حذفِ رشته سينما، اتفاقي خوب يا بد؟
احسان عبديپور
درست كه از ديدِ سياسي، اين خانه را از صاحبان اصلياش خالي كردند؛ چون خودم زماني پشت همان نيمكتها درس ميخواندم، اما من از اين اتفاق خيلي خوشحالم، چون همين تعداد 50 نفري كه ميرفتند در آن سيستم درس بخوانند، توانستند از دست آنها دربيايند و حالا آزادانهتر، جاهطالبانهتر و بلندپروازانهتر به لحاظ كاركرد مغزي تربیت شوند و مسير هنريشان را پيش ببرند.
اگر از ديدِ واقعگرايانه به اين ماجرا نگاه كنيم چيزهايي را خواهيم ديد كه اين اتفاق را خوب نشان ميدهد: دانشكده سينما- تئاتر آنقدر كوچك است كه با كوچكترين آموزشگاههاي سينمايي در تهران دارد رقابت ميكند؛ يعني رقابتش تهِ جدول است، آنهم براي نيفتادن به ليگ دستهپايين. اصلا اين دانشكده ساليان است كه تعطيل شده منتها دانشجو چهارسال كه گذشت و برگشت پشت سرش را ديد، ميبيند به قدر دو ترم مفيد هم در اين سالها حضور نداشته در دانشكده كه زماني رويايش بود رسيدن به آن. حالا خارج از مجادلات سياسي ميخواهم بگويم اين مكان ديگر آنقدر از خودش تهي شده كه محلي از اعراب در آموزش سينما ندارد. سالها است كه از مدار خارج شده بود و حالا عينا از مدار خارج شده و آن تعداد درسهاي بيخود و بيمعنايي هم كه ميخواستند در مغز اين بچهها كنند، ديگر نميكنند. 140-130 واحد تدريس ميشود، واقعا سي واحد به درد ميخورد كه از آن سي واحد هم هيچكدام امكان عملياتيشدن ندارد و هيچ تجربه عملي شكل نميگيرد، اگر هم شكل بگيرد در حد قطرهچكاني است.
من خودم سال ۸۵ از بوشهر به تهران و دانشكده سينما-تئاتر آمدم و ميدانم و ميفهمم يك جوان بيستسالهاي كه در شهرستان با هزار اميد و آرزو كنكور هنر ميدهد، بهواسطه همين كنكور راهِ ورودش به كلانشهر تهران و دانشگاه هنر كه از آن به عنوان بزرگترين دانشگاه هنر ايران نام ميبرند، باز ميشود. غصه من از حذف اين رشته، صرفا براي بستهشدن خوابگاه و سلف سرويس و آن حياط دلپذير پشتياش است نه كلاسهايش. اتفاقها آنجا ميافتاد. بچهها آنجا برهم افزوده و تناور و تيم ميشدند. يعني اگر آموزشگاهي پيدا ميشد كه اين پنجاه برگزيده سينما را ساپورت ميكرد، آن وقت بايد اينها جشن ميگرفتند از اين تعطيلي و بستهشدن اين رشته در دانشگاه آنهم در اين وضعيتِ اسفبار؛ چون همه ميدانيم، تا حالا كسي از ما نخواسته و نگفته كه مدركت چيست و از كجا گرفتي؟ مگر كسي كه خواسته كارمند دولت بشود. اگر كسي قرار است سينما بخواند و بعد برود كارمند بشود كه روي سخن من با او نيست.
من دارم درباره نسلي صحبت ميكنم كه محتمل است كه شش- هفت سال بعد از ورود به دانشكده سينما-تئاتر، اولين فيلم مستقلش را بسازد و به سينماي ايران بپيوندد. برخلاف تصوري كه الان همهجا از اين خبر دارند و ناراحت هستند، من برعكس، خوشحالم.
اينگونه كه سيستم پيش ميرود، ديگر هيچ ربطي به سينما ندارد و همان ربطِ كمي هم كه سابق بر اين داشت، ديگر ندارد؛ چراكه آموزشگاههاي سينمايي مستقلي در تهران است كه بهزعم من مفيدتر و موجزتر و موثرتر از آن چهار-پنج سالي است كه دانشجو بخواهد در دانشكده سينما-تئاتر وقت بگذارد و اتفاق عجيبغريبي هم برايش نيفتد. فقط مساله من، آنهايي است كه به دليلِ عدمِ تمكن مالي، نميتوانند از شهرستان به تهران بيايند. چراكه همين سقف خوابگاه و وعدههاي غذايي سلف سرويس دانشگاه، يك امكان است. ميدانم در اين شرايط آن پنجاه نفري كه الان نميتوانند بروند پشت نيمكتهاي آن دانشگاه بنشينند، در خود خشمي بزرگ دارند، اما ميخواهم به آنها بگويم، خشمشان را به سمت ديگري خالي كنند، سمتِ سوسوي اميد و عدالت و آزادي؛ جاييكه چنگِ وحشيانهاي به زندگي بزنند موثرتر از آن چهار سالي كه از 1402 تا 1406 ميخواستند مثل يك مخدري از خيالِ آسوده فيلمسازِ مدرج! استفاده كنند، موثرتر از آن شكلي كه فكر ميكردند در دانشكده سينما-تئاتر موفق ميشدند... پشتِ آن نيمكتها با يك فضاي خنثي و بسته؛ جايي كه سايز يك مدرسه هم نيست. چگونه ميشود بزرگترين دانشكده سينما- تئاتر ايران، از يك پيشدبستاني هم كوچكتر و حقيرتر باشد؟
سينما عنصر وحشتناكي است كه از «آن» محسن مخملباف، «اين» محسن مخملباف را ساخته است. وقتي هنر نتوانسته از رياست يك دانشگاه يك انساني آزادانديش بسازد، دركش كمي سخت ميشود. البته از زاويهاي ديگر، ميتوان گفت سخت نيست، تو در مجموعهاي ميروي كه قرار است همين راهِ غلط را بروي بي هيچ تغيير يا گشايشي. خود من در دهه هشتاد كه در آن دانشكده بودم، يادم هست چقدر شرمنده بوديم سر كلاسهاي اساتيدي بنشينيم كه اصلا نميتوانستيم به بچههاي خارج از دانشكده بگوييم مثلا فلاني استاد ماست. از بيستوچند نفر استاد ماكزيمم سه نفرش را ميشد اسم ببري. باقي را نميشناختند. دو-سهتاي ديگر را هم ميشناختند كه باعث خجالت و اسباب خنده بود براي پرسشكننده و ما اسمي ازشان نميآورديم. در چنين وضعيتي است كه اين اتفاق را خوب ميدانم؛ هرچند اين اتفاق در كوتاهمدت براي دانشجويي كه درس خوانده و حالا ميخواهد بيايد دانشگاه، ناراحتكننده است، اما در بلندمدت، ميبينم اين اتفاقِ بهظاهر ناراحتكننده، مسيري در زندگياش ايجاد خواهد كرد كه او را اصيلتر و پيشروتر و آزادتر رهنمون كند به فردايي بهتر در سينما يا ديگر هنرها... فيلمساز