت ديده نشد. چون من خودم از آن‌جا شروع كردم. البته با سينماي جوان شروع كردم، اما تئاتر «چوب به دست‌هاي ورزيل» ساعدي را ديدم.

كجا اين را ديديد؟

در فتحعلي بيگي در زنجان. در اين سالن اجرا مي‌شد، آنقدر مجذوب تئاتر شدم كه من را جادو كرد.

در زنجان اول با سينما آشنا شدي يا تئاتر؟

اول با سينما آشنا شدم.

چه فيلمي؟

من «كينگ كنگ» را ديدم.

در زنجان؟

بله (مي‌خندد)

جالب است.

مي‌گويند بازيگري را از كجا شروع كردي من با كينگ كنگ شروع كردم. اولين جايي بود كه برادرم من را برد و ديدم و خيلي برايم عجيب بود، همان باعث شد كه بگويم يك بار ديگر برويم و «پاپيون» را رفتم و اين فيلم يك آپارتچي آن‌جا بود كه شاگردش در محله ما بود. من بعدا فهميدم، چون در كينگ‌ كنگ آن شاگرد را آن‌جا ديدم و وقتي پاپيون را ديدم قاچاقي هفت بار پاپيون را ديدم. نمي‌دانم چرا ‌آن فيلم...

خيلي فيلم خوبي است، من آن را دوست دارم و موسيقي خيلي خوبي هم دارد.

بي‌نظير است، ‌اما از اين لحاظ مي‌گويم كه بچه بودم. شايد در عالم بچگي كينگ كنگ برايم جذاب بود چون حيوان عجيبي بود و در هر صورت سرگرمي است، اما چرا پاپيون تا اين اندازه تاثير گذاشت را واقعا نمي‌دانم. چون آن را 7 بار ديدم.

مي‌داني «كينگ‌كنگ» فيلم سياسي است؟ يعني درواقع كينگ‌كنگ اوليه را عوض و آن را به شركت نفت و كمپاني‌هاي نفتي تبديل كردند. آن زمان مفاهيم سياسي در دهه 70 امريكا زياد بود، اما كينگ كنگ اواخري كه ديديم اينطور نبود، به همان زمان سابق برگشته بودند، اما كينگ كنگ فيلم مهمي است، پاپيون هم فيلم مهمي است. وقتي بچه بودي فيلم ايراني هم ديده‌اي؟

بعدش توي تلويزيون افتاديم، در سينما خاطرم نيست كه چه چيزي بود كه روي من تاثير گذاشت چون تلويزيون آمده بود و ما هم در كوچه‌مان جزو اولين نفراتي بوديم كه تلويزيون داشتيم.

چون زمان قبل از انقلاب پيش از سال 57 در تالار تئاتر شهر نمايشي را راجع به اميركبير اجرا كرد. بعد از انقلاب هم فكر مي‌كنم آن را اجرا كرد. آن موقع هم طراحي صحنه‌اش خيلي عالي بود. از رفيعي آموختي؟

بله. خيلي. واقعيت اين است كه از همان زماني كه از دانشكده بيرون آمدم 10 سال با آقاي رفيعي بودم و هيچ پيشنهادي را در سينما، تئاتر يا جاي ديگري نپذيرفتم. فقط به آقاي رفيعي وفادار بودم. 5، 6 كار هم در آن 10 سال نكرديم، اما تمام مدت با هم صحبت مي‌كرديم و درواقع آقاي رفيعي در خانه‌شان برايمان كلاس مي‌گذاشتند. از تئاتر، متن، طراحي و... صحبت مي‌كرديم.

يكي از بازيگراني كه من با او كار كردم و خيلي رفيعي را دوست دارد ستاره اسكندري است.

بله. ستاره بعدا آمد.

البته رفيعي «رومئو و ژوليت» را هم دارد كه تو كار كرده‌اي.

بله

فكر كنم فروتن هم بود؟

بله بود. ستاره هم همان‌جا آمد و با آقاي رفيعي كار كرد.

در تالار وحدت بود؟

بله.

ظاهرا با آتيلا هم كار كرده‌اي؟

بله 2 تا كار با آتيلا داشته‌ام.

تجربه تئاتري‌ات خيلي زياد است، از چه زماني تصميم گرفتي كارگرداني كني؟

از همان سال 80، زماني كه از آقاي رفيعي جدا شدم كار كارگرداني‌ام شروع شد.

چون ادبيات نمايش خوانده بودي، نمايش‌هايي را كارگرداني كردي كه قبلا خوانده بودي؟

بله.

راجع به چخوف خوانده بودي؟

بله.

«مرغ دريايي» و «دايي وانيا» را خوانده بودي؟

بله.

عاشق چخوف بودي؟

بله خيلي. جزو متن‌هايي بود كه خيلي روي من تاثير گذاشته بود. زماني هم كه دانشجو بودم آنها را مي‌خوانم.

در ادبيات نمايشي غير از شكسپير و چخوف كه اجرا كردي، چه متن‌هاي ديگري را دوست داشتي كه نتوانستي اجرا كني؟

مثلا يك چيزهايي بود كه هنوز هم آنها را دوست دارم، البته اين‌ها بعدا آمدند مانند «مكدونا» يك كار كردم كه به كرونا خورد و تعطيل شد، اما آن يكي «ستوان اينيشمون» را با بچه‌ها كار كردم. آن را همچنان خيلي دوست دارم، خيلي از كساني كه كارهاي‌شان را دوست داشتم آن دوره نتوانستم كار كنم، اما بعدا حداقل يك متن كار كردم، مانند «آشپزخانه»ي آرنولد وسكر كه كار كردم.

الان دوست داري چه متن و نمايشنامه‌اي را كار كني؟ اگر اجازه بدهند چه نمايشي را كار مي‌كني؟

بدم نمي‌آيد «مكدونا» را ادامه بدهم. يكسري متون خيلي جديد هم بچه‌هايي كه ترجمه مي‌كنند معمولا يك نسخه لطف مي‌كنند و مي‌دهند و واقعا خيلي درجه يك است، آدم‌هاي خيلي خوبي در اين دوره داريم. ولي فرصت بشود بدم نمي‌آيد كه شكسپير را يك بار ديگر كار كنم.

آيا رمان هم مي‌خواني؟

بله.

رمان بلند؟

بلند نمي‌توانم چون نه حوصله‌ام مي‌كشد و نه آن را باور دارم. مي‌گويم رمان‌هاي امروزها همين ويژگي را دارند، خيلي هم بلند نيستند، اما برسم بله مي‌خوانم.

 

حسن معجوني الان آرزويت براي عرصه فرهنگ چيست؟ به عنوان هنرمندي كه هم آگاه هستي و هم به سياست تقريبا اشراف داري، اصلا مقاله سياسي مي‌خواني؟

خيلي دوست دارم، معمولا حتي گاهي اوقات اين تئوري‌هايشان را...

كتاب فلسفه مي‌خواني؟

اتفاقا خيلي به كتاب فلسفه علاقه دارم، مثلا خيلي چيزهايي مي‌خوانم كه گاهي اوقات شايد به رشته من ربط ندارد، البته قطعا ربط دارد مثلا آخرين كتابي كه خواندم «شنيدن شهر» بود. مربوط به شهرسازي و روايت‌هاست، ولي كتاب خيلي قشنگي است. مجموعه مقالاتي هست كه براي آقايي است كه نام آن را نمي‌دانم مربوط به روايت‌هاي شهر است كه چرا يك شهر به روايت نياز دارد كه خيلي خوب است.

كتابي هم به نام «ايران» در آمده كه مجموعه مقالاتي در مورد ايران و ايران‌شناسي است. آن را عباس آخوندي (اگر اشتباه نكرده باشم) جمع‌آوري كرده كه سيدمحمد بهشتي هم آن‌جا مقاله دارد. خيلي‌هاي ديگر هم مقالات خوبي دارند. اصلا روزنامه مي‌خواني؟

يك دوره‌ خيلي مي‌خواندم.

دوران اصلاحات؟

بله.

آن دوره كه همه ما مي‌خوانديم. از سال 76...

الان نه، متاسفانه نمي‌دانم چرا.

در اينترنت هم روزنامه‌ها را باز نمي‌كني؟

نه. از يك زمان با روزنامه قهر كردم، زياد هم تمايلي ندارم.

دوست داشتي با چه كارگرداني كار كني و نتوانستي؟ از كارگردانان قديمي نسل دوم مانند كيميايي، مهرجويي يا بيضايي.

حرف من را بد نگيريد، نمي‌دانم چرا هيچ‌وقت...

بد نمي‌گيرم، چون تو نسل ديگري هستي.

اين‌كه بگويم علاقه داشتم با كسي كار كنم اينطور نبوده است، من معمولا بعد از اينكه كار كردم علاقه‌مند شدم.

يعني وقتي كارگردان را شناختي؟

بله. با آثارش نه، يعني آثار را ديده باشم و بگويم كاش در كار اين باشم، اما وقتي با يك آدم كار كردم، به كارهايش علاقه‌مند شدم.

كار كدام بازيگر نسل اخير را دوست داري؟ اگر بخواهيم نسل‌هاي قبل از انقلاب و بعد از انقلاب را تفكيك كنيم؟ به صورت تفكيكي چه بازيگري را در رده اول مي‌گذاري؟

اين را نگويم.

نگو.

نظرم در مورد بازيگران بي‌رحمانه است و فكر مي‌كنم بگويم... انزوا به اندازه كافي دارم و فكر مي‌كنم ديگر هيچ‌كس را نمي‌بينم.

در مورد كارگردان‌ها كه مي‌تواني بگويي، چون آن تو را منزوي نمي‌كند. در نسل‌هاي مختلف كار چه كارگرداني را بيشتر دوست داري؟

جديدها را اتفاقا خيلي دوست دارم، «پرويز» كار برزگر را خيلي دوست داشتم. خاطرم هست از بچه‌هاي جديد...

سعيد روستايي را دوست داري؟

خيلي سليقه من نيست، كارش را خوشم مي‌آيد. اما علاقه ندارم.

هومن سيدي؟

زياد علاقه ندارم، اما اولين كار شهبازي «نفس عميق» را خيلي دوست داشتم. خانم زهرا داوود‌نژاد يك كار بازي كرد «سهيلا» آن را دوست داشتم. كار پناه را خيلي دوست داشتم. اينكه بگوييد علاقه‌ام به پناه پناهي به لحاظ سليقه‌اي چطور است خيلي پناه را دوست دارم تا كار آقاي پناهي را.

كار آقاي پناهي قابل ارزش است، اما راجع به كارهايي كه دوست داريم صحبت مي‌كنيم.

مثلا «احتمال باران اسيدي» كار سنايي‌ها را خيلي دوست داشتم.

سنايي‌ها اخيرا كاري داشت كه خوب بود، البته توقيف شد. به سوالي برگرديم كه از تو كردم و بي‌جواب ماند، آرزويت براي عرصه فرهنگ چيست؟

به نظرم آرزويم براي عرصه فرهنگ نبود سانسور است. ببينيد، هيچ‌وقت سانسور نمي‌تواند تاثير بگذارد. من مي‌گويم يك چيزي را قلع و قمع مي‌كنند، يك ليوان مي‌سازيم و مي‌گويند نبايد دسته داشته باشد، اما ليوان هست و در آن آب مي‌خوريم. آيندگان كاملا مي‌فهمند كه يك دسته در اين پنهان است. من مي‌گويم خودمان را خراب نكنيم. سر صحبتم با مسوولان است، سانسور به هيچ عنوان نمي‌تواند... مگر مي‌توانيد انديشه را از ذهن يك آدم در بياوريد؟

آن هم در جامعه امروز با فناوري امروز و رشد فناوري امروز، اصلا فكر نمي‌كنم در هيچ‌جاي دنيا آدم‌هايي داشته باشيم كه فيلم سينمايي و سريال بخوانند و قبل از ساختن فيلم راجع به سريال قضاوت كنند، ممنوع كنند، جلوي آن را بگيرند و نظر بدهند.

فقط من مي‌گويم محدوديت نبايد... بايد و نبايد نداريم، يعني بي‌خود و بي‌جهت است. چون الان ما خودمان هستيم .


معجوني:
   واقعيت اين است كه من كلا الان به اين نتيجه رسيده‌ام كه سينماي كمدي اعصاب من را خرد مي‌كند. چون با قرائت آدم‌ها سر كمدي بودن مشكل دارم
   به نظر من كمدي را خيلي سطح‌ پايين مي‌گيرند. كمدي خيلي خودش را درست و حسابي نشان نداده است. مثلا «ليلي با من است» حال شايد مي‌شود از منظر ديگر به آن پرداخت، از منظري كه يك‌باره وارد يك دنيايي مي‌شويم كه خيلي اجازه نمي‌دادند
   هر قدر شرايط جامعه بدتر باشد نياز به كمدي آنجا بيشتر مي‌شود، چون كمدي در واقع سوپاپ رواني جامعه است و به جاي آن عمل مي‌كند
   اهالي سياست از جنس آدم‌هايي هستند كه اساسا نه با فرهنگ زيسته‌اند و نه رابطه‌اي با آن دارند و وقتي نداشته باشند، اين است كه تصورشان هم ابتدايي است. يعني از كمدي تصورشان همان جك‌هايي هست كه مي‌گويند ما در زندگي عادي به هم مي‌گوييم و مي‌خنديم. به نظرم خيلي جدي نگاه نمي‌كنند.
   هيچ‌وقت شما آدمي را در اسكار نديديد كه اسكار گرفته باشد چون كمدي كار كرده‌اند
   واقعيت اين است كه بازي كمدي خيلي سخت‌تر از بازي تراژيك است، هميشه هم بازي تراژيك ديده مي‌شود و كمدي ديده نمي‌شود به صرف اينكه ما داريم آنجا مي‌رويم و تفريح مي‌كنيم و يك مقدار شوخي مي‌كنيم كه آدم‌ها را بخندانيم، اين است كه كار را به سطح پايين‌تري مي‌كشاند. يعني هيچ‌وقت تصور نمي‌كنند كه كار كمدي يك كار فني است. به خاطر اينكه هم بايد خود آن آدم حضور داشته باشد و هم فاصله‌اي كه از نقش‌ مي‌گيريد، چون اگر اين فاصله را نگيريد به هيچ‌ عنوان كمدي شكل نخواهد گرفت


معجوني:
   بهترين دوره تئاتر بي‌شك همان دوره اصلاحات بود. دوره احمدي‌نژاد سخت‌ترين دوره بود از اين منظر برايم مهم بود كه در آن دوره گفتم گروه تئاتري‌ام را بالا مي‌كشم و با خودم گفتم كه بايد اين كار را در بدترين دوره انجام بدهم كه دوره احمدي‌نژاد بود و اين كار را كردم. در همان دوره «ليف» شكل گرفت   از همان زماني كه از دانشكده بيرون آمدم 10 سال با آقاي رفيعي بودم و هيچ پيشنهادي را در سينما، تئاتر يا جاي ديگري نپذيرفتم. فقط به آقاي رفيعي وفادار بودم. 5، 6 كار هم در آن 10 سال نكرديم، اما تمام مدت با هم صحبت مي‌كرديم و درواقع آقاي رفيعي در خانه‌شان براي‌مان كلاس مي‌گذاشتند. از تئاتر، متن، طراحي و... صحبت مي‌كرديم
   سعيد روستايي خيلي سليقه من نيست، كارش را خوشم مي‌آيد. اما علاقه ندارم. به كارهاي هومن سيدي زياد علاقه ندارم، اما اولين كار شهبازي «نفس عميق» را خيلي دوست داشتم. خانم زهرا داوود‌نژاد يك كار بازي كرد «سهيلا» آن را دوست داشتم. كار پناه را خيلي دوست داشتم. اينكه بگوييد علاقه‌ام به پناه پناهي به لحاظ سليقه‌اي چطور است خيلي پناه را دوست دارم تا كار آقاي پناهي را 
   «احتمال باران اسيدي» كار سنايي‌ها را خيلي دوست داشتم


جيراني:
  ما لمپنيزم را در دوره اصلاحات نداريم؛ يعني لمپنيزم وارد سياست و كمدي نشده است. مديريت قبل از اصلاحات، مديريت دهه 60 جلوي كمدي‌هاي لمپني را مي‌گيرد و اجازه نمي‌دهد. مديريت بعد از آقاي خاتمي يعني مديريت ميرسليم اصلا با كمدي ميانه‌اي ندارند. به دوره اصلاحات «مارمولك» و چند فيلم ديگر مي‌رسيم و بعد دوره احمدي‌نژاد كه بيشترين فيلم‌هايت را در دوره‌ احمدي‌نژاد بازي كرده‌اي و دوره آقاي روحاني
  در دوره دوم نئوراليسم ايتاليايي‌ها كمدي-اجتماعي‌هاي خيلي درخشاني داشتند، پيترو جرمي و ماري مونچلي كمدي‌هاي درخشاني داشتند، مثلا بيلي‌وايدر بي‌نظير است كه حتما فيلم‌هايش را ديده‌اي؛ فيلم‌هاي طنز اجتماعي خيلي درخشاني دارد؛ «آپارتمان»، «شيريني شانسي» و... در ايران اين نوع كمدي‌ها رشد نكردند، بيشتر كمدي‌هاي كلامي رشد كرد.
   نكته‌اي كه خيلي براي من جالب است اينكه از زماني كه نمايش‌هاي مولير آداپته شده و در ايران اجرا مي‌شود و درواقع در آداپته آن بورژواهاي شهرستاني مولير تبديل به ميرزا و حاجي مي‌شوند، لهجه حرف اصلي را در كمدي مي‌زند.
  در دوره احمدي‌نژاد اتفاق ديگري هم در سينما رخ مي‌دهد؛ اصغر فرهادي كشف اين دوره است كه نقطه غريبي هم هست. اصغر فرهادي از دوره اصلاحات آمد. با «شهر زيبا» و فيلم «رقص در غبار»  ولي در دوره احمدي‌نژاد شكوفا شد و اين دوره هم مجبور شد كه شكوفايي‌اش را بپذيرد. 
  در تاريخ دنيا هم كمدي‌ها را خيلي جدي نگرفتند، جري لوئيس خيلي خوب بود، اما خاطرم نيست اسكار گرفته  باشد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
کارتون
کارتون