• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5557 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۵ مرداد

زنگوله‌اي براي دوچرخه‌ام

محمد نيكوفر

شهرهايي در منطقه كوير مركزي ايران قرار دارند كه به‌دليل دوري از گذرگاه‌ها و جاده‌هاي اصلي مراسلاتي ايران، كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرند، فلذا امكان اينكه توجه مردم و كسبه محلي روي مشتريان عبوري تمركز يابد، كمتر شده و به همان نسبت نيز امكان تغييرات ناگهاني در اين شهرها يا روستاها كاهش مي‌يابد و به‌عبارتي اصالت آنان كمتر در معرض تغييرات ناگهاني قرار مي‌گيرد. زواره يكي از اين شهرها است كه در شمال‌غربي استان اصفهان قرار دارد. مردماني دارد كه بسيار خونگرم، مهربان و مهمان‌نواز هستند. مردم در اين شهر بالنسبه مذهبي‌تر‌ از ساير نقاط مشابه در آن منطقه هستند. خوشبختانه مظاهر و نشانه‌هاي معماري سنتي در شهر كمتر تغيير يافته است و هنوز كوچه‌هايي با ديوارهاي كاه‌گلي و بعضا با سقف‌هاي ضربي يا مشاغل سنتي در گوشه‌وكنار شهر و خصوصا در مركز و اطراف مسجد جامع به حيات خود ادامه مي‌دهند. 
با ورود به شهر زواره خاطرات دوران كودكي‌ام در شهر اصفهان زنده مي‌شود. در ورودي شهر تابلوي راهنماي مسيرها دوزبانه است، اما روي آن تركيب «بافت تاريخي» را به‌ غلط و به‌صورت تحت‎اللفظي و مستقيم به‌زبان انگليسي ترجمه كرده‌اند. در همان مسير ورودي اصلي به‌ سمت يك دستگاه خودپرداز رفته تا مقداري پول نقد بگيرم. منتظر مي‌مانم تا دو نقر قبل از من كار خود را انجام داده و نوبت من برسد. مردي با محاسن و حدودا 70 ساله كه مي‌گويد بازنشسته آموزش و پرورش است، به سمت من مي‌آيد و با لبخندي كه از روي لبانش محو نمي‌شود، مي‌پرسد: 
- خدا قوت، خيلي هم خوب و عالي، به سلامتي از كجا آمده‌ايد  و  به كجا  تشريف  مي‌بريد؟
- از اصفهان مي‌آيم  و  به ‌ سمت شهر كاشان  مي‌روم.
- بسيار خوب، موفق باشيد. به سلامتي براي زيارت مي‌رويد؟
- والله، ... نه ... سفرم  بيشتر  جنبه تفريحي،  ورزشي  دارد.
- بسيار  هم  خوب  و عالي، شغل  جنابعالي  چيست؟
- در حال حاضر كه در خدمت شما هستم شغلي ندارم، اما قبلا كار فرهنگي كرده و در دوره‌اي در زمينه نشر كتاب فعال  بوده‌‎ام.
- به‌به، خيلي هم خوب و عالي. حتما كتاب‌هاي مذهبي چاپ  مي‌كرديد!؟
-... والله  چه  عرض كنم!
در مركز شهر و در كويي كه كسبه مشغول كار و فعاليت هستند، وارد مي‌شوم. يك آهنگري قديمي نظرم را جلب مي‌كند. در مقابل آن توقف كرده تا كار آنها را از نزديك ببينم و نيز عكس بگيرم. در آنجا يك مرد حدود 60 ‌ساله و ديگري كه حدود 75 ‌ساله مشغول كار هستند. در آن زمان از ورقه‌هاي مستعمل فلزي زنگوله مي‌ساختند. مرد جوان‌تر از من مي‌پرسد؛ چيزي براي خانه لازم ندارم؟ مثلا كارد خوب آشپزخانه يا سيخ كباب؟ دوچرخه‌ام را به ‌وي نشان مي‌دهم و مي‌گويم خورجين‌ها حتي براي غذاي كامل يك روز هم جا ندارد، اما براي خالي نبودن عريضه يك زنگوله از وي خريده و آن را در جلوي كيف فرمان آويزان مي‌كنم. سپس با اين صداي زنگ شبيه كاروان حركت كرده و به‌ سمت مسجد جامع شهر رفته تا از آنجا بازديد کنم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون