حقم را بدهيد
محمد خيرآبادي
دور حياط كوچك زندان ميدوم. دور خودم ميچرخم. گذشته را مرور ميكنم و ميچرخم. صداي زنم توي گوشم ميپيچد: «كي حقوقتونو ميريزن؟ ... تو خونه هيچي نداريم ... بلند شو برو يه حرفي بزن يه چيزي بگو بهشون». نگاه معصومانه دخترم خورشيد پيش چشمم ميآيد و ميرود. تندتر ميدوم تا فرار كنم از همه چيزهايي كه دنبالم ميكنند و از بچگي مثل سايه پشت سرم راه ميروند. مرگ پدرم. كودكي نكردنم. سختي كشيدن مادرم. گشنگي كشيدن من و خواهرهايم. مرگ مادرم. حسرت خوردنهاي هميشگي. درس نخواندن. كار كردن از صبح زود تا غروب زير آفتاب و باران. كيسههاي گچ و سيمان روي كولم. آجر بالا انداختنهايم. ملات به در و ديوار كشيدنهايم. بيست و هفت سالم بود كه ازدواج كردم. با نداري و مشقت و سختي. جمعه و روزهاي تعطيل سر كار و فرصتي كه هيچ وقت براي لذت از عشق و زندگي فراهم نشد. دو سال بعد خورشيد زندگيام به دنيا آمد. حالا سي و پنج سال دارم. يكسال از حبس 15 ساله را كشيدهام. به جرم قتل غيرعمد. صداي زنم از گوشم بيرون نميرود: «اصلا واسه چي كار ميكني؟ وقتي حقوقتو نميدن».
- ميدن ديگه. پروژه همينه... فقط من كه نيستم. 150 تا پرسنله.
- شما نشستين كه بدن. ها؟ ... حق رو بايد بگيري. حق رو نميدن.
- صورت وضعيتهاي پيمانكارو ندادن... با رييس صحبت كرديم ... گفت دستش خاليه... ولي ميده.
- دستش خاليه؟ تو چقدر زود باوري. بگو كجا زندگي ميكنه؟ زن و بچهاش چي ميخورن و چي ميپوشن؟ چرا هر روز يه ماشين سواره؟ ها؟
زنم راست ميگفت. پا شدم رفتم شركت. در اتاق رييس را باز كردم. يقهاش را گرفتم. گفتم: «حقمو ميخوام».
- دستتو بكش. مگه اينجا طويله است؟
- 5 ماهه حقوقمو ندادي.
- ميدم. فرار كه نكردم.
- ديگه بيشتر از اين نميتونم صبر كنم.
- الان پول نيست. چيكار كنم؟ ... بذار پول بياد بعد!
- پول هست. خوبم هست.
- تو مثل اينكه حرف حاليت نيست... اصلا دارم نميدم... برو بيرون. هر چي پاپتيه گير ما ميفته.
فرياد كشيدم: «پاپتي جد و آبادته ... پولت ميكنم ... پدرتو درميارم». دستم را از زير گلويش برداشتم و با اولين مشت كوبيدم به صورتش. رييس افتاد روي زمين و سرش خورد به ميز شيشهاي كنار دستش. خون از سر و صورتش پاشيد به ديوار و ديگر بلند نشد.
صداي زنم توي گوشم ميپيچد: «تو خونه هيچي نداريم». خورشيد معصومانه زل ميزند به چشمهايم. در حياط كوچك زندان ميدوم. دور خودم ميچرخم. همينطور ميچرخم. اما از هيچ چيز نميتوانم فرار كنم. رنجها همه به دنبالم ميدوند. همه زندانيها پشت سرم ميدوند.