شانه تخممرغي هنرهاي تجسمي
نظامالدين اماميفر
تاريخنويسان و منتقدان هنري، ظهور هنر جديد (New art) را بين سالهاي ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ ميلادي دانسته كه شروع اين نهضت را با توليد آثار هنري دادئيستها و موج مدرنيسم در اروپا، همزمان ميدانند.
اين رشته هنري نوظهور، ابتدا با نام كانسپتچوال آرت (چيدمان) و با شاخههاي فراواني نظير، ويدئوآرت (هنر ويدئو)، هنر محيطي، پرفورمنس (هنر اجرا)، هنرهاي چند رسانهاي و... در فضاي هنري و اجتماعي، شناخته و با كمك رسانههاي ارتباطي در بين ديگر هنرهاي سنتي و كلاسيك، جاي گرفت.
هنرمندان اين نوع از ارايه، توليد مفهوم را ارجح بر توليد شكل و فرم دانستند و از اجراي متداول (مواد و وسايل) دوري و راه جديدي براي بروز افكار خود و به صورت مفهومي را به جامعه عرضه كردند.
همزمان با اين موج در ايران نيز، هنرمندان پيشگامي نظير، ماركو گرگوريان، نامي، پيلارام، ژازه طباطبايي، وزيري مقدم و... به ارايه آثاري از اين جنس هنري، پرداختند.
داستان ورود رسمي اين نوع از ارايه هنري (رشته هنر جديد) در كشور به دهه هفتاد تا هشتاد شمسي و دوره اصلاحات برميگردد كه ابتدا از موزه معاصر تهران و نمايشگاههاي بزرگ و سپس در گالريهاي هنري شروع و مورد توجه محققان و دانشجويان قرار گرفت و كتابها و مقالات زيادي در اين مورد به رشته تحرير درآمد.
جالب اينكه نام اين رشته جذاب هنري (هنر جديد) در اين دوره نيز با انگاشته شدن (New art) به عنوان كلمه و هنر غربي، دستخوش سليقههاي متعصبانه گرديد و به هنر اداركي و هنر مفهومي نامگذاري شد.
به مدد تلاش و پيگيري مجدانه هنرمندان با تجربه و تحصيلكرده ساير رشته هنري (نام و يادشان گرامي)، مهمان ناخوانده اين شانس را داشت تا در قالب متداول هنري (شانه تخممرغ) تنها و فقط در دوره سوم (۱۳۸۹) و دورههاي هشتم تا چهاردهم (۱۴۰۰) در جشنواره رسمي جاي گيرد ... اما با كمال ناباوري شاهدحذف اين رشته در دوره پانزدهم هنرهاي تجسمي فجر (۱۴۰۱) و بيستمين جشنواره هنرهاي تجسمي جوانان كشور (۱۴۰۲) مصادف با تغييرات مديران مياني ارشاد و دولت اصولگرا، بعد از چندين دوره موفق شديم!!!
كه جاي سوال دارد، اگر پاسخي باشد ...
هنر جديد، به واسطه استفاده هوشمندانه از مواد، وسايل و محيط در توليد مفهوم، بهرهگيري از تكنولوژيهاي جديد ارتباطي، تعامل با بيننده، عدم نياز به ارايه اثر در فضاهاي متداول (گالري و نمايشگاههاي تخصصي هنري) از بين رشتههاي هنري، بيشترين استقبال را در ميان نسل هنرمندان جوان داراست.
همچنين به واسطه ارتباط صريح و انتقال مفاهيم اجتماعي در ميان مخاطبين عام، بيشترين كاركرد را داشته و ميتواند چالشها و فرصتهاي اجتماعي را به شيوههاي جذاب ارايه دهد.
اجراي اين رشته پرطرفدار در جشنوارههاي هنري، فرصتي براي مديران و جامعهشناسان و مخاطبان است تا چالشهاي اجتماعي را با زبان و بيان هنرمندانه دريافت كنند. حذف و ناديده گرفتن اين رشته هنري چه از روي تعصبات و سليقه شخصي، يا عدم موفقيت در جذب و ارتباط با هنرمندان اين رشته ... حاكي از عدم دريافت كاركرد اين نوع از بيان ارتباطي به عنوان يك فرصت است كه به نام اين دوره مديريت هنري در تاريخ هنرهاي تجسمي كشور ثبت گرديد و فراموش نخواهد شد. اميد است كه در اين نوع از رفتارهاي غيركارشناسي، تجديدنظري صورت گيرد و در رويدادهاي هنري آينده، شاهد حذف رشتههاي هنري پرمخاطب نباشيم.
دانشيار دانشكده هنر