• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5565 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۴ شهريور

در گلستانه ابراهيم گلستان!

روزي در يكي از ديدارهايم گلستان مي‌گفت: «ادبيات بايد از جنس زندگي باشد. اين سخن يا ادعا ممكن است آسان به نظر برسد، اما در جهان آفرينش هنر و ادبيات آسان نيست! ببين وقتي حافظ مي‌گويد: 
كس نديدست ز مُشك ختن و نافه چين
آنچه من هر سحر از باد صبا مي‌بينم
او ديده است. ديده است!»
 صداي گلستان لرزيد. بيت حافظ را اين‌بار با مكث و واژه واژه خواند و بغضش تركيد و سكوت كرد.
دست يافتن به چنين هنر آفرينندگي به رياضت و خلوت و استغناء نيازمند است. هنرمند نمي‌تواند، شومن باشد. بازار خودفروشي از آن سوي ديگر است! در چنين فضا و فرصت آفرينندگي هنرمند نه منتظر تشويق و به‌‌به است و نه از توهين و حتي تخريب آزرده مي‌شود. شايد نامه‌اي كه ابراهيم گلستان يازده سال پيش در ۱۹ تير ماه ۱۳۷۱ به عباس كيارستمي نوشته است، شاهد صادق انديشه و سبك هنري او باشد. نوشته است: 
«آينده شما سخت است. يك كاسه شير پُر را بايد بي‌آنكه لب بزند به پاكي و كمال به آن سوي پل برسانيد. 
از هيچ تعريف و تحسيني يا فحش و دشنامي خوش يا دردتان نيايد، حتي براي يك لحظه. نه بترس از دست و كار كارشكن‌ها و نه اميد يا پذيرش داشته باش براي درِ باغ سبز نشان دادن‌هاي هر كس ديگر...» ببينيد چگونه حركت و شور و سرزندگي و تصوير در همين عبارتي كه نقل كردم، موج مي‌زند. اين‌گونه انديشيدن و سخن گفتن و نوشتن ملكه يا سرشت ثاني ابراهيم گلستان شده بود. صراحت او كه البته گاه گزندگي‌هاي سبك او را داراست، شبيه همين خارهايي است كه در گلستانه در كنار غنچه‌ها و گل‌ها مي‌رويد. به روايت نظامي: 
مي باش چو خار حربه بر دوش
تا خرمن گُل كشي در آغوش

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون